
فواد شیرانی، دکتری مدیریت کارآفرینی و آینده پژوهی
در جهانی که مرز بین مذاکره و فریب روزبهروز باریکتر میشود، دیگر نمیتوان با اطمینان گفت: گفتوگو راه حل بحرانهاست. در روزگاری که دیپلماسی به نمایشی از فریب بدل شده و کنفرانسهای خبری تبدیل به آتشبسهای موقت پیش از عملیاتهای برقآسا، هیچ چیز دیگر آنگونه که بهنظر میرسد نیست.
از مینسک تا نطنز، از وعده صلح تا شلیک موشکهای سجیل، جهان شاهد تولد یک قاعده جدید در هندسه ژئوپلیتیک خاورمیانه است: «صلحِ غربی، مقدمه جنگ است.» تاریخ دیپلماسی غرب – بهویژه در مواجهه با دشمنان راهبردیاش – بارها ثابت کرده که آنچه «مذاکره» نامیده میشود، میتواند فقط مقدمهای بر انهدام باشد.
آنگلا مرکل سالها پس از امضای توافقات مینسک اعتراف کرد که هدف آنها صلح نبود، بلکه فقط خرید زمان بود و از آن زمان، این «مدل» بارها تکرار شده: از اوکراین تا ایران. مذاکره، ژست انسانی، کنفرانس مطبوعاتی… و بعد، حملهای مرگبار درست در ساعت صفر. این بار اما، همه چیز در اوج دروغینترین نوع صلح شکل گرفت. خاورمیانه، بهویژه خلیج فارس، در این میان فقط نظارهگر بود.
در ماجرای اخیر، اسرائیل با همراهی آشکار و پنهان ایالات متحده، اقدام به حملاتی چندلایه علیه ایران کرد؛ از حملات سایبری گرفته تا هدفقراردادن تأسیسات حساس. اما آنچه بیش از همه روشن شد، نه قدرت تخریبی اسرائیل، بلکه قدرت پاسخ و نفوذ چندلایه ایران بود.
برآوردهای مستقل نشان میدهد که حجم خسارت وارده به زیرساختهای اسرائیل از مرز یک میلیارد دلار گذشته است، حملات موشکی و پهپادی ایران – علیرغم سانسور شدید رسانهای – منجر به خساراتی جدی شد: از اصابت به قرارگاه فرماندهی و اطلاعات ارتش اسرائیل تا مقر موساد و ایجاد اختلال در عملکرد موسسه علمی وایزمن گرفته تا سقوط شاخص بورس تلآویو، تخلیه سفارتخانهها، حملات به مراکز انرژی و حملات سایبری.
آنچه رسانههای غربی تلاش در پنهانسازی آن دارند، صدای ترک برداشتن گنبد آهنین اسرائیل است؛ نه فقط در میدان نبرد فیزیکی، که در حوزه مشروعیت، اعتماد عمومی و روایت استراتژیک. شکست اطلاعاتی اسرائیل در جلوگیری از اصابت چند موشک به حیفا، بتیام و تل آویو و ناتوانی در پاسخگویی مؤثر، بیش از هر چیز نشاندهنده فروپاشی «بازدارندگی مطلق» است. در این میان، کشورهای حوزه خلیج فارس که روزی با وعده فناوری و تجارت به دام عادیسازی افتادند، امروز ناظر موشکهایی هستند که از آسمان دوبی و ابوظبی رد میشوند؛ و در خلوت خود زمزمه میکنند: «حالا دیوانه مسلح، اسرائیل است؛ نه ایران.»
مذاکراتی که رنگ صلح داشت، مقدمه جنگ بود. از توافق ابراهیم تا نشستهای محرمانه با ترامپ و بایدن، همهچیز نشانی از یک طراحی پیشاپیش برای مدیریت نمایش، نه حل بحران داشت. آنچه ایران در این مرحله انجام داد، صرفاً یک پاسخ نبود؛ بلکه آغاز یک نوع جدید از درگیری بود: درگیری با مشروعیت اسرائیل، با اسطوره شکستناپذیری موساد، با اسطوره تسلط آمریکا بر نظم منطقه.
درست در لحظهای که واشنگتن با لبخندهای مصنوعی از دیپلماسی میگفت، «بمبهای هوشمند» در تأسیسات اتمی نطنز فرود آمدند. ولی پاسخ ایران نه فقط سخت، بلکه چندوجهی بود؛ هم در میدان، هم در جبهه اطلاعات، هم در بازنمایی دیپلماسی و رسانهای مستقل.
حالا باید پرسید: اگر هر حمله اسرائیلی، میلیاردها دلار سرمایهگذاری در امارات را به خاکستر تبدیل کند و هیچ کشور عربی هم جرأت «کافیست» گفتن نداشته باشد، پس توافق ابراهیم چه چیزی را خرید؟ و برای که؟
و حالا، نشانههایی واقعی از یک پیچ ژئوپلیتیکی خطرناک در راه است. رسانهها میگویند ترامپ در حال بررسی جدی یک حمله مستقیم به ایران است. آمادهسازیها شروع شده. پایگاهها در حالت آمادهباشاند. ناوها در خلیج فارس جابهجا میشوند و سناتور لیندزی گراهام میگوید: «تهدید باید هر چه سریعتر حذف شود.»
اما این بار، همهچیز بهسادگی سناریوهای کلاسیک غرب پیش نمیرود. ایران نشان داده است که فقط یک هدف موشکی ندارد. هر خطای محاسباتی، ممکن است نه تنها منطقه را شعلهور کند، بلکه دکترین جهانی امنیت را به لرزه بیندازد. جنگی در جریان است که رسانهها آن را «درگیری محدود» مینامند؛ ولی نشانههای آن، چیزی جز آغاز یک عصر جدید نیست: عصری که در آن، مرزها مفهومی مات دارند، دیپلماسی ابزار جنگ است و واقعیت، جایی بیرون از قاب تلویزیون اتفاق میافتد.
اگر روزی گفته میشد «اولین قربانی جنگ، حقیقت است»، امروز باید گفت: اولین هدف موشکها، روایت رسمی است و اینبار، روایت دیگر از تلاویو پخش نمیشود، بلکه از سکوت سفارتها، سقوط بورسها و فریادهای فروخورده در شبکههای غیردولتی قابل درک است. در این نظم جدید، موشکها سریعتر از وعدهها حرکت میکنند، و افکار عمومی در انبوه اخبار مهندسیشده، حقیقت را از دست میدهد. اینجا دیگر «جنگ»، فقط انفجار نیست؛ جنگ، خود «زبان» است.
پایان عصر روایت یکجانبه، آغاز شده است. اسرائیل دیگر در موقعیتی نیست که با رسانه، شکست را پنهان کند. نه در حیفا، نه در راماتگان، نه در موسسه وایزمن. اما آیا ایران، با همه فشارها، انزوای رسانهای و خطر محاصره، این بار نقش متفاوتی در تاریخ رقم خواهد زد؟ همهچیز بستگی به آن دارد که چه کسی تا ثانیه آخر، تردید نکند.
و اگر این «پایان هژمونی روایت» نباشد، لااقل آغاز ترک برداشتن اسطورهایست که سالها با خون و دیپلماسی ساختگی نگه داشته شد.