کد خبر: 180604220000
بازارها و خدمات مالیروزنامهفناوری اطلاعات و ارتباطاتگفتگو با احسان آراسته، مدیر استراتژی فنی گروه اسنپ؛

نوآوری زیر تیغ بقا

در سال‌های اخیر، هم‌راستاسازی استراتژی فنی با اهداف تجاری به یکی از مهم‌ترین دغدغه‌های شرکت‌های فناوری تبدیل شده است.

در همین زمینه، با «احسان آراسته»، مدیر استراتژی فنی گروه اسنپ گفت‌وگویی داشتیم تا از نگاه او به معیارهای تصمیم‌گیری فنی، نقش رهبران تکنولوژی و چالش‌های نوآوری در شرایط اقتصادی ایران بیشتر بدانیم.

وقتی صحبت از تصمیم‌های فنی می‌شود، چه معیارهایی تعیین می‌کنند که این تصمیم‌ها با اهداف تجاری سازمان هم‌راستا باشند؟

برای من معیار اصلی این است که تصمیم فنی بتواند یک «اثر قابل اندازه‌گیری» روی کسب‌وکار بگذارد. مثلاً اگر تیم می‌خواهد روی معماری جدید وقت بگذارد، باید بتوانیم نشان دهیم که این تصمیم چرخه توسعه را کوتاه می‌کند یا امکان عرضه سریع‌تر فیچرهای پرریسک را می‌دهد. یا وقتی بحث انتخاب یک تکنولوژی تازه مطرح می‌شود، می‌پرسم: «این تصمیم در نهایت چقدر قدرت مانور ما در بازار را بیشتر می‌کند؟» اگر پاسخ روشن نباشد، معماری هرچقدر هم زیبا باشد، برای سازمان ارزشی ندارد.

تا چه حد باید استراتژی فنی را مستقل از فشارهای کوتاه‌مدت تجاری پیش برد و کجا باید اولویت را به نتایج مالی سریع داد؟

استراتژی فنی هیچ‌وقت کاملاً مستقل نیست، ولی اگر تماماً اسیر کوتاه‌مدت شود، سازمان عملاً آینده خود را گرو گذاشته است. نگاه من این است که اگر تصمیم کوتاه‌مدت صرفاً «بقا» برای امروز ایجاد کند ولی آینده را نسازد، باید مقاومت کرد. اما اگر بتواند به تیم نفسی تازه دهد تا به سراغ اهداف بلندمدت برود، ارزشش را دارد. به زبان ساده، استراتژی فنی باید ستون فقرات بلندمدت را بسازد، اما انعطاف کافی داشته باشد که در لحظات خاص، کسب‌وکار را هم از بحران عبور دهد.

نمونه‌ای از یک تصمیم تکنولوژیک که مسیر رشد یا مدل کسب‌وکار سازمان را تغییر داده باشد، چه بوده است؟

یکی از تصمیم‌هایی که مسیر رشد ما را بارها تحت تأثیر قرار داده، بازطراحی تیم‌های فنی و کنار گذاشتن نیروهای ناکارآمد بوده است. این فقط یک‌بار اتفاق نیفتاده؛ چندین بار در مقاطع مختلف مجبور شدم با وجود همه ریسک‌ها چنین تصمیمی بگیرم. از بیرون ممکن است این کار صرفاً یک اقدام منابع انسانی به نظر بیاید، اما در واقع یک تصمیم کاملاً تکنولوژیک بود. وقتی تیمی خروجی لازم را نمی‌دهد، معماری و ابزار هم هرچقدر درست باشند، نتیجه‌ای برای کسب‌وکار ندارند. هر بار که این انتخاب سخت را کردم—با وجود فشارهای روانی و ریسک‌های کوتاه‌مدت، در نهایت سازمان سبک‌تر، چابک‌تر و هم‌راستاتر با اهداف رشد شد. برای من این تجربه ثابت کرد که بعضی از استراتژیک‌ترین تصمیم‌های فنی، در اصل تصمیم‌های انسانی هستند.

چطور می‌توان تعادل بین سرمایه‌گذاری در نوآوری‌های بلندمدت (مانند هوش مصنوعی یا کلود) و نیازهای فوری بازار را حفظ کرد؟

این تعادل فقط با طراحی یک پرتفوی هوشمند از پروژه‌ها ممکن است. همیشه باید بخشی از منابع صرف نیازهای فوری بازار شود تا موقعیت رقابتی از دست نرود و بخشی هم صرف سرمایه‌گذاری‌های بلندمدت شود تا آینده تضمین گردد. اگر یکی حذف شود، یا در لحظه بازار را می‌بازیم یا در آینده ورشکسته می‌شویم. هنر مدیریت فنی این است که این دو جریان را هم‌زمان زنده نگه دارد، حتی اگر به معنای تحمل فشار مضاعف روی تیم باشد.

نقش CTO یا رهبر فنی در ترجمه زبان تکنولوژی به زبان کسب‌وکار چیست؟

CTO نباید صرفاً مترجم واژه‌های فنی به تجاری باشد؛ نقش او این است که نشان دهد هر تصمیم تکنولوژیک چه اثری روی بازی کسب‌وکار می‌گذارد. وقتی درباره معماری یا زیرساخت حرف می‌زنم، منظورم فقط کد یا سرور نیست، بلکه زمان رسیدن به بازار، هزینه مقیاس‌پذیری و توان رقابت آینده است. اگر رهبر فنی نتواند این ارتباط را شفاف کند، تکنولوژی به یک سرگرمی داخلی تبدیل می‌شود، نه مزیت سازمان.

اگر بین کاهش هزینه‌های عملیاتی و ایجاد مزیت رقابتی با نوآوری تضاد ایجاد شود، استراتژی درست چیست؟

کاهش هزینه شرط بقاست، نوآوری شرط برنده شدن. در شرایط عادی باید نوآوری را جلوتر گذاشت، چون صرفه‌جویی به‌تنهایی هیچ مزیت رقابتی نمی‌سازد. اما واقعیت ایران امروز این است که بارها نوآوری قربانی بقا شده است. فشار نقدینگی و بی‌ثباتی بازار باعث می‌شود بسیاری اوقات اولویت اصلی زنده ماندن باشد. من بارها پروژه‌های نوآورانه را متوقف کرده‌ام تا هزینه‌های عملیاتی کاهش یابد و سازمان پابرجا بماند. استراتژی درست این است که در بحران کوتاه‌مدت بقا را انتخاب کنیم، اما به محض اینکه فرصت پیدا شد دوباره به سمت نوآوری برویم؛ چون بدون آن آینده‌ای وجود ندارد.

چه ابزارها یا متدولوژی‌هایی به شما کمک می‌کنند اثر تصمیم‌های فنی بر شاخص‌های کلیدی تجاری (مانند سودآوری یا سهم بازار) را بسنجید؟

من هیچ‌وقت به ابزار به‌عنوان نجات‌دهنده نگاه نکرده‌ام. همیشه تلاش کرده‌ام هر تصمیم فنی قبل از اجرا به یک عدد تجاری گره بخورد. مثلاً وقتی زیرساخت بازطراحی می‌کنیم، سؤال من این نیست که تأخیر چند میلی‌ثانیه کاهش می‌یابد؛ بلکه این است که این تغییر چقدر چرخه عرضه محصول را کوتاه می‌کند و چه اثری روی درآمد یا رشد بازار دارد. ابزار یا داشبورد تنها وسیله هستند؛ اصل ماجرا این است که تیم فنی و تیم تجاری روی یک معیار واحد پاسخگو باشند.

بزرگ‌ترین خطری که یک سازمان را در هم‌راستا نگه نداشتن استراتژی فنی و اهداف تجاری تهدید می‌کند چیست؟

بزرگ‌ترین خطر این است که تکنولوژی از کسب‌وکار جدا شود و هرکدام مسیر خودشان را بروند. تیم فنی سرگرم معماری‌ها و ابزارهای پیچیده شود، در حالی که بیزینس دنبال رشد کوتاه‌مدت است. این شکاف باعث می‌شود هم فنی احساس کند کارش دیده نمی‌شود و هم بیزینس تکنولوژی را هزینه اضافی بداند.

نتیجه چنین وضعیتی فلج شدن سازمان است. تجربه من نشان داده زمانی که استراتژی فنی و تجاری از هم جدا شوند، بهترین تیم‌ها هم به جای مزیت، تبدیل به بار اضافه خواهند شد.

عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا