نسخه هوشمند تهران برای خروج از ترافیک
علیرضا محمودیفرد؛ دکترای حرفهای هوش مصنوعی
ترافیک تهران امروز فقط یک مشکل شهری نیست؛ یک «ابرچالش ملی» است که هم اقتصاد خانوار را فرسوده میکند، هم راندمان کاری را پایین میآورد و هم سلامت روانی مردم را تهدید میکند.
تهران، همانند بسیاری از کلانشهرهای جهان، یک سیستم پیچیده و تطبیقی است؛ سیستمی که در آن رفتار میلیونها کاربر، کیفیت زیرساختها و توان مدیریتی، بهصورت لحظهای بر یکدیگر اثر میگذارند. به همین دلیل، راهحل این بحران نیز باید «یکپارچه، هوشمند و مبتنی بر مدیریت تقاضا» باشد.
الگوی «Mobility-as-a-Service» یا بهاختصار MaaS دقیقاً چنین چارچوبی را ارائه میدهد؛ رویکردی که دهها شهر دنیا با اتکا به آن توانستهاند ترافیک را کنترل کنند، مصرف انرژی را کاهش دهند و کیفیت زندگی را بهبود بخشند.
تهران امروز با سه بحران همزمان روبهروست: بحران زیرساخت، بحران مدیریت و بحران رفتار سفر. از نظر زیرساختی، شهر دستکم ۲۰۰ کیلومتر شبکه معابر اصلی کم دارد، ۵۰۰۰ اتوبوس کمتر از نیاز دارد و برای رسیدن به استانداردهای جهانی، حدود ۳۰۰ کیلومتر خط مترو کمبود دارد.
از نظر مدیریتی، دادههای ترافیک میان ۱۵ سازمان پراکنده است، سامانه پیشبینی وجود ندارد و حتی زمانبندی چراغها نیز هماهنگ نیست. در بعد رفتاری، ۷۰ درصد سفرهای تهران با خودروی شخصی انجام میشود؛ فرهنگی که نهتنها پرهزینه و آلاینده است، بلکه ظرفیت شبکه معابر را در ساعات اوج کاملاً قفل میکند.
بخش مهمی از ناکامیهای گذشته دقیقاً بهدلیل نادیدهگرفتن ماهیت چندبعدی مسئله بوده است. تهران سالها به جای حل ریشهها، به سراغ درمان علائم رفته: از طرحهایی مثل زوج و فرد گرفته تا گسترش بیپایان تونلها و بزرگراهها. تجربه جهانی نشان میدهد که توسعه معابر بدون مدیریت تقاضا، فقط «تقاضای سفر» را تحریک میکند و بهجای کاهش ترافیک، آن را تشدید میکند.
مشکل دیگر، نگاه سختافزاری صرف است؛ سرمایهگذاری عظیم در پروژههای عمرانی بدون توجه کافی به نرمافزار، نگهداری، سامانههای هوشمند و مدیریت یکپارچه. تا زمانی که تهران فاقد یک «مرکز فرماندهی و کنترل یکپارچه» باشد، هیچ طرحی—even اگر میلیاردی باشد—پایداری بلندمدت ایجاد نمیکند.
الگوی MaaS تهران، سه ستون اصلی دارد: «سامانه هوشمند تردد»، «شبکه یکپارچه حملونقل» و «اقتصاد رفتاری ترافیک». محور نخست شامل کنترل هوشمند ترافیک با نصب ۲۰۰۰ دوربین تحلیلگر، ۵۰۰ سنسور حرارتی، سامانه چراغهای تطبیقی و یک سیستم پیشبینی مبتنی بر هوش مصنوعی است. چراغهای تطبیقی، بر خلاف رویکرد ثابت، براساس داده لحظهای، موج سبز ایجاد میکنند و میتوانند ۱۵ درصد از زمان سفر و ۲۵ درصد از توقف پشت چراغها بکاهند.
محور دوم، «شبکه یکپارچه حملونقل» است: اتوبوسهای برقی، خطوط جدید BRT، تاکسیهای اشتراکی، مسیرهای دوچرخه هوشمند، پیادهراههای ایمن و یک «کارت هوشمند MaaS» که تمام وسایل نقلیه را یکپارچه میکند. تجربه شهرهایی مانند سنگاپور، هلسینکی و وین نشان میدهد که اگر «شبکه حملونقل عمومی» سریع، قابلاطمینان و مقرونبهصرفه باشد، رفتار سفر شهروندان در کمتر از سه سال دگرگون میشود.
محور سوم، «اقتصاد رفتاری ترافیک» است؛ یعنی استفاده از ابزارهای هوشمند برای مدیریت رفتار سفر. عوارض پویای تردد، تعرفه پلکانی پارکینگ، مشوقهای استفاده از حملونقل عمومی، بیمههای مبتنی بر میزان رانندگی و اعطای امتیاز به رانندگان کمسفر، بخشی از این سازوکار است.
نمونه ساده آن، هشدار اپلیکیشن MaaS به یک راننده تهرانی هنگام انتخاب مسیر ونک–میرداماد است: اگر ساعت اوج سفر کند، هزینهاش چند برابر خواهد بود، اما با تغییر زمان یا انتخاب BRT، وقت و هزینهاش کاهش مییابد. این رویکرد، رفتار سفر را نه با اجبار، بلکه با «اطلاعات شفاف و انگیزه اقتصادی» اصلاح میکند.
در کنار این سه محور، سیاستهایی مانند دورکاری، کاربری ارضی مبتنیبر حملونقل عمومی (TOD) و سامانه اطلاعرسانی پیش از سفر، تکمیلکننده تصویر آیندهاند؛ آیندهای که در آن محلهها خودکفاتر میشوند، سفرهای غیرضروری کاهش مییابند و بار شبکه معابر سبکتر میشود.
نقشه راه اجرایی طرح نیز واقعبینانه و مرحلهمحور است: از راهاندازی چراغهای هوشمند و پلتفرم MaaS در سال ۱۴۰۴ تا استقرار کامل سیستم هوشمند و فرهنگسازی گسترده تا ۱۴۰۶. آثار مورد انتظار آن چشمگیر است: کاهش ۴۰ درصدی زمان سفر، افزایش ۶۰ درصدی استفاده از حملونقل عمومی، و کاهش ۳۵ درصدی تصادفات. علاوه بر این، آلودگی هوا تا نصف کاهش مییابد و کیفیت زندگی شهروندان بهطور محسوسی بهبود پیدا میکند.
بیشک، اجرای این الگو با موانع نهادی، فنی و فرهنگی مواجه خواهد شد—از پراکندگی سازمانی تا مقاومت در برابر اشتراکگذاری داده و وابستگی فرهنگی به خودرو. اما با ایجاد ستاد فرماندهی یکپارچه ترافیک، قانون مشخص برای مدیریت داده، و رویکرد مرحلهای، این موانع قابل رفع هستند.
تهران برای خروج از بنبست ترافیک، به «تحول هوشمند» نیاز دارد نه طرحهای مقطعی. الگوی MaaS میتواند این تحول را رقم بزند؛ مشروط به آنکه اراده حاکمیتی، مدیریت حرفهای و مشارکت واقعی مردم در کنار هم قرار گیرد. اینبار، راهحل نه در آسفالت بیشتر، که در «هوش، یکپارچگی و مدیریت تقاضا» است.





