کد خبر: 16050040978
روزنامهعصر انقراض (طنز)

یک روز معمولی در رشت (طنز)

راضیه حسینی

آمارها نشان‌ می‌دهد سفرهای مردم در هفته گذشته که ممنوعیت ترددی هم نداشت، افزایش چهار درصدی نسبت به هفته قبل از آن داشته است.

گزارش یک روز معمولی

وسط ترافیک گیر کرده‌ایم و دور و برمان پر از خودروهای پلاک غیربومی است. آن‌قدر غیربومی که بعضی‌ها را تا به‌ حال ندیده بودم. یک چیز غریبی مثل شنیدن نام کشور سان‌ماریو در بازی‌های المپیک. مطمئنم اگر خوب بگردم می‌توانم مسافرانی را پیدا کنم که محل زندگی‌شان دقیقاً جایی پشت پونز روی نقشه است.

ماشین روبه‌رویی آن‌قدر آدم تویش چپیده که چسبیده است کف آسفالت. صدای موزیک بالاست و نفرات داخل، در حال انجام حرکات موزون هستند و چون داخل دیگر جا نیست نصف هیکل‌‌شان از شیشه‌ها بیرون زده. یکی پا را بیرون داده و آن یکی دو تا دست‌ها را. از شیشه جلویی هم یک نفر تا کمر خم شده بیرون.

 از لهجه مسافران ماشین کناری راحت می‌شود متوجه شد که مال کدام شهر هستند. دارند درباره ویروس کرونا صحبت می‌کنند: «این حرف‌ها همه کشکه. حکیم فلانی گفته فقط مرغ ارگانیک بخورید.

بعد از اینکه خوردید هم یه دود عنبرنسارا بدید بالا و خلاص. من خودم با همین دود و مرغ تا حالا نگرفتم. دنیا خودش رو الکی گرفتار واکسن و دارو کرده. اگر از اول به حرف حکیم گوش می‌کردن این‌همه بلا سرشون نمی‌اومد.»

کمی جلوتر رفتیم. «حالااا به افتخار عروس خانم یه کف مرتب» را که شنیدم با تعجب دنبال صدا گشتم. کنار خیابان، باغی را دیدم که حسابی شلوغ و پر از مهمان بود. اینجا اتفاقاً خبری از پلاک‌های غریبه نبود و همه خودی بودند.

هنوز از تعجب مراسم عروسی درنیامده بودم که یکی زد به شیشه.

«سلام. سفیدمزگی از کدوم ور باید برم؟» شلوارک آبی چهارخانه با رکابی قرمز به تن داشت و در حال خوردن تخمه بود. طوری پوست تخمه‌ها را توی خیابان می‌پاشید انگار انتظار داشت دفعه بعد که از این مسیر رد شد کلی گل آفتابگردان ببیند.

 گفتم: «کجا هست؟»

«نمی‌دونی؟ تو شفته دیگه. فقط نمی‌دونم از کدوم ور باید برم شفت. بچه‌ها ویلا گرفتن، منتظرمونن.»

به چهره مات و مبهوتم که نگاه کرد، راهش را گرفت و رفت. دلم طاقت نیاورد و گفتم: «پلاستیک بدم واسه پوست تخمه‌ها؟»

همین‌طور که داشت می‌رفت سوار ماشین شود، گفت: «برو بابا جوجه‌شهرستانی دهاتی. ما شما رو آدم کردیم حالا واسمون دم درآوردید.»

پلاک این یکی را خوب می‌شناختم. عددهای برابر کنار هم بعد از ایران، یعنی مسافری از تهران.

مطمئنم کرونا حالا حالاها رفتنی نیست. منتظر جهش‌های بیشتر، عجیب‌تر و ترسناک‌ترش باشید.

اگر روزی دیدید زامبی‌ها به شهر حمله کردند، خون‌آشام‌ها مشغول نوشیدن خون‌های کش‌رفته از رگ آدم‌ها شدند، ولی باز هم یک سری از مردم در حال سفر به شمال بودند، اصلاً تعجب نکنید. این‌ها اگر خودشان زامبی و خون‌آشام شوند هم باز سفر شمال‌شان کنسل نمی‌شود.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
Back to top button