آقا اجازه! ما جا ماندیم

راضیه حسینی
«قیمت لبنیات در دو هفته گذشته دو بار افزایش یافت.»
آقا اجازه! ما جا ماندیم. باور کنید از روی بغلدستیمان هم خواستیم بنویسیم، ولی دیدیم او دو خط عقبتر از ماست. او هم خواست از روی دفتر کناردستیاش نگاه کند، ولی چیزی نصیبش نشد، همهی کلاس جاماندهایم. میشود کمی آرامتر پیش بروید؟ میدانیم تقصیر ماست و ما است که اینقدر کندیم.
چهکار کنیم، نمیرسیم، میخواهیم تندتر بنویسیم، ولی یکهو وسط نوشتن، نوک مدادمان میشکند، از نفس میافتد. همهاش تقصیر این مدادهای بیکیفیت است. جنسشان خوب نیست.
راستش را بخواهید ما هنوز توی خط گرانی مرغ ماندهایم و نتوانستیم جلوتر برویم. اصغری توی خط گرانی گوشت مانده است. اکبری هم خیلی وقت است دیگر نمینویسد. از همان موقع که سیبزمینی و پیاز هم گران شد، دیگر مداد و پاککن را گذاشت کنار. گفت: «بنویسم که چه بشود. اصلاً گیریم خطبهخط نوشتم، هیچ هم عقب نماندم. آخرش که چه؟ مدادم تمام میشود، یا پاککنم ته میکشد، باز هم عقب میمانم.»
راست هم میگوید. همین دیروز مداد یکی از بچهها تمام شد. خودمان تا دم در مدرسه همراهیاش کردیم. همه برایش دست تکان دادیم و تا آخر مسیر نگاهش کردیم. ما خیلی غصه خوردیم، ولی خودش اصلاً ناراحت نبود. خودمان هم نمیدانیم چرا غصه خوردیم. برای او یا خودمان، برای مداد یا پاککنمان؟
از تراشها نگفتم برایتان. همهشان کند شدهاند. از بس تراشیدهاند و باز هنوز زنگ دوم تمام نشده، دوباره مجبور به تراشیدن شدند. اگر یک دقیقه املا نگویید و زیر پایتان را نگاه کنید میبینید داریم توی خردههای تراشیده شده غرق میشویم. اصغری میگوید همین روزهاست که مجبور شویم شنا در این خردهریزها را یاد بگیریم.
ببخشید ما باز زیاد حرف زدیم و کلی جا ماندیم. بعد از دو بار گرانی لبنیات چه گفتید؟ میخواهید این قسمت «دو» را خالی بگذاریم، شاید یکبار دیگر هم اضافه شد؟ هرچند مهم نیست. فوقش برای هفتهی بعد یکبار دیگر مینویسیم. اینطوری بهتر است، عددها بیخودی بالا نمیروند و آدم فکر نمیکند چقدر همه چیز زیادی گران میشود!








