کد خبر: 140702139628
اقتصادجامعه و فرهنگروزنامه

مشاهیر مدیریت

بخش ششم / مک کریگور

(Douglas Murray McGregor : 1906 – ۱۹۶۴ )

مرتضی ایراندوست / کارشناس ارشد مدیریت صنعتی

داگلاس موری مک‌گریگور در سال ۱۹۰۶ در دیترویت ایالت میشیگان امریکا دیده به جهان گشود. وی مدرک مهندسی مکانیک را از موسسه فناوری رانگون و مدرک کارشناسی ارشد خود را در رشته علوم انسانی از دانشگاه دولتی وین در سال ۱۹۳۲ و سپس کارشناسی ارشد و دکترا روان شناسی را به ترتیب در سالهای ۱۹۳۳ و ۱۹۳۵ اخذ کرد.

 مک گریگور نظریه‌پرداز مدیریت، مدرس هاروارد و MIT  (انستیتو فناوری ماساچوست) و نیز شاگرد و پیرو آبراهام مزلو بود. با توجه به دغدغه‌های مزلو درباره‌ی «نگاه انسانی به انسان‌ها» و «خودشکوفایی به عنوان رأس هرم نیاز انسان‌ها» مک‌گریگور هم به این موضوعات علاقه‌مند شد.

وی رابطه صمیمانه‌ای با مازلو داشت.در کلاس، سبک تدریس بسیار راحتی داشت و همین موضوع باعث می‌شد دانشجویان از کلاسهای او لذت ببرند.او نقش زیادی در توسعه مدیریت و نظریه انگیزشی داشت و به خاطر نظریه X و Y که در کتاب چهره انسانی سازمان ارائه کرده بود مشهور است.در این کتاب او فرضهای انفرادی مدیر درباره ماهیت و رفتار معین انسان را مطرح کرد که چگونه فرد کارمندان خود را مدیریت می کند.

مطالب پیشنهادی

مک ‌گریگور یکی از اعضای کلیدی دانشکده‌ روابط منابع انسانی و مدیریت است و آثار وی بطور عمده تحت تاثیر سبک ‌های مدیریتی دهه‌ ۱۹۶۰ قرار دارند. کتاب “بعد انسانی سازمان” مؤید توان بالقوه‌ مدیریت روابط منابع انسانی است و راه را برای رویکردهای دیگری همچون اعطای اختیارات و سازمان ‌های یادگیرنده هموار ساخته است.

داگلاس مک گریگور دو دیدگاه متمایز از انسان ارائه کرد : یک دیدگاه اصولاً منفی که آن را تئوری   (x)خواند نظریه X مک گریگور به این موضوع اشاره دارد که مدیران با نگرش X در مورد انسان چطور فکر می کنند.  و یک دیدگاه مثبت که آن را تئوری (y) نامید نظریه Y مک گریگور به این موضوع اشاره دارد که مدیران با نگرش Y در مورد انسان چطور فکر می کنند.

البته از تئوری نظریه مک گریگور با نامهای دیگری مثل نظریه شخصیت و سازمان، نظریه انسان شناسی مک گریگور و تعریف انسان سازمانی از دیدگاه مک گرگور هم یاد می شود.

مک گریگور پس از مشاهده نوع رفتار مدیران با کارکنان به این نتیجه رسید که یک مدیر از این دیدگاه به ماهیت نوع انسان توجه میکند که مفروضات خاصی را در نظر گرفته است و بر آن اساس رفتار خود را با زیر دستان تنظیم می نماید. مک گریگور براین باور بود که مفروضات تئوری (y)، نسبت به مفروضات تئوری (x)  از اعتماد بیشتری برخوردارند، بنابراین او پیشنهاد کرد که مشارکت در تصمیم گیری، پذیرش مسئولیت و قبول کردن کارهای هماورد طلب و روابط کارگری از جمله راهها یا رهیافت هایی است که می توان بدان وسیله انگیزش شغلی فرد را به حداکثر رسانید.

