بازنشستگی معلمها ممنوع (طنز)
راضیه حسینی
«مجوز مجلس به آموزش و پرورش برای تعویق بازنشستگی معلمان تا سن ۶۵ سالگی.»
چه ایده خوبی. به جای اینکه به معلم بگویید «دیگه کار بسه…خسته نباشی. حالا برو کمی استراحت کن» میگویید «تا جون داری کار کن.» یک استراتژی عالی که خوبیهای زیادی دارد.
_مثلاً دیگر نیاز نیست معلمهای بازنشسته بروند اسنپ کار کنند و ناراحت باشند که حقوقق بازنشستگی کفاف زندگی را نمیدهد. با خیال راحت سر شغل خودشان میروند و حقوق معلم شاغل (که البته آن هم کفاف زندگی را نمیدهد) میگیرند.
_نمینشینند در خانه و زانوی غم بغل نمیگیرند که چطور از پس مخارج برآیند. به مدرسه میروند و همراه با معلمهای دیگر زانوی غم بغل میگیرند.
وقت آزاد برای بیشتر رفتن به بازار و دیدن قیمتهای عجیب و غریب ندارند.
_و یک نکته جذاب. هر چقدر میانگین سنی معلمها بیشتر شود، حوصلهشان برای تحصن و اعتراض کمتر میشود. دیگر حالی برای نشستن پشت در وازرتخانه ندارند. از دوره جوانی و آرزوهای خوب شان گذشته و دارند به عمر رفته فکر میکنند.
با این همه حسن و خوبی، چرا فقط تا شصت و پنج سال؟ به نظرمان میتوانید به هفتاد و پنج برسانید. اصلاً چه کاری است؟ کلاً بازنشستگی معلمها را ممنوع کنید. قانون تازه اینطور شود که یک معلم تا جان در بدن دارد جلوی تخته بایستد و در حالیکه گچ در دست دارد، به دیار باقی بشتابد. او تسلیم نمیشود. حتی با عصا، واکر، سمعک وچشمهایی که دیگر فرق تخته و دیوار را هم تشخیص نمیدهد.
معلمهای جوان در آرزوی رسیدن به این شغل پر سود و منفعت پیر میشوند و دقیقاً وقتی اولین قالب دندان مصنوعی را در دهان گذاشتند، برای تدریس قبول میشوند. دانشآموزها، دیگر بهخاطر ندارند که آخرین معلم بدون دندانمصنوعیشان مربوط به چه زمانی بوده.
آنها یادشان نمیآید آخرین باری که معلم ورزششان با گرمکن ورزشی در حیاط میدوید کی بوده؟ اصلاً چند سال میگذرد که زنگهای ورزش، وسط خرو پف معلم، مشغول بازی منچ و مارپلهاند؟
معلمها هم دیگر یادشان نمیآید در روزگار جوانی به چه چیز اعتراض داشتند و چرا؟