تحقق عدالت آموزشی نیاز جامعه ایران
زهرا رحیمی/ استادیار دانشگاه
برای تحقق عدالت آموزشی برداشتن دو گام نیاز است: در گام اول باید حداقلی از آموزش را چه به لحاظ منابع آموزشی و چه به لحاظ منابع مالی و منابع انسانی برای همه افراد جامعه تدارک دید و در گام دوم باید متناسب با توانمندی ها و علاقه مندی های هر شخص، آموزش متفاوتی برای او ارائه شود.
عدالت از جمله مفاهیم تاریخی فلسفه سیاسی است که از گذشته تا به امروز، جزء آرمان های بشر بوده است. مفهوم عدالت آموزشی نیز همواره مورد توجه متخصصان تعلیم و تربیت بوده و تلاش نموده اند تا طراحی برنامه های درسی را به گونه ای انجام دهند تا به عدالت برای همه علم آموزان نزدیک تر شود. در این دیدگاه برابری فرصت ها و عدالت خواهی یک ارزش محسوب می شود و آموزش و پرورش باید بتواند آن را در نظام شخصیتی انسانِ توسعه یافته بگنجاند. تلاش برای تحقق عدالت آموزشی بیش از هر چیز منوط به شناخت درست از این مفهوم است.
اگر شرایط به گونه ای باشد که برای تمام افراد یک جامعه، فرصت آموزشی متناسب با ظرفیت ها و توانمندی های دانش آموزان فراهم شود، به طوری که این آموزش تمام منابع درونی دانش آموزان را به جامع ترین شکل ممکن پوشش و پرورش دهد و امکان رشد و شکوفایی را در همه ابعاد محقق کند، عدالت آموزشی برقرار می شود.
منظور از عدالت آموزشی تدارک دیدن یک سیستم آموزشی یکسان نیست، بلکه به این معنا است که هرکس متناسب با توانمندی های ذهنی و استعدادهای ذاتی خود بتواند آموزش دریافت کند.
برای تحقق عدالت آموزشی برداشتن دو گام نیاز است: در گام اول باید حداقلی از آموزش را چه به لحاظ منابع آموزشی و چه به لحاظ منابع مالی و منابع انسانی برای همه افراد جامعه تدارک دید و در گام دوم نیز باید متناسب با توانمندی ها و علاقه مندی های هر شخص، آموزش متفاوتی برای او ارائه شود.
برای برقراری عدالت آموزشی باید فرصت یادگیری برای همه یکسان باشد و فرصت یادگیری شامل مولفه هایی همچون امکانات و تجهیزات، منابع یادگیری، منابع انسانی و کیفیت آموزشی است.
سیستم آموزشی ایران یک سیستم آموزشی متمرکز است و یکی از اهداف آن، تدارک منابع یادگیری یکسان و تهیۀ کتاب درسی یکسان برای کل کشور است. اما از لحاظ امکانات و تجهیزات، نابرابری و بی عدالتی آموزشی در مناطق مختلف کشور فریاد می زند. به عبارت دیگر شاید گام اول عدالت آموزشی آن هم در بعضی محورها، درست برداشته شده باشد، اما بخصوص در گام دوم موفقیت قابل قبولی حاصل نشده است.
باید بعد از اینکه اطمینان حاصل شد تمامی افراد در سیستم آموزشی به حداقل منابع مالی و انسانی لازم مجهز شده اند، متناسب با توانمندی های این افراد به آنها خدمات ارائه شود. به طور مثال نمی توان از دانش آموزانی که هوششان از میانگین بالاتر است و دانش آموزانی که نقص ذهنی دارند توقعی معادل میانگین هوشی جامعه داشت. ابتدا باید حداقلِ قابل قبولی از امکانات و منابع در تمامی مدارس موجود باشد، سپس تفاوت های ویژه را در نظر گرفت.
کشوری مانند ایران که به لحاظ فرهنگی بافت متنوعی دارد، برای برقراری عدالت آموزشی مسیر سخت تری در پیش دارد. گام اول با توزیع کتب درسی یکسان در کل کشور در حال اجراست، اما مشکل در گام دوم است. در نقاط مختلف کشور دانش آموزانی هستند که زبان مادریشان زبان فارسی نیست و از طرفی به لحاظ فرهنگی هم تفاوت های فاحشی با هم دارند.
ما هم اکنون شاهد این هستیم که بدون توجه به تفاوت های فرهنگی و علایق دانش آموزان در مناطق مختلف، کتابی که در مناطق عشایری تدریس می شود و کتابی که در پایتخت تدریس می شود یکسان است.
علاوه بر منابع یادگیری و مالی، یکی از مولفه هایی که عدالت آموزشی را شکل می دهد منابع انسانی است. معمولا معلمان در سال های ابتدایی استخدام به مناطق محروم فرستاده می شوند و بعد از کسب تجربه بیشتر، به مراکز شهر منتقل می شوند.
بنابراین معلمانی که تجربه بیشتری دارند در مدارس مرکز شهر تدریس می کنند و معلمانی که تجربه کم تری دارند، به مناطق محروم اختصاص می یابند. مشابه همین اتفاق در دانشگاه ها هم دیده می شود.
به عنوان مسئول تربیت هر جا که درسی را از سیستم آموزشی حذف می کنیم، به استعدادی که می تواند در آن درس شناخته شود، بی اعتنایی کرده ایم. در این صورت آموزش این مباحث به مراکز خصوصی خارج از مدرسه واگذار می شود و خانواده هایی که مشکل اقتصادی کم تری دارند، زمینه بیشتری برای پرورش آن بُعد حذف شده در فرزند خود دارند و در مقابل خانواده های کم تر برخوردار عملاً با مشکل مواجه هستند و در این جا عدالت آموزشی زیر سوال می رود.
وقتی می گوییم عدالت آموزشی یعنی همه افراد و توانمندی ها را ببینیم و آموزش متناسبی را ارائه دهیم. عدم برقراری چنین آرمانی یعنی نادیده گرفتن بسیاری از افرادی که آرزوهای خود را در سیستم آموزشی دنبال می کنند. این موضوع ناخودآگاه به ساختن اقلیت و اکثریت منجر می شود و گروه اقلیت، دلسرد و سرخورده می شوند.
پژوهش ها نشان می دهد خانواده هایی که فرزندانشان هوش بالاتری دارند تمایل بیشتری برای تحصیل آنها در خارج از کشور دارند، چون حمایت مناسبی دریافت نکرده اند و ما شاهد بسترسازی برای فرار مغزها هستیم.
این موضوع مخصوص ایران نیست و در بسیاری از کشورها بحث درباره تنوع مدارس وجود دارد. در کشور ما هم بحث های زیادی مثلا درباره مدارس تیزهوشان صورت گرفته است. با این حال باید گفت بر خلاف تصور بسیاری از خانواده ها، لزوما هر مدرسه غیرانتفاعی، آموزش بهتری ارائه نمی دهد و کیفیت آموزش در این مدارس هم متفاوت است.
کتب درسی یکسان به دلیل بی توجهی به فرهنگ های متنوع در کشور، خود عامل بی توجهی به عدالت آموزشی است. از سوی دیگر بسیاری از کتب، مناسب دانش آموزان تیزهوش نیستند.
یکی از راهکارها این است که به جای تنوع مدارس به غنی سازی آموزش توجه شود. معلمان در مدارس ابتدایی باید نیروی کمکی جهت توجه مضاعف به تفاوت های دانش آموزان داشته باشند.
همچنین در بحث کیفیت معلمان باید سیاست های تشویقی در نظر گرفته شود تا معلمانی که تجربه و تخصص بیشتری دارند، ترغیب شوند مناطق محروم را پوشش دهند تا دانش آموزان آن مناطق نیز از داشتن معلم کارآزموده بی بهره نمانند.