نظریه X مک گریگور

نظریه X به‌نوعی با مفهوم مدیریت علمی مرتبط بوده و طرفدار این موضوع است که افراد کار کردن را دوست ندارند و باید به‌شدت کنترل شوند. مهم‌ترین فرضیه‌های نظریه X را می‌توان به شرح زیر عنوان کرد:

۱- افراد تنبل هستند و دوست ندارند کار کنند ۲- مردم از مسئولیت‌پذیری تنفر دارند ۳- انسانها اغلب خواهان حاشیه امن هستند و امنیت شغلی برایشان مهم است ۴- مردم مخالف تغییر هستند ۵- منابع انسانی سازمان کم‌تحرک و کم تلاش هستند و باید تحت کنترل دقیق قرار بگیرند و همواره در معرض تهدید به تنبیه باشند تا به درستی کار کنند و رفتار سازمانی صحیحی داشته باشند.۶- اغلب مردم خلاقیت کمی برای حل مسائل و مشکلات دارند و قابلیت خلاقیت فقط در تعداد محدودی از افراد یافت می شود که آنها می توانند به مدیریت و رهبری دیگران بپردازند۷- برای افزایش انگیزه انسانها باید از مشوقهای مادی و در کنار آن ایجاد امنیت استفاده کرد.

مک گریگور اظهار داشت که طرفداران نظریه X که کارمندان را تنبل می‌داند و به‌روشنی آنها را تهدید می‌کنند، نظارت دقیق، کنترل، مجازات و غیره را به‌عنوان ابزاری برای انجام کار می‌دانند.

در نظریه X مک گریگور سبک مدیریتی شامل موارد زیر است:

۱- مدیران تمام تصمیمات را خودشان می گیرند چرا که به توانایی و قابلیت های کارمندان اعتماد و اطمینان ندارند ۲- مدیران بر نظارت شدید و کنترل کارمندان تاکید دارند ۳- مدیران در مواجهه با خطا به دنبال یک مقصر می گردند و اعتقاد دارند که هر خطایی باید با سرزنش یک نفر خاتمه یابد ۴- مدیران در این سبک مدیریتی توقع نتایج کوتاه مدت دارند و به نتایج بلند مدت و آسیبهای آینده توجهی نمی کنند. ۵- محور سازمان مدیران هستند و رهبری و هدایت توسط مدیران انجام می شود.۶- با استفاده از مشوق های خارجی قصد ایجاد انگیزه در کارمندان دارند. چرا که این مدیران فکر می کنند کارمندان فقط برای پول کار می کنند.

نظریه Y مک گریگور

همان‌طور که گفته شد نظریه Y معکوس نظریه X است. این از رویکرد انسان به مدیریت الهام گرفته شده که طرفدار در نظر گرفتن کارمندان به‌عنوان انسان و نه به‌عنوان ماشین است.

نظریه Y رویکرد مثبتی در مورد مردم دارد و افراد را مایل به کار کردن می‌داند که فقط برای کار نیاز به راهنمایی و انگیزه دارند.

۱- کارمندان دوست دارند که کار کنند ۲- انسانها ذاتاً مسئولیت پذیر هستند و تحت شرایط مناسب می تواند مسئولیت قبول کند. و با اشتیاق به دنبال مسئولیت باشد.۳- انسان ها متعهد هستند و بر اساس این حس تعهد خود، در دستیابی به اهداف ، خود هدایتی و خود کنترلی از خود نشان می دهد و نیازی به کنترل و نظارت ندارند.۴- قابلیت استفاده از قوه تخیل، هوش، و خلاقیت برای حل مسائل، به طور طبیعی در همه انسانها وجود دارد.۵- میزان تعهد انسانها متناسب با پاداش های (مادی و معنوی) که در دستیابی به اهداف ارائه می شود، افزایش می یابد و برای انسانها احساس رضایت درونی بهترین پاداش است.

نظریه Y اهداف افراد و سازمان را در یک راستا می‌بیند. در این نظریه کارکنان مسئولیت‌پذیری را دوست دارند و لازم است تا به آنها مسئولیت‌هایی داده شود. کارکنان وظایفشان را انجام می‌دهند، از کارشان انگیزه می‌گیرند و خودشان را کنترل می‌کنند.

در نظریه Y مک گریگور سبک مدیریتی شامل موارد زیر است:

۱- کارمندان را در تصمیم گیری مشارکت می دهند و به نظرات آنان اهمیت می دهند. ۲- فضای اعتماد را در سازمان به وجود می آورند و بر اعتماد متقابل تاکید می ورزند. ۳- بر نتایج بلند مدت تاکید دارند و برای حصول نتایج بلند مدت برنامه ریزی می کنند. ۴- محور سازمان کارکنان هستند و مدیران نقش حمایتی دارند.۵- امکان وجود منافع متقابل را می پذیرند و تلاش میکنند بین کارمندان وحدت و همکاری بوجود بیاورند. ۶- فضایی ایجاد می کنند که قابلیت های کارکنان توسعه یابد.

بر اساس فرضیات نظریه XY مک گریگور، مشخص است که نظریه های X و Y اساسا با هم متفاوتند. نظریهX  بدبینانه و خشک و کنترل از بالادست به زیر دست را راهگشا می داند. در مقابل نظریه Y خوش بینانه و انعطاف پذیر است و تاکید بر خود کنترلی و توجه به نیازهای انسانی دارد. طبیعی است که مدیران با توجه به نگرش و مفروضاتی که در مورد انسان دارند، به هدایت کارکنان می پردازند.

اگر چه کتاب بعد انسانی سازمان مک ‌گریگور در زمان حیات وی به میزان محدودی منتشر شد، اما کار او همچنان مهم تلقی می‌ شود. مطالعه‌ کلاسیک او در مورد مبحث کار و انگیزه، منعکس‌ کننده‌ نگرانی‌های اصلی او در اواسط و اواخر دهه‌ ۱۹۶۰ است یعنی زمانی که سازمان‌های تک‌ بُعدی در اوج بودند. انتقاد عمومی از نظریه‌ X و Y آنست که آنها بسیار انحصارگرایانه هستند. برای مقابله با این انتقاد، مک‌گریگور در حال معرفی و توسعه‌ نظریه‌ Z بود که در سال ۱۹۶۴ درگذشت. این نظریه ‌ای است که ترکیبی از موضوعات فردی و سازمانی است. ویلیام اوچی بعدها به سراغ نظریه‌ Z رفت. او در کتابی که با همین عنوان چاپ کرد، تئوری زد در مدیریت بر سه اصل زیر بنا شده است:

– رعایت اخلاق حرفه ای در محیط کار : در این اصل همه ی افراد به منافع جمع می اندیشند و تحقق منافع فردی را در گرو تحقق منافع جمع می دانند.

– وفاداری نسبت به همکاران : در این اصل افراد نسبت به سایر اعضای گروه احساس مسئولیت و وفاداری کرده و وظایف محوله را هماهنگ با گروه به انجام می رساند تا گروه به اهداف پیش بینی شده برسد.

– اعتماد به همکاران : این اصل بر این موضوع تاکید دارد که کار گروهی بر پایه اعتماد متقابل بین افراد گروه بنا شده است و وجود و تقویت این اعتماد برای دستیابی گروه به اهداف سازمانی اهمیت ویژه ای دارد.

البته باید گفت که یکی از نقدهای مهمی که میتوان بر تئوری XY مک گرگور داشت این است که نظریه مک گریگور، انسانها را در دو طیف متضاد افراطی قرار داده بود که هیچگاه اینطور نیست.نمی توان گفت اگر انسان ذاتاً تنبل نیست پس حتما علاقمند کار است.

بر اساس نظریه مک گریگور انسانها یا در دسته X هستند و یا در دسته Y و طیفی خارج از این دو وجود ندارد.و از انجا که انسانها در محیط ها مختلف رفتارهای متفاوتی دارند .رفتار آنها بستگی به متغیرهای بسیار زیادی دارد. متغیرهایی مثل محیط کار آنها، رفتار مدیر، اهداف سازمان، ارزشهای مدیر و سازمان، نیازهای روز آنها، همکاران و … همه و همه می توانند بر نوع عملکرد انسان در محیط کار تاثیر گذار باشند.

بر اساس همین دسته بندی او دو نوع رفتار افراطی برای مدیر در نظر می گیرد که هر دو رفتار می توانند عملکرد تیم و سازمان را دچار چالش کنند. هر چند او اعتقاد داشت که منظور او از تئوری Y مدیریت نرم نیست اما با توجه به مفروضات تئوری Y و نوع رفتاری که برای مدیر با این طرز تلقی ترسیم کرده است می توان اینچنین برداشت کرد که گرایش زیادی به مدیریت نرم دارد. از طرفی تئوری X مک گریگور مدیریت سخت را ترسیم می کند.

او در هنگام مرگ در حال کار روی یک کتاب بود که چند سال بعد کارولین مک گریگور و وارن بنیس دست نویس این کتاب را ویراستاری کرده و در سال ۱۹۶۷ تحت عنوان مدیر حرفه‌ای به چاپ رساندند.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا