باتلاق اقتصادی؛ وقتی شایعه از شاخص جلو میزند
علی محمد کردنایج؛ روزنامه نگار و مدرس علوم ارتباطات
این روزها برای فهمیدن حالوهوای بازار، لازم نیست سراغ تابلوها رفت یا گزارشهای رسمی را خطبهخط خواند. کافی است چند دقیقهای در تلگرام و توییتر ماند.
بازار پیش از آنکه عدد ببیند، حال میگیرد؛ پیش از آنکه تحلیل کند، میترسد. انگار اقتصاد، بیش از هر زمان دیگری، شنونده روایتها شده؛ روایتهایی که گاهی نویسنده مشخصی ندارند، اما پایانشان اغلب یکی است: تردید، مکث و تصمیمهای شتابزده.
اقتصاد ایران به وضعیتی رسیده که میشود آن را باتلاق نامید؛ نه از جنس فروپاشی، بلکه از جنس فرسایش. باتلاق جایی است که زمین سفت نیست، اما خالی هم نیست. ایستادن در آن سخت است و دویدن خطرناک.
هر حرکت عجولانه، بهجای نجات، فرو رفتن را بیشتر میکند. بازار امروز دقیقاً در همین نقطه ایستاده؛ نه سقوط کرده و نه آرام گرفته، فقط در حال تقلاست.
در چنین فضایی، شایعه دیگر مهمان ناخوانده بازار نیست؛ به یکی از ساکنان دائمی آن تبدیل شده است. شایعه آرام نمیآید، در نمیزند و منتظر پاسخ نمیماند.
ناگهان پخش میشود، دستبهدست میچرخد و پیش از آنکه کسی بپرسد درست است یا نه، اثرش را میگذارد. گاهی قیمت میسازد، گاهی صف، و گاهی فقط اضطرابی جمعی…
مسئله این نیست که چرا شایعه وجود دارد؛ شایعه همیشه بوده. مسئله این است که چرا شنیده میشود و چرا جلوتر از شاخص حرکت میکند.
پاسخ را باید در خلأ روایت جستوجو کرد. وقتی توضیح دیر میرسد، وقتی زبان رسمی پیچیده و دور از فهم عمومی است و وقتی فاصله میان واقعیت و روایت زیاد میشود، شایعه همان فاصله را پر میکند؛ البته نه با دقت، بلکه با هیجان.
بازار، مثل جامعه، خسته است. سالها زندگی در وضعیت تعلیق، صبر را به کالایی کمیاب تبدیل کرده است. در چنین شرایطی، تصمیمهای بلندمدت جای خود را به واکنشهای لحظهای میدهند و هر خبر، حتی اگر ناقص یا نادرست باشد، میتواند رفتار جمعی را تغییر دهد. این واکنشها لزوماً از بیمنطقی نمیآیند؛ بیشتر از فرسودگی میآیند.
نقش رسانه در این میان، نقشی فراتر از انتقال خبر است. رسانه ناخواسته تنظیمکننده فضای روانی بازار هم هست. وقتی خبر بدون توضیح منتشر میشود، وقتی تحلیل جای خود را به پیشبینیهای هیجانی میدهد و وقتی مرزی میان اطلاعرسانی و التهاب باقی نمیماند، بازار هم آشفته میشود؛ نه از سر بدخواهی، بلکه از سر سردرگمی.
در این فضا، شایعه به دارایی عجیبی تبدیل شده است؛ نه پشتوانه دارد و نه ارزش ذاتی، اما سریع میچرخد و اثر میگذارد. شبیه پولی بیپشتوانه که فقط تورم روانی تولید میکند. شاید فردا فراموش شود، اما رد پایش در تصمیمهای امروز باقی میماند.
باتلاق اقتصادی را نمیشود با تقلا ترک کرد. راه بیرون آمدن از آن، مکث است؛ توضیح بهموقع است؛ روایت دقیق و مسئولانه است. بازاری که بداند کجاست، کمتر میترسد و بازاری که بفهمد چه میشنود، کمتر واکنش نشان میدهد. تا زمانی که شایعه سریعتر از توضیح حرکت میکند، نباید انتظار آرامش از شاخصها داشت.
اقتصاد فقط با عدد و سیاست زنده نمیماند؛ با اعتماد هم زنده است و اعتماد، پیش از آنکه ساخته شود، روایت میشود. اگر این روایت جدی گرفته نشود، باتلاق عمیقتر میشود؛ آرام، بیسروصدا و درست زیر پای همه ما…








