اندر حکایت ناسپاسی مردم

دکتر حمزه رضایی
مسئولی را دیدم با دلی خونین و چشمی اشکبار، ناله ها می کرد و ضجه ها می زد، سینه چاک داده بود و چیزی نمانده بود که از غم و غصّه زمانه جامه را بدرد و سر بر کوه و بیابان بگذارد…!
پایِ درد دل وی که نشستم، علّت پریشان حالی و درماندگی مسئول عظما را در ناسپاسی و نمک نشناسی مردم دیدم!
بیچاره می گفت: نمی دانم ما مسئولین بیچاره و از جان و مال خود گذشته، چه هیزم تری به این مردم ناخَلَف فروخته ایم که بعد از سال ها خدمت خالصانه، یکی پیدا نمی شود که حداقل یک دستتان درد نکند خشک و خالی هم به ما بگوید!
اخر ناسپاسی و نمک نشناسی هم حدّی دارد.
به عنوان نمونه همه جا می بینیم و می شنویم که می گویند و می نویسند:
«جنگل های شمال نابود شد» و یا «دریاچه ارومیه خشک شد»…
ناسپاسی و نمک نشناسی را می بینید.
راحت و بی خیال می نویسند و می گویند «نابود شد» یا «خشک شد»
یک آدم عاقلی هم پیدا نمی شود به این مردم ناسپاس بگوید: مگر می شود چیزی خود به خود خشک شود و یا الله بختکی و هردمبیلی چیزی نابود شود!
انصاف و مروّت تان کجا رفته است!جل الخالق! یعنی امکان دارد دریاچه ای به آن بزرگی و با آن عظمت خشک شود و کننده کار و فاعلی نداشته باشد! و هم چنین جنگلی با آن همه وسعت از بین برود و هیچ نیرویی پشت آن نباشد!
آیا واقعاً فکر می کنید ما مسئولین برگ چغندر هستیم یا کدو حلوایی که این چنین ما را به حساب نمی آورید!
بی شرمی و بی حیایی این مردم را می بینید که برای نادیده گرفتن این همه خدمات بی ریا، چگونه از فعل مجهول استفاده می کنند!
اندکی انصاف داشته باشیم …
اگر اراده پولادین ما مسئولین همراه با تلاش های شبانه روزی یک تیم دلسوز و هدفمند با یک برنامه جامع آن هم بعد از سال ها همّت و کوشش نبود آیا این دریاچه عظیم به این زودی ها خشک می شد؟!
مگر تا کنون دریاچه ای به این بزرگی با این حجم بالای آب الکی و بدون تلاش و برنامه و پلان خشک شده است که دریاچه ارومیه آن همبعد از سیزده هزار سال دومی اش باشد!
خدا را سپاس می گوئیم با همه مشکلاتی که داشتیم دریاچه ارومیه را آزاد کردیم و به زمین های کشور اضافه کردیم.
ناگفته نماند که گروه هایی مغرض برای ناکام گذاشتن ما در این ماموریت خطیر، سنگ اندازی هایی کردند مانند « ستاد احیای دریاچه ارومیه» که از سازمان ملل معلوم الحال بودجه هایی هم گرفت ولی در مقابل اراده پولادین ما دوام نیاورد و سرش به سنگ خورد!
حکومت ها و سلسله های مختلفی از افشاریه و زندیه گرفته تا صفویه و قاجار و پهلوی آمدند و رفتند و هیچکدام نتوانستند این مهم را انجام دهند، همه آنها از زمین کشور کم کردند! و این ما بودیم که با خشک کردن دریاچه ها و نابود کردن جنگل ها به زمین کشور اضافه کردیم!
الان بروید و این زمین های آزاد شده و در بعضی جاها تجاری و مسکونی شده را ببینید، باور کنید یک حالت خوش خوشان خاصی به شما دست می دهد که نگو و نپرس!
خدا شاهد است که ما در قبال این خدمات، هیچ توقعی چه مادّی و چه معنوی از هیچکس نداشته و نداریم، ولی انتظار این همه ناسپاسی و حق نشناسی هم از مردم خود نداشتیم!