کد خبر: 091102150504
روزنامه

جنگ جهانی در راه نیست

رضا نیکنام/ استاددانشگاه

روزگاری قدرتمندترین امپراطوری‌ها به دنبال گسترش حکومتشان به سرزمین‌های مجاور بودند. هخامنشیان اولین جنگ‌های تاریخ را با لشکرکشی و فتح سرزمینی رقم زدند. سپس، برای دستیابی به سرزمین‌های دورتر به ساخت کشتی و عبور از آب‌ها روی آوردند.

تا قرن‌ها پس از آن، دو استراتژی بری و بحری برای پاسخگویی به دکترین گسترش قلمرو حکومتی به‌کار گرفته شد تا جایی که قدرت‌های استعمارگر اروپایی چون انگلستان، اسپانیا، روسیه و فرانسه تا پیش از قرن بیستم که بشر بتواند به آسمان راه یابد بخش اعظمی از کره خاکی را به زیر پرچم خود درآوردند.

با اختراع هواپیما، آسمان نیز به عرصه اعمال قدرت و حکمرانی بشر افزوده‌شد. در تمام دوران یادشده، متناظر با توسعه فناورانه و قابلیت‌هایی که جهش‌های صنعتی در اختیار حکومت‌ها قرار می‌داد، جهت توجهات قدرت‌های بزرگ، همواره حکومت‌ بر مردم یا قلمرویی بیشتر بود. در همه این موارد اما، مفهوم تحمیل، به‌صورت معناداری دیده می‌شود. وقتی دولت‌-قبیله‌ها بر هم می‌تاختند، نسل‌کشی تنها راه نبود؛ در بسیاری از موارد پس از حذف یا دفع حاکم، با زور شمشیر، خدمت‌رسانی به دولت-قبیله فاتح و کرنش در برابر اوامر فاتحان بر مردمِ قبیله مغلوب تحمیل می‌شد تا فاتحان نیروی کار بیشتری داشته‌باشند و بر مردم بیشتری حکومت کنند. چنین تحمیلی در تمامی جنگ‌های یک‌جانشینی بشر و افزوده شدن عنصر سرزمین به دولت‌ها اعم از دولت-شهرها، دولت-پادشاهی‌ها و دولت-ملت‌ها تا پایان دوران استعمار رایج بود.

با این وجود، در دنیای پس از جنگ جهانی دوم درحالی‌که، باز هم در مواردی معدود، چنین تحمیلی طی جنگ‌هایی که منجر به انضمام سرزمینی گشت، رویت شد، اما مفهوم حاکمیت ملّی با اتکا به نظام، رژیم‌ها و نهادهای برآمده از معاهدات صلح، قوام و احترام بیشتری یافت. از همین رهگذر، دولت‌ها از حاکمیت مطلق بر محیط‌های بری، بحری و هوایی خود منطبق بر معاهدات بین‌المللی مربوطه، برخوردار گشتند؛ و سازوکارهای بین‌المللی، هزینه تحمیل و نادیده انگاشتن حق ‌حکومت‌کردن هر یک از دولت-ملت‌ها، بر محیط‌های مشروع تحت حاکمیتشان را به‌گونه‌ای بالا بردند که کمتر کشوری به دنبال فتح سرزمینی و منضم نمودن محیط‌های تحت حاکمیت سایر دولت‌ها به خود باشند.

در عین حال، با اوج‌گیری جنگ سرد در دوران دوقطبی، رقابت دو ابرقدرت آمریکا و شوروی به عرصه فضایی کشیده و محیط چهارم به محل کشمکش‌ها افزوده شد. اما این جهش فناورانه، شروعی بر فرایند تغییر مفهوم کانونی رقابت بود و بالتبع آغازی بر فرایند تغییر دکترین ایالات متحده طی دهه‌های بعدی شد که با انقلاب سوم صنعتی و عصر اطلاعات و ارتباطات بروز کرد. در این راستا، طی پنج معاهده‌ای که در مورد محیط چهارم، تنظیم و به امضای ملل رسیده‌است، دولت‌ها حق اعمال هیچگونه حاکمیتی بر فضای بیرونی ندارند.

اما در مقابل، توسعه فناوری‌های فضایی و افزایش قابلیت‌های قدرت‌های بزرگ در بهره‌گیری از خدمات امنیتی، جاسوسی، دفاعی، زیست‌محیطی و اقتصادی فضاپایه، این محیط را مستعد رقابت و شناسایی به عنوان منطقه خلا نفوذ قدرت نمود. بنابراین، وجود چنین جاذبه‌هایی در مقابل خلاء حاکمیت ملی در محیط فضا و چالش مفهوم حاکمیت و نکوهش تحمیل برای توسعه قدرت در محیط‌های سه‌گانه، زمینه‌های تغییر نگرش به مفهوم کانونی رقابت را پدید آورد.

در این اثناء، خلق و نه کشف محیط پنجم توسط ایالات متحده، انقلاب اطلاعاتی و ارتباطاتی و موج سوم انقلاب‌های صنعتی را رقم زد. محیط سایبر که از آن می‌توان به‌عنوان قلمرو آمریکایی یاد کرد، موانع حاکمیت ملی را از پیش‌روی ماشین توسعه قدرت ایالات‌متحده زدود و مباحثی تحت عنوان دهکده جهانی پدیدار گشت.

در انقلاب چهارم که آمریکا از آن با عنوان اینترنت اشیاء صنعتی‌شده یا آی‌آی‌اُتی نام می‌برد، شیوه تولید به طرز اساسی تغییر خواهد کرد و کنترل سیستم‌های اجتماعی از کسب ‌وکار گرفته تا آموزش و … به صورت قابل ملاحظه‌ای در اختیار و انحصار آمریکا قرار خواهد گرفت. از این‌رو، آمریکا نیازمند توسعه زیرساخت‌های چنین هدفی در محیط‌های فضایی و سایبری است تا خدمات‌رسانی و جلب نیاز شهروندان در اقصی‌نقاط جهان را به سهولت انجام دهد.

لذا، شاهد تلاقی مفاهیم و پیدایش مفاهیم جدیدی چون امنیت سایبری فضا، امنیت سایبری هسته‌ای و … هستیم. در این راستا، ایالات متحده علاوه بر تغییراتی در دکترین، به تغییراتی در راهبردهای دفاعی‌اش پرداخته است که منجر به ایجاد رده‌های فرماندهی جدید و توسعه تجهیزات و توانمندی‌های دفاعی‌اش خواهد شد. از جمله می‌توان به راهبرد مدرن‌سازی ارتش تحت عنوان عملیات‌های چند دامنه موسوم به ام‌دی‌اُ اشاره کرد که تا سال ۲۰۳۵ آماده به‌کارگیری خواهد شد.

گرچه زمینه­ های جنگ جهانی از جمله تشکیل ائتلاف­ها و قطب­ بندی­های بین‌المللی در حال بروز هستند، اما بحران‌های امنیت بین‌المللی هنوز از کنترل بازیگران عمده خارج نشده‌اند. ایالات‌متحده در حال رصد اوضاع و وارد آوردن ضربه در نقاط خاکستری به روسیه با هدف مهار آن در کوتاه‌مدت، تضعیف آن در میان‌مدت و تجزیه آن در درازمدت است.

روسیه با شوروی تفاوت‌های اساسی دارد؛ چرا که اولویت‌ها و انتخاب‌های ایدئولوژیک، استراتژیک و اقتصادی روسیه، خلاف شوروی، بایکدیگر همگرا نیستند. درحالی‌که شوروی توانسته بود با وجود غیربهینه و غیرکارآمد بودن به نوعی از خوداتکایی برای مصارف داخلی و تأمین نیازهای برخی از متحدانش منطبق با ایدئولوژی حکومتی و اولویت‌های استراتژیک‌اش، دست یابد؛ مسکو، اکنون به یک اقتصاد مصرف‌گرایِ نسبتاً تک‌محصولیِ انرژی‌محور تبدیل شده‌است که عمده بازارهای آن کشورهای اروپایی هستند. این کشور، طی دهه‌های گذشته به همگرایی با بازار آزاد پرداخت، و به نیازهای داخلی‌اش، در ازای تأمین نیاز انرژی اروپا پاسخ داد؛ با سیستم مالیه جهانی که بیش از هر پدیده دیگری در سیاست‌ بین‌المللی در کنترل ایالات‌متحده است، درهم‌تنید و تلاش‌هایش برای تشکیل گزینه‌های بدیل همچون گروه بریکس، در زمان تغییر برآورد وضعیت در اوایل قرن بیست‌ویکم، به دستاورد چندانی نرسید.

اگرچه روسیه از نظر توانمندی‌های استراتژیک، به‌خصوص فناوری‌های دفاعی تنها کشوری است که می‌تواند با مفهوم خوداتکایی، ایالات‌متحده را به چالش بکشد؛ اما برای حفظ شتاب در این رقابت استراتژیک در آستانه انقلاب چهارم صنعتی، به اقتصادی متناظر با آن و ایدئولوژی همراه ­کننده جامعه برای چنین رقابتی، نیاز دارد.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا