پیشبینیهای اقتصادی؛ میان علم، شانس و توهم قطعیت
مهدی فتحی مقدم؛ کارشناس اقتصادی
در جهانی که سرعت تغییرات اقتصادی از نرخ رشد فناوری هم پیشی گرفته، پیشبینیهای اقتصادی بیش از هر زمان دیگری زیر سؤال رفتهاند.

مؤسسات بینالمللی، بانکها و اندیشکدهها هنوز هم هر چند ماه یکبار نمودارهای تازهای منتشر میکنند، اما فاصله پیشبینی تا واقعیت، پیوسته در حال گسترش است. پرسش اساسی امروز نه اینکه «کدام عدد درست است؟» بلکه این است که «آیا اصلاً باید به پیشبینیها اعتماد کرد؟» صندوق بینالمللی پول، بانک جهانی، مورگان استنلی و حتی دفتر بودجه ایالات متحده، در طول تنها ده ماه از سال ۲۰۲۵ چند نوبت پیشبینیهای خود را تغییر دادهاند. در جهانی که عدمقطعیت سیاسی و اقتصادی همچنان بالا است، پیشبینیهای چندماهه تقریباً به اندازه پیشبینی آبوهوا در دل طوفان ارزش دارند.
نمونهای روشن از این لغزش، اشتباهات بزرگ در برآورد عملکرد شاخص بورس آمریکا در سال ۲۰۲۴ بود. جیپی مورگان چیس سال را با پیشبینی نزول به سطح ۴۲۰۰ واحد آغاز کرد، در حالی که اوپنهایمر با خوشبینی محتاطانه رشد تا سطح ۵۲۰۰ واحد را محتمل میدانست. واقعیت اما، مسیر دیگری رفت: شاخص از ۶۰۰۰ واحد عبور کرد. هر دو تحلیلگر حرفهای شکست خوردند؛ یکی از بس بدبین، دیگری از بس محتاط.
در حالی که این خطاها شاید در نگاه اول صرفاً آماری به نظر برسند، اما در واقع نشانه یک دگرگونی ژرف در ماهیت اقتصاد جهانیاند. نظامهای پیشبینیگر کلاسیک بر سه فرض بنیادین استوارند: ثبات سیاستها، تداوم رفتار مصرفکنندگان و قابلیت اتکای دادهها. اکنون هر سه ستون فرو ریخته است. تصمیمهای سیاسی ناگهانی، فناوریهای مخرب مانند هوش مصنوعی و الگوهای مصرف پیشبینیناپذیر، کل مدلهای تحلیلی را بیاعتبار کردهاند.
تورم پیشبینینشده، رفتارِ غیرمنطقی
سازوکارهای سنتی مانند منحنی فیلیپس که رابطهای معکوس میان تورم و بیکاری را فرض میکرد، در اقتصاد پساکرونا از کار افتاده است. ایالات متحده نمونه بارز این پدیده است: با وجود تداوم تورم در سطوح بالا، نرخ اشتغال همچنان در اوج باقی ماند. وقتی تحلیلگر نتواند رفتار نیروی کار و مصرفکنندگان را با الگوهای تاریخی توضیح دهد، هر مدلی—even با پیچیدهترین شبیهسازیهای آماری به دام «توهم قطعیت» گرفتار میشود.
حال، سرمایهگذار یا سیاستگذار در برابر دادههایی ایستاده که هر روز تغییر میکند. شاخص عدمقطعیت اقتصادی آمریکا در اکتبر ۲۰۲۵ عدد ۴۱۳ را ثبت کرد، تقریباً دو برابر میانگین تاریخی. معنای سادهاش این است: حتی معتبرترین مراکز آماری جهان هم نمیتوانند درباره تصویر شش ماه آینده به توافق برسند.
سناریو بهجای پیشبینی؛ دگرگونی در منطق تصمیم
در چنین شرایطی، برای نهادهای مالی پیشرو، مسئله دیگر «پیشبینی عدد» نیست، بلکه «ترسیم طیف سناریوها» است. بهجای گفتن اینکه رشد جهانی سه درصد خواهد بود، مؤسسات تازهتر دامنهای از احتمالها را میسازند: مثلاً رشد بین دو تا چهار درصد، با احتمال بیشتر در سناریوی پایه. این رویکرد واقعگرایانهتر است، اما از نظر رسانهای جذابیت ندارد، زیرا تیتر «۳.۵ درصد رشد» سادهتر خوانده میشود تا «طیف احتمالی میان دو تا چهار درصد».
با این حال، آینده اقتصاد دقیقاً همین است: جایگزینی پیشبینی قطعی با مدیریت احتمالات. حتی صندوق بینالمللی پول اکنون در گزارشهای خود، بخش «عدمقطعیتها» را حجمپذیرتر از بخش «پیشبینیها» کرده است. میتوان گفت پیشبینی دیگر ابزار تصمیمسازی نیست، بلکه صرفاً زبان مشترکی برای گفتوگو درباره آیندهای ناپایدار است.
طلایی که شاید سیاه شود
نمونه دیگر، پیشبینیهای تضاد آمیز درباره طلاست. در حالی که برخی تحلیلگران مورگان استنلی از افت قیمت تا ۳۵۰۰ دلار در هر اونس تا سال ۲۰۲۶ سخن گفتهاند، همزمان گروهی دیگر در بانک آمریکا جهش تا ۸۰۰۰ دلار را محتمل دانستهاند. این دو دیدگاه، دو جهان متفاوت فکری را بازتاب میدهند: یکی با فرض رکود و پناهبردن به داراییهای امن، دیگری با امید به بهبود سیاستهای تجاری و بازگشت رونق به سهام.
در نتیجه، ارزش تحلیلها اکنون نه در «درستبودن» آنها، بلکه در آشکار کردن فرضهای پنهان هر مکتب اقتصادی است. سرمایهگذار با خواندن گزارش، باید بپرسد: «این تحلیل بر چه پیشفرضهایی ایستاده؟» نه اینکه «آیا عددش درست است؟»
از اعتماد کور تا شناخت انتقادی
جهان اقتصاد در ۲۰۲۵ وارد مرحلهای از پیچیدگی شده که در آن، تصمیمگیری بیش از پیش شبیه هنر شده تا علم. مؤسسات بزرگ دیگر نمیتوانند صرفاً با تکیه بر دادههای گذشته مسیر آینده را ترسیم کنند. همانگونه که دانشمندان اقلیم به سناریوهای چندمسیره پناه بردهاند، اقتصاددانان نیز باید بپذیرند که آیندهْ همزمان چند جهت دارد.
از این رو، توصیه اصلی به سرمایهگذاران و سیاستگذاران ساده است: بهجای یافتن پیشبینی درست، برای اشتباهناپذیرترین شکل از تضمین آماده شوید — پوشش ریسک. تنوعبخشی به سبد داراییها، بررسی کیفیت دادهها و تحلیل فرضهای رفتاری، حالا بخشی از سواد اقتصادی نوین است.
پیشبینیهای اقتصادی هرقدر هم پیچیده باشند، نمیتوانند از واقعیت فرار کنند: اقتصاد دیگر یک معادله بسته نیست، بلکه اکوسیستمی از رفتارها و احساسات انسانی است. و در این اکوسیستم، تنها قطعیتِ واقعی، وجودِ عدمقطعیت است.






