کد خبر: 020804225698
روزنامهعصر انقراض (طنز)

آینده بی‌آینده

راضیه حسینی

«تابلوهای بانک ملی ایران جایگزین بانک آینده شدند»

زندگی در ایران همیشه جذابیت‌های خودش را دارد و هیچ‌وقت کسل‌کننده نمی‌شود. شما فکر کن شب، با عنوان کارمند بانک آینده، دارنده‌ی حساب در بانک آینده و… به خواب می‌روی و صبح یک‌هو می‌بینی آینده بی‌آینده، همه چیز ملی شده است!

 کجای دنیا این‌قدر جذابیت دارد؟ انگار پری قصه‌ها داریم و هر شب یک شعبده‌ای رو می‌کند. البته بعضی اعتقاد دارند این پری اصلاً کارش همین است که چیزهای عجیب‌وغریب رو کند برای پرت‌شدن حواس مردم از چیزهای عجیب‌وغریب دیگر. بیچاره نمی‌داند ما خیلی وقت است از بس عجایب دیده‌ایم دیگر نسبت بهشان بی‌حس شده‌ایم. نهایتاً یکی دو روز توجه‌مان را عروسی و حکم جلب  یک بازیگر معروف و… جلب می‌کند و بعد می‌رویم سراغ گرفتاری خودمان.

هیچ بعید نیست برای فراموش‌کردن این اتفاق، فردا یک اتفاق جذاب دیگر بیفتد. مثلاً شاید یک‌هو شرکت‌های هواپیمایی، به علت استقبال کم و ضرر دهی، به قطار تغییر کاربری بدهند.

مسافران در هوا یکی‌یکی به زمین، و داخل واگن‌ها بیفتند و ادامه‌ی مسیر را با قطار طی کنند. شاید اولش کمی تعجب کنند و گیج بشوند، اما باز هم طبق معمول عادت می‌کنند و بعد از مدتی کوتاه، انگارنه‌انگار که از هواپیما افتادند داخل واگن قطار. حتی بعد از مدتی یادشان می‌رود از اول سوار هواپیما بودند، فکر می‌کنند اصلاً چیزی جز قطار وجود نداشت. همین و بس!

مردم، بیشتر شبیه به مهره‌های مارپله هستند. کار خاصی از دست‌شان برنمی‌آید، با انداختن تاس بالا و پایین می‌روند. یک باز ده خانه جلو، و از نردبانی بالا می‌روند، یک‌بار هم ماری رنگی و دراز نیش‌شان می‌زند و با مخ می‌خورند زمین.

آن‌قدر در این صفحه بالا و پایین می‌روند که آخرش بازی تمام می‌شود و هیچ‌وقت نمی‌فهمند وسط این صفحه‌ی شلوغ‌وپلوغ چه‌کاره بودند. اصلاً به کجا رسیدند و چند بار نیش خوردند، چند تا پله بالا رفتند و چرا هیچ‌وقت به مقصد نرسیدند. چرا تاس‌شان هیچ‌وقت روی شش نماند و اگر ماند، به جایی رساندشان که ماری منتظرشان بود.

عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا