آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم (طنز)

  کد خبر: 04100062329

راضیه حسینی

کیهان، روزنامه حامی دولت: «دولت سیزدهم آرامش و ثبات نسبی را به بازار و قیمت‌ها برگردانده است. همه کالاها اکنون برچسب قیمت دارند.»

چرا نسبی؟ به نظرمان کامل و صد در صد به آرامش، نه‌تنها در بازار و قیمت‌ها، بلکه در جامعه و مردم هم رسیده‌ایم. درست است که سخت، ولی بالاخره به دست آمد. ما الان به درجه‌ای از عرفان معیشتی رسیده‌ایم که با دیدن قیمت کالاها کک‌مان هم نمی‌گزد. با لبخندی که نشان می‌دهد آرامش دارد از سرو کول‌مان بالا می‌رود دست در جیب مبارک‌مان می‌کنیم و بدون خرید از فروشگاه بیرون می‌رویم.

مثلاً در همین شب یلدایی که گذشت خبر دادند که «شب چله امسال، مردم سی و پنج درصد نسبت به پارسال، کمتر میوه خریدند»

بفرمایید یک نشان دیگر از آرامش در مملکت. فهمیدیم بدون میوه هم می‌شود شب چله برگزار کرد، همان‌طور که بدون آجیل هم شد. ما آن‌قدر آرام هستیم که اگر کمی روی خودمان کار کنیم می‌توانیم حتی بدون خوردن آب و غذا زنده بمانیم و کشف کنیم که آدم‌ها قابلیت فتوسنتز دارند.

آدم‌ها می‌توانند صبح تا شب و شب تا صبح کار کنند ولی نیاز به خوردن غذا نداشته باشند. می‌توانند طوری زندگی کنند که در بند خرید پوشاک، خوراک، لوازم خانه و … نباشند.

این‌طوری می‌توانند به آرامشی که گویا تازگی‌ها وارد بازار شده برسند و از قافله عقب نمانند. درست است که آرامش زیاد است اما ممکن است اگر دیر بجنبیم تمام شود و چیزی دست‌مان را نگیرد.

این آرامش هرجای دنیا گیر نمی‌آید و فقط در معدود کشورهایی مثل مملکت خودمان پیدا می‌شود. باقی کشورهای پیشرفته روز و شب در اضطراب و دلواپسی خرید و خوردن و پوشیدن هستند. اصلاً نمی‌فهمند عمرشان وسط این همه خرید و خوردن چطور گذشت.

آنها هنوز درگیر اتیکت قیمت روی اجناس‌ند. هنوز برای پر شدن سبد خریدشان تلاش می‌کنند، هنوز به دنبال تهیه خانه و ماشین بهتر و جدیدترند و این کار بی‌خود را هر سال و هر روز تکرار می‌کنند.

اما ما با آنها خیلی فرق داریم. ما هر روز و هرشب با خودمان می‌خوانیم: «آرامشی دارم که طوفان را بغل کردم

 همین دیوانگی را من ببین ضرب‌المثل کردم…»

خروج از نسخه موبایل