نقش دوگانه ترامپ درپروژه استقلال جویی مدرن آمریکا
سیف الله یزدانی
ینگه دنیا، یعنی آمریکا وکانادا تا اواسط جنگ جهانی اول محل امن سرمایه گذاران اروپایی بودو اروپایی ها برای تسهیل در بهره برداری ازموقعیت امریکا، بازارهای مالی وبانکی خودرا بابازارهای امریکا در هم تنیده بودند.
اما فشار کمرشکن آلمان در جنگ جهانی اول باعث شد که برای اولین بارارتش امریکا وارد مناقشات اروپایی ها بشود و این آغاز ورود موثر و جدی امریکا به مدیریت استعماری غربی ها بود.
جنگ جهانی دوم که اروپایی ها فرسوده ترازقