کد خبر: 151003187577
روزنامهعصر انقراض (طنز)داستانهای ماشاءالله خان-7؛

اداره دولتی در حالت فریز

مهدی خاکی فیروز

ماشاءالله خان مردی است که شکست اقتصادی را مثل مدال افتخار روی سینه می‌زند. از سوپرمارکت محله گرفته تا تجارت عمده هندوانه و حتی مغازه فروش قابلمه، هر کجا که پا گذاشت، چیزی نماند جز خاطرات تلخ و کمی بدهی؛ اما سرنوشت این بار لبخندی زیرکانه به او زد.

باجناقش که همیشه مهربانی‌اش یک «هدف استراتژیک» داشت، به او پیشنهاد داد که به لطف لابی‌های ویژه، مدیر دولتی شود.

ماشاءالله خان که همیشه اهل چالش‌های جدید بود (البته چالش‌هایی که بقیه عواقبش را تحمل کنند)، این فرصت را با آغوش باز پذیرفت. باجناقش که مالک مغازه فروش فریزر بود، طی یک جلسه خانوادگی زیر نور کم‌رنگ لوستر آشپزخانه پیشنهاد مدیریت یک اداره دولتی را به ماشاءالله خان داد. ماشاءالله خان همان‌جا فی المجلس گفت: «من که از همه بهترم، یه اداره چیه؟ می‌برم رو هوا!»

وقتی ماشاءالله خان وارد اداره شد، همه کارمندان فهمیدند که قرار است یک تغییر اساسی رخ دهد. البته تغییر از نوع فریز! فلسفه مدیریتی ماشاءالله خان ساده بود: «وقتی کاری نکنی، اشتباه هم نمی‌کنی!» به همین دلیل، تمام پروژه‌های اداره فریز شد؛ نه سندی امضا می‌شد و نه تصمیمی گرفته می‌شد.

از صبح تا ظهر، ماشاءالله خان با چای و املت درگیر بود. روزهایی که مهمان داشت، به سفارش مادرخانم، دوستان قدیمی را به اداره دعوت می‌کرد. اداره بیشتر شبیه قهوه‌خانه محله شده بود. عصرها هم که به کارمندان می‌گفت: «چای آخر رو بخورین و برین استراحت کنین. فشاری به خودتون نیارین، دنیا دو روزه!»

وقتی کسی از او درباره بودجه‌ها و پروژه‌ها می‌پرسید، می‌گفت: «فریزر خوبه! همه چیز تازه می‌مونه، صبر داشته باشید.» حتی یک بار کارمند اداره‌ای که پیشنهاد راه‌اندازی یک طرح مفید را داده بود، با خنده جواب شنید: «برنامه‌ریزی‌ها برای آینده‌ست، الان وقت املت خوردنه.»

البته ماشاءالله خان بی‌کار نبود. بعد از ظهرها، بین جلسات فریز شده، برای آخر هفته‌ها برنامه‌ریزی می‌کرد:

●        پنجشنبه: دعوت از کل فامیل به خانه مادرخانم.

●        جمعه: سفر تفریحی به ییلاق با دوستان دوران نوجوانی.

در نهایت، اداره ماشاءالله خان به جایی رسید که همه آرزو می‌کردند کاش ماشاالله خان مغازه فریزر فروشی باز کند و اداره را به حال خودش بگذارد. اما او همچنان به فلسفه فریز خود پایبند بود: «زندگی که سختی نداره، با فریزر همه چیز حل می‌شه!»

ماشاءالله خان یک اسطوره است؛ اسطوره‌ای که ثابت کرد برای موفقیت نیازی به حرکت نیست، فقط کافی است همه چیز را فریز کنید و با لبخند املت بخورید!

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا