بچه های آسمان

راضیه حسینی
«بازار داغ اجاره اتاق در پایتخت/ خانوارها مجبور به زندگی مستأجری در یک اتاق شدند.»
مسئولان عزیز، میدانیم قرار نبود به عقب برگردیم، شما هم که مدام در حال تلاش برای پیشرفت و اضافهکردن سرعت به قطار مملکت هستید، ولی نمیدانیم چرا یک حسی به ما میگوید، «عقب» خیلی دارد به زندگی مردم نزدیک میشود، طوری که عنقریب است ما را در خود ببلعد و همۀ تلاشهای شما برای پیشرفت روبهجلو، دود شود برود هوا!
همین اجارۀ اتاقها، تقریباً سی، چهل سال پیش خیلی متداول بود. همۀ ما خاطراتی از بعضی پدر، مادرها شنیدهایم که چطور در یک اتاق، شش، هفتنفری زندگی میکردند و در همان جا توانستند رشد کنند.
این یک اتاق را هم تا میتوانستند مثل چماق بر سر فرزندان فرود میآوردند و میگفتند چرا با وجود امکاناتی از قبیل اتاق مجزا، میز، صندلی و تخت مخصوص به خود، باز هم هیچچیز نشده و ور دل پدر و مادر ماندهاند. چرا حداقل یک رونالدو یا دیگر تهش مسی، از بچهها درنیامده و تنها موفقیتشان قبولی، آن هم بهزور، در مقطع تحصیلی خودشان است؟
به لطف پیشرفت خیرهکنندۀ کشور، این چماق در حال نابودی است و خانوادهها باز مجبور به اجارۀ اتاق شدهاند و دیگر خبری از خانه و اتاقخواب مجزا نیست. حالا دیگر بچهها میتوانند به پدر و مادرها بگویند «باز شما تو اتاقهای یه خونۀ ویلایی زندگی میکردید، که لااقل یه حیاط مشترک و چند تا دارودرخت درستوحسابی داشت، میتونستید تو کوچه با رفقاتون بازی کنید و صبح تا شب مجبور نبودید تو یه اتاق بمونید؛ ولی ما چی؟ تو اتاقهای آپارتمان چی کار کنیم؟ از در میریم بیرون به همسایۀ بغلی میخوریم. صدامون درمیاد با یه پکیج از ورژن جدید فحش آشنا میشیم، حیاط هم اصلاً جایی برای بازی نداره، کوچه هم دیگه کوچههای قدیم نیست.»
خیلیها فیلم «بچههای آسمان» را به یاد دارند، دو کودکی که همراه خانواده در اتاقی نمور و قدیمی زندگی میکردند و حتی پول خرید کفش نداشتند. ما همیشه فکر میکردیم دوران آن فیلم تمام شده و دیگر قرار نیست بچههای آسمان داشته باشیم. بچهها پایشان روی زمین حسابی سفت میشود و میتوانند بدون دغدغه از زندگی لذت ببرند، ولی مثل اینکه داستان بچههای آسمان قرار نیست هیچوقت تمام شود، فقط هر بار نسخۀ بهروزتر و جدیدترش ارائه میشود.