در اوج خداحافظی کنید
نماینده مجلس: «واقعاً خجالت میکشیم به استانهای خودمان برویم.»
راضیه حسینی
باید اعتراف کنیم واقعاً شگفتزده شدیم. اصلاً راضی به این کار نبودیم. راستش را بخواهید کمی هم معذب شدیم، چون نمیدانیم در این شرایط باید چه کنیم؟ خودمان از خجالت آب شویم که چرا باعث خجالت کشیدن یک نماینده شدیم؟ بریم جلوی مجلس پلاکاردهایی دست بگیریم و رویشان بنویسیم «نفرمایید… تو رو خدا خجالتمون ندید… مجلس، متشکریم»
به ما حق بدهید کمی گیج شویم و دست و پایمان را گم کنیم. در واقع آخرین باری که یک مسئول یا نماینده خجالت کشید را به خاطر نداریم. کاش قبل از اعلام این خبر، کمی مقدمه چینی میکردید و اذهان عمومی را که همیشه به تشویش و مضطرب شدن و این چیزها عادت داشتند، آمادهی اعلام خبر میکردید. ما الان باز مشوش شدیم.
یک لحظه احساس کردیم در سوئیس زندگی میکنیم. صبحی دلانگیز است، در حالیکه یک فنجان قهوه برای خودمان ریختهایم، روزنامه را از روی پادری خانه برمیداریم و بعد از خواندن خبر عذرخواهی یک مسئول، در حال گذر از خبر خجالت کشیدن مسئولی دیگر هستیم و حتی از خبر استعفای مسئولی دیگر هم اصلاً متعجب نمیشویم؛ آن هم بهخاطر اینکه پای یکی از عابران پیاده روی سنگفرش نیمهشکستهای رفت و کمی آب باران به صورتش پاشید. سرآخر هم با بیمیلی روزنامه را کنار میگذاریم و میگوییم :«باز هم خبرهای تکراری و پیش پا افتاده. چقدر روزها مثل هم شدند.»
درست است که قرار نیست اتفاق خاصی بیفتد و روزگار مانند قبل است، ولی لازم است تشکر ویژهای از نماینده گرامی به عمل آوریم، که حتی شده برای چند لحظه، باعث شد حس کنیم در کشوری پیشرفته زندگی میکنیم.
کشوری که مسئولانش صبح به صبح اعلام نمیکنند «همه چیز عالی است. گرانیها تحت کنترل است. تورم با مخ به زمین خورده و کم مانده به مرفهترین کشور دنیا تبدیل شویم.»
همین که بالاخره خجالت کشیدن یک مسئول و نماینده را دیدیم کلی ارزشمند است. حالا خاطرهای داریم تا برای نوههایمان تعریف کنیم. میتوانیم با افتخار بگوییم در زمان و مکانی زندگی کردیم که خجالت کشیدن یک نماینده را دیدیم و کلی ذوق کردیم.
به نظرمان جا دارد در اوج خداحافظی کنید و کفشهایتان را به دیوار بیاویزید. بگذارید لااقل از شما خاطرهای خوش به جا بماند.