کد خبر: 03119913116
بازارها و خدمات مالیروزنامه

فیلمسازی که کارآفرین شد

عسل غریب از رویاها و تجربیاتش در کار زیورآلات و کارهای دست‌ساز هنری می گوید

مینا ایزدی

ماجرا از دیدن دو کاپ قهوه و چند لاک رنگی ناخن شروع شد. وقتی  با لاک‌ها روی کاپ‌ها نقش کشید و بعدش هم دو شمع دایره‌ای داخلشان گذاشت ترکیب نور و رنگ برایش جذاب به نظر رسید. بعد از آن کشیدن نقش و رنگ روی پارچه و شال و حتی سنگ‌های کف رودخانه هم جالب به نظرش آمد. ایده کارآفرینی عسل غریب از اینجا شکل گرفت. بعد از آن وسایل حرفه‌ای‌تری خرید و عزمش را برای ساخت زیورآلات و کارهای دستساز هنری جزم کرد. او در عکاسی، فیلم‌سازی و سینما هم دستی بر آتش دارد و کارهای دست‌سازش را با عکاسی حرفه‌ای و ساخت کلیپ‌های جالب جلوی روی فالورهایش در اینستاگرام قرار می‌دهد. حالا کارش حسابی گرفته و فروش خوبی دارد. در این مسیر فرازو نشیب‌های زیادی داشته است. خودش می‌گوید روحیه خودساختگی‌ای که از مادرش به ارث برده، باعث شده است تمام مشکلات را پشت سربگذارد و یک کارآفرین موفق شود. عسل، دغدغه مسائل زنان را هم دارد و آرزویش این است که زنان سرزمینمان هیچ وقت مستاصل  و غمگین نباشند. به عقیده او،البته که کسب درآمد مولفه‌ای است که می تواند به یک زن کمک کند تا مستقل باشد و روی پای خودش بایستد. با عسل غریب گفت‌وگو کردیم تا از رویاهایش،  فرازونشیب‌هایی که در مسیر کارآفرینی داشته و از چگونگی موفقیتش در ساخت زیورآلات و کارهای دست‌ساز هنری برایمان بگوید

شما در کار سینما و فیلم‌سازی بودید چطور شد که به ساخت زیورآلات روی آوردید؟

هشت سال به صورت حرفه‌ای فیلم‌سازی کردم، در جشنواره‌ها شرکت کردم و جایزه ‌گرفتم. من یک فیلمساز مستقل بودم. فیلم‌ها را با با هزینه خودم می‌ساختم به همین خاطر نمی‌توانستم زندگی مستقلی داشته باشم و در آمدی از این شغل نداشتم. یکی از دوستانم به نام شهرزاد که پیشتر بازیگر بود و سپس ممنوع‌الکار شد، الان با ناراحتی اعصاب دست و پنجه نرم می‌کند. شهرزاد اطراف اصفهان زندگی می‌کند و زندگی بسیار دردناکی را می‌گذراند. در یک خانه اجاره‌ای زندگی می‌کند و دوستان سینمایی هر از گاهی به او کمک می‌کنند تا بتوانند گذران زندگی کند. من از طریق یکی از فیلمسازان، با شهرزاد آشنا شدم. یادم می‌آید نزدیک عید بود که مقداری پول از خواهرم و مقداری پول از پدرم قرض کردم، گل و شیرینی خریدم تا برای شهرزاد ببرم و مقداری هم پول به عنوان شیرینی می‌خواستم به شهرزاد بدهم. وقتی با شهرزاد روبه‌رو شدم خوشحال شد، مرا بغل کرد و به من جمله‌ای گفت که من را تکان داد. شهرزاد به من گفت «سینما بی‌رحم است، به دنبال این باش که برای خودت درآمدی کسب کنی و از الان به آینده‌ات فکر کن سپس دنبال عشقت که همین بازیگری و فیلمسازی است، برو». حرف شهرزاد مرا تکان داد. شهرزاد تحصیلات سینمایی از فرانسه داشت و خودش را غرق در فیلم و سینما کرده بود، بازیگر معروفی بود ولی بعد از اینکه ممنوع‌الکار شد، همانند یک آدم نیازمند به دیگران وابسته و چشم‌انتظار کمک دیگران است. من با دیدن زندگی شهرزاد با خودم گفتم عسل تو هم زندگی خودت را فقط وقف سینما و فیلم کرده‌ای. با خودم گفتم قرار است بلایی که سر شهرزاد آمده در آینده سرتو هم بیاید. حالم بد شد. خودم را در سن و سال شهرزاد تصور کردم که چیزی برایم باقی نمانده است. خانواده من از اول هم با سینما و کار من مخالف بودند و همیشه به من توصیه می‌کردند باید دنبال شغلی بروی که برایت درآمد داشته باشد.

مطالب پیشنهادی

خواهر کوچکترم هم به هنر علاقه زیادی داشت ولی حالا که فکرش را می‌کنم، می‌بینم خواهرم عاقلانه تصمیم گرف و  باوجود عشقی که به هنر داشت، دندانپزشکی را انتخاب کرد. او الان هم زندگی مستقل و خوبی دارد. من درباره وضع خودم با یک نفر مشورت کردم . یادم می‌آید آن روز حالم بد بود و به او گفتم آینده من هم آینده شهرزاد است. او به من گفت تو شهرزاد را می‌توانی نگاه کنی و کاری کنی که مانند شهرزاد  نشوی و آینده شهرزاد را نداشته باشی. این‌طور شد که من تصمیم گرفتم به دنبال شغلی بروم که برایم درآمدزایی داشته باشد.

راستش را بخواهید سینما به من اعتبار داد، سینما برای من جوایز آورد ( البته جوایز معنوی)،  سینما برای من شهرت و لذت آورد؛ ولی از لحاظ مادی مرا تامین نکرد. به همین دلیل عزمم را برای درآمدزایی جزم کردم. مدتی در یک شرکت کار کردم که البته ارتباطی با فضای هنری نداشت. واقعیت این است که فقط هنرمی تواند مرا آرام کند و اگر بخواهم درآمدزایی داشته باشم، باید شغلی که انتخاب می‌کنم که در وهله اول به من آرامش دهد. کارهای هنری دست‌ساز و ساخت زیروآلات این آرامش را به من می‌دهد. من با عشق کار می‌کنم و می توانم درآمدزایی هم داشته باشم.

چطور ایده ساخت زیورآلات و کارهای دست‌ساز هنری به ذهنتان رسید؟ این ایده از کجا آمد؟

من پیج‌های مختلف را در فضای مجازی رصد می‌کردم و کاری که خیلی روی من تأثیر گذاشت برند خواهران جوان بود. من دیدم که خواهران جوان کارهای متفاوتی انجام می‌دهند و کارهای دست‌سازشان برایم جالب به نظر رسید.  بعد از آن مصاحبه‌هایی را که داشتند و صحبت‌هایی را که از حرفه و مشکلاتشان کرده  بودند، خواندم و متوجه شدم در ابتدای کار بدون دانش کافی و با داشتن سرمایه ناچیز شروع به کار کردند و با تلاش خودشان موفق شدند و  الان هم صاحب کارگاه هستند. پیج‌های مختلف دیگر را هم بررسی کردم و دیدم که زنان مستقل با ایده‌ها و طرح‌های خودشان صاحب درآمدند. این‌طور شد که با خودم گفتم چرا من نه؟ البته اوایل فکر می‌کردم کار راحتی است. یادم می آید نزدیک عید بود که من به خانه خواهرم رفتم تا در تمیز کردن خانه به او کمک کنم. هنگام تمیز کردن خانه دوتا کاپ کوچک قهوه دیدم. لاک‌های خواهرم هم جلو چشمم بود. ایده‌ای به نظرم رسید و شروع کردم با لاک‌ها، طرح‌های مختصری روی کاپ‌ها کشیدم. دو شمع دایره‌ای کوچک هم داخل کاپ‌ها گذاشتم.  وقتی شمع‌ها را روشن کردم دیدم که نور شمع و رنگ‌ها جلوه زیبایی را نشان می‌دهد. حین کار کردن، یک سطل ماست هم دیدم. اسپری رنگی خواهرم را برداشتم و شروع کردم روی سطل ماست، نقش کشیدم. پدرم به گل و گیاه علاقه زیادی دارد و تصمیم گرفتم این را به عنوان گلدان به پدرم هدیه دهم. چشمم به  یک بطری دلستر هم افتاد. این بطری را برش دادم و روی آن طرح و نقش کشیدم. برایم جالب به نظر آمد و تصمیم گرفتم کارهای دست‌ساز را شروع کنم.

شروع کارتان چطور بود؟ در این مسیر مشکلات و موانعی هم داشتید؟

من در طول ایام عید با وسایل مختلف کارهای مختلفی ساختم. مثلاً جاشمعی‌های متفاوتی رو طراحی و ساختم. از کارهایم عکاسی کردم و داخل پیج اینستاگرام گذاشتم ولی هیچ خبری نشد حتی از من قیمت کارها را هم نمی‌پرسیدند. با این حال بی‌خیال نشدم. از خواهرم پول گرفتم تا وسایل حرفه‌ای‌تری تهیه کنم.  گوشه‌ای از خانه پدری‌ام را به شکل کارگاه درست کردم و تا یک ماه کارهای جدید را طراحی می‌کردم و تصمیم گرفتم در نمایشگاه شرکت کنم. به امید اینکه همه در نمایشگاه کارهای مرا می‌خرند و همه مردم را تشویق می‌کنند، در نمایشگاه حضور پیدا کردم؛ اما با کمال ناباوری دیدم استقبالی نشد و مردم صرفاً به یک نگاه گذری بسنده می‌کنند. این بار هم شکست خوردم. هر بار که دچار شکست می‌شدم، با خودم می‌گفتم من دیگر این کار را رها می‌کنم با این حال من یکی اخلاقی دارم وقتی در کاری موفق نمی‌شوم، لجبازتر می‌شوم با خودم می‌گویم حتماً باید کار را به سرانجام برسانم .بعد از آن کار با پارچه را انتخاب کردم. تعداد زیادی شال خریدم و روی آن طراحی کردم. مقدار ناچیزی از من خرید کردند. شرایط به‌گونه‌ای بود که وقتی در نمایشگاه حاضر می‌شدم فروش محصولاتم فقط هزینه غرفه‌ای را که گرفته بودم را تامین می‌کرد. باز هم کوتاه نیامدم و به فکرم رسید که  این بار روی سنگ کار بکنم. به اتفاق مادرم، کنار رودخانه رفتم و سنگ‌هایی را که نقش‌های زیبایی داشت، انتخاب کردم. خلاصه با سنگ‌هایی که همراه مادرم جمع کردیم هم کارهای جالبی اننجام دادم. کارم را با وسایل مختلف و نقش زدن و طراحی روی آنها ادامه می‌دادم؛ با این حال هنوز فروشم ناچیز بود. یک روز تصمیم گرفتم از مغازه‌ای که زیورآلات می‌فروخت راهنمایی بخواهم. با راهنمایی فروشنده وسایل جدیدی را خریداری کردم و کارهای جدیدتری را ساختم. هر هفته در نمایشگاه‌های اصفهان شرکت می‌کردم و زیورآلاتی را که می‌ساختم، عرضه می کردم.  باز هم استقبال چندانی از کارهایم نشد.‌ گوشه‌ای از سینما پردیس چهارباغ را اجاره کردم. چند سکه‌ای را که به خاطر کارهایم در سینما جایزه گرفته بودم، فروختم و یک گالری برای خودم راه انداختم. شیشه‌ها و شال‌هایی را که قبلاً طراحی کرده بودم و زیورآلاتم را به نمایش گذاشتم. پیش ازاینکه بخواهم کارهایم را در گالری به نمایش بگذارم، خواهرم به من گفت تو می‌خواهی در جایی حضور پیدا کنی که دوستان سینمایی‌ات، تو و کارهایت را می‌بینند. اگر میتوانی نگاه‌هایشان را تحمل کنی، شرکت کن. همین اتفاق هم افتاد. وقتی گالری زدم با نگاه سرد دوستان سینمایی، مواجه شدم ولی افرادی هم بودند که استقبال می‌کردند، روحیه می‌دادند و به من می‌گفتند کارهای شما متفاوت است و از کارهایم تعریف می‌کردند. با این حال، آنجا هم نتوانستم پول خوبی در بیاورم بعد از آن وسایلم را جمع کردم و بعد از آن همه به چشم یک آدم شکست‌خورده به من نگاه می‌کردند. بابت  فیلمسازی در سینما اعتبار به دست آورده بودم ولی وقتی وارد کار زیورآلات شدم دوستان سینمایی با من برخورد خوبی نداشتند و کارم را تمسخر می‌کردند. حتی بسیاری از رابطه‌هایم با آنها قطع شد، آنها با خود فکر می‌کردند خروج من از فیلمسازی و سینما به معنی شکست من است. با خودشان می‌گفتند عسل از فیلم‌سازی به دست‌سازی رسیده است.

با وجود اینکه مدام در کارهایتان شکست خوردید و سختی کشیدید؛ چار ادامه دادید؟

خوشبختانه مادرم همیشه حامی من بوده است. با وجود اینکه در مواقعی مخالف با کارهایم بود،  به جرات می‌توانم بگویم که اگر مادرم نبود، به من دلگرمی نمی‌داد و مرا همراهی نمی‌کرد در کارم موفق نمی‌شدم. خوشبختانه من و خواهرم و روحیه مستقل بودن را از مادرم به ارث برده‌ایم. مادرم از همان جوانی قالیبافی  می‌کرده است تا بتواند با پولی که در می‌آورد، هزینه تحصیلش را پرداخت کنند. مادرم در یک اتاق سرد بدون داشتن نور کافی قالی‌بافی می‌کرد و موفق هم شد، هزینه تحصیلش را در می‌آورد  و تحصیل می‌کند و مدیر مدرسه می‌شود. ما از بچگی هیچ‌گاه ندیدیم که مادرم برای خرید چیزی از پدرم درخواست پول کند. این روحیات مادرم مرا در کارم سرسخت کرد تا خودم را نبازم و ادامه دهم. من ناراحت می‌شوم وقتی زنانی را می‌بینم که می گویند برای خرید هر چیزی ابتدا باید شوهرانشان را راضی کنند و این همیشه دغدغه من بوده است. من با بیشتر فالوورهایم در اینستاگرام رفیق هستم. پیج من محدود به نمایش زیورآلات و کارهایم نیست؛ تلاش می‌کنم تا زندگی شخصی خودم را به آنها نشان بدهم و با آنها حرف بزنم. زنان زیادی را درفضای مجازی می‌بینم که به من پیغام می‌دهند و از مشکلاتشان می گویند. من همیشه دغدغه مسائل زنان را دارم. زنان زیادی را می‌بینم به دلیل اینکه پول و شغلی ندارند با کسانی ازدواج می‌کنند که ایده‌آل‌های آنان را ندارند و فقط به این دلیل ازدواج می‌کنند تا کسی باشد که خرج زندگی آنها را بدهد. آنان در مواقعی ناچار می‌شوند با وجود سختی زندگی و اختلافاتشان با همسر برای گذران زندگی و داشتن سرپناه و هزینه معیشت تحمل کنند. داشتن شغل و درآمد به زنان عزت نفس و حس خوب می‌دهد. من هم به عنوان یک زن دوست دارم زندگی مستقل و درآمد شخصی داشته باشم که خوشبختانه به هدفم رسیدم.

با وجود این ناامیدی‌ها و دشواری‌ها چطور موفق شدید به هدفتان برسید؟

من تا یک مدت حال خوبی نداشتم تا اینکه خواهرم شماره یک نفر را به من داد که در حوزه دیجیتال مارکتینگ تخصص داشت. تماس گرفتم و به او گفتم من اندازه یک گالری زیورآلات ساخته‌ام و تمام این کارها روی دستم مانده است. او به من گفت الان وضع اقتصادی مردم به گونه‌ای است که نمی‌توانند طلا بخرند و بیشتر سراغ خرید زیورآلات می‌روند. او به من گفت تو استعداد و توانایی داری ولی راهش را بلد نیستی. این فرد به من مشاوره می‌داد تا اینکه  پیج من در اینستاگرام یک پیج اصولی وحرفه‌ای شد. پس از آن به شکل معجزه‌آسایی فروش من افزایش پیدا کرد و به اندازه‌ای سرم شلوغ شد که یک ماه اسفند به حدی درگیر همین کارم بودم که کمتر می‌خوابیدم. از کارهایم استقبال شد  و بازخوردهای خوبی از مردم می‌گرفتم. آنها به من می‌گفتند کارهایت متفاوت است و ما کارهایت را دوست داریم. یادم می‌آید آن سال نزدیک تحویل سال یک مشتری از تهران تماس گرفت و حاضر بود در آن شلوغی و ترافیک تهران راهی ترمینال آرژانتین شود و کار مرا تحویل بگیرد.  به تدریج از اهواز و سایر شهرها نیز مشتری پیدا کردم. نزدیک سال تحویل مشتری‌ام از اهواز می‌خواست کارهایم را به تمام اقوامش عیدی بدهد و سفارش کار داد که من هم با اتوبوس برایش کارهایی را که سفارش داد، ارسال کردم.

چه مدت است که فروش خوبی دارید و توانستید به درآمدزایی برسید؟

حدود یک سال‌ونیم می‌شود که کارم گرفته است و فروش خوبی دارم.

خودتان تنها کار می‌کنید یا تیم هم دارید؟

تیمی که با من  هستند در خانه‌های خودشان کار می‌کنند. زنانی که شوهر و بچه دارند یا زنان بیوه کار را انجام می‌دهند و برایم می‌فرستند. افرادی هم در کارگاه‌شان برش انجام می‌دهند و برایم ارسال می‌کنند.

صرفاً کسب درآمد یا به کاری که انتخاب کردید، علاقه هم دارید؟

به کارم علاقه‌مندم. من عود و شمع روشن می‌کنم، موسیقی سنتی  پخش می‌کنم و در این حال و هوا کار می‌کنم. وقتی محصولات به دست مشتریان می‌رسد به من می‌گویند محصولاتتان انرژی مثبت و عشق دارد. من برایشان توضیح می‌دهم که در چه فضایی کار می‌کنم و با عشق و علاقه ایده‌هایم را به محصول تبدیل می‌کنم.

اگر در تهران کار می‌کردید موفق تر بودید یا در اصفهان هم فضا برای توسعه کارهایتان وجود دارد؟

خیلی‌ها به من می‌گویند به دلیل علاقه به شخصیتت دوست داریم از شما خرید بکنیم. فالوورهای من می‌دانند عسل غریب چه گذشته‌ای داشته، چه کارهایی انجام داده و چگونه به موفقیت رسیده است. آن‌ها با من ارتباط حسی خوبی پیدا کردند.خیلی‌ها به من می‌گویند به دلیلشخصیتت به تو اعتماد کردیم . برایم توضیح  دادند بارها شده که  به واسطه خریدهای اینترنتی از آنها کلاهبرداری شده است. من ارتباطم را با مشتریانم‌ بر قرار کرده‌ام و آنها به من و کارهایم اعتماد دارند؛ فرقی ندارد محل سکونتم کجا باشد. یادم می آید یک مدت خواستم در پاساژ پروانه ن تهران کارهایم رابفروشم طبقه‌های آخر را به ما می دادند که مشتری رغبتی برای بازدید از آنها نداشت. من الان حتی به خارج از کشور هم محصول ارسال می کنم. به آلمان ، روسیه آمریکا، ترکیه، استرالیا و سوئد هم برای خارجی‌ها  و هم برای ایرانیان مقیم این کشورها محصول فرستادم.

اکنون که به درآمد خوب رسیدید باز هم مشکلات یا موانعی دارید؟

کارهایم را کپی می‌کنند و در پیج های مختلف قرار می دهند.  اوایل در دایرکت‌هایشان پیام می‌دادم که این کار درستی نیست ولی الان به اندازه‌ای حجم کپی‌کاری زیاد شده است که نمی‌توانم همه آنها را رصد کنم. تمام کارهای من ایده‌های جدیدی است که خودم طراحی می‌کنم ولی بقیه وسایل مرا خریداری می‌کنند و شبیه محصولاتم را می‌سازند و باقیمت کمتر می‌فروشند. می خواهند کار آدم را خراب کنند. از عکس‌های من دزدی می‌کنند و در مواقعی دیده‌شده حتی محصولات و کارهای من را ندارند، قصدشان کلاهبرداری است و از مردم فقط پول می گیرند.

از آرزوهایتان برایمان بگویید:

آرزوی من این است در کار زیورآلات موفق شوم و بتوانم کارگاهی راه‌اندازی کنم که  که ۵۰ زن سرپرست خانوار  در کارگاهم کار کنند تا وابسته نباشند و بتوانند حس ارزشمندی و عزت نفسشان راحفظ کنند.

 

براساس تجربه ای که به دست آوردید یک کارآفرین موفق  چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد؟

صبر، پشتکار زیاد و بالابردن اطلاعات و دانش ویژگی‌هایی است که یک کارآفرین موفق باید داشته باشد. من الان هم درحال یادگیری هستم و کتاب‌های زیادی در زمینه اینستاگرام. فروش، روانشناسی می‌خوانم.

 

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا