حجم مبنا؛ وقتی ابزار کنترل، مانع کارایی میشود
مجید عبدالحمیدی؛ کارشناس بازار سرمایه و عضو کمیته تخصصی ریسک کارگزاری فدک
بازار سرمایه ایران برای عبور از وضعیت فرسایشی و دستیابی به رشد پایدار، بیش از هر زمان دیگری نیازمند بازنگری در رویکردهای سیاستگذاری است.
یکی از مصادیق روشن این ضرورت، موضوع حجم مبناست؛ ابزاری که در مقطع زمانی خاص و با هدف کنترل هیجانات طراحی شد، اما در شرایط کنونی کارکرد اولیه خود را از دست داده و به مانعی در برابر پویایی بازار تبدیل شده است.
اگر هدف، افزایش عمق معاملات، ارتقای نقدشوندگی و همراستایی با استانداردهای حرفهای بازارهای مالی است، باید بپذیریم که برخی محدودیتهای سنتی دیگر پاسخگوی نیاز بازار امروز نیستند. حذف حجم مبنا در کلیت خود اقدامی مثبت است؛ اقدامی که میتواند فرآیند کشف قیمت را بهبود بخشد و به بازگشت تحرک طبیعی به معاملات کمک کند.
تجربه سالهای گذشته نشان میدهد انباشت ابزارهای کنترلی نظیر حجم مبنا، سقف ارسال سفارش و محدودیت تعداد سفارش در واحد زمان، هرچند با نیت مدیریت ریسک و مهار رفتارهای هیجانی اعمال شدهاند، اما در عمل به کاهش کارایی بازار انجامیدهاند. نتیجه این رویکرد، شکلگیری معاملات صفمحور، کاهش عمق بازار و انتقال اصلاحات قیمتی به دورههای بعد بوده است؛ مسیری که در نهایت هزینه بیشتری را به سرمایهگذاران تحمیل کرده و اعتماد عمومی به سازوکار بازار را تضعیف کرده است.
در بازارهای مالی پیشرو جهان، اصل بنیادین بر حداقلسازی مداخلات دائمی و اتکای حداکثری به سازوکار عرضه و تقاضاست. امروز بورسهای بزرگ دنیا بر پایه زیرساختهای دیجیتال پیشرفته، دادهمحور و مقیاسپذیر فعالیت میکنند؛ از معاملات الگوریتمی و پایش لحظهای ریسک گرفته تا امکان فعالیت بازار در ساعات معاملاتی طولانیتر.
در چنین بستری، استفاده از ابزارهایی مانند حجم مبنا که مبتنی بر محدودسازی مکانیکی معاملات است، بیش از آنکه نشانه مدیریت ریسک باشد، بیانگر ضعف در زیرساخت و نظارت هوشمند تلقی میشود.
نگاه دیجیتالمحور به بازار سرمایه بر این اصل استوار است که کنترل نوسان و ریسک باید از مسیر تقویت زیرساختها، هوشمندسازی نظارت و افزایش عمق بازار دنبال شود، نه از طریق محدود کردن جریان طبیعی معاملات.
از این منظر، حذف حجم مبنا صرفاً یک تصمیم اجرایی نیست، بلکه نشانهای از تغییر پارادایم در سیاستگذاری بازار سرمایه و عبور از «کنترل دستوری» به «مدیریت مبتنی بر فناوری و داده» محسوب میشود.
البته تجربه بحرانهای مالی و شوکهای ژئوپلیتیک نشان میدهد که استفاده محدود، هدفمند و موقتی از برخی ابزارهای کنترلی میتواند در شرایط خاص، نقش مکملی در مدیریت ریسکهای سیستماتیک ایفا کند.
به همین دلیل، بهجای اعمال دائمی حجم مبنا، میتوان به سمت مدلهای مبتنی بر شاخصهای هشداردهنده حرکت کرد؛ بهگونهای که این ابزار تنها در صورت بروز شرایط بحرانی و برای دورهای کوتاه فعال شود.
در کنار این موضوع، افزایش تدریجی ساعات معاملات و ارتقای زیرساختهای معاملاتی از الزامات جدی بلوغ بازار سرمایه ایران است. محدود بودن زمان معاملات باعث تمرکز هیجان و تشدید رفتارهای تودهوار میشود؛ در حالیکه توزیع معاملات در بازه زمانی طولانیتر، میتواند به تعادلبخشی عرضه و تقاضا و کاهش شوکهای قیمتی کمک کند.
در مسیر توسعه بازار سرمایه، هیچ ابزار مالی ذاتاً نباید ممنوع یا حذف شود. تفاوت بازار حرفهای با بازار کنترلشده در آن است که بهجای جلوگیری از ابزارها، بر طراحی چارچوبهای قانونی، مکانیزمهای مدیریت ریسک و سطح دسترسی فعالان تمرکز میکند. رشد بازار تنها در سایه دسترسی به طیف کامل ابزارهای مالی و اعتماد به سازوکارهای آن محقق میشود.
در نهایت، عبور از نگاه محدودکننده، پذیرش تحول دیجیتال و اعتماد به منطق بازار، میتواند مسیر دستیابی به بازاری عمیقتر، شفافتر و تابآورتر را هموار کند؛ بازاری که ثبات آن از دل کارایی بیرون میآید، نه از دل محدودیت، و ظرفیت آن را دارد که در آینده به یکی از الگوهای نوآوری مالی در منطقه تبدیل شود.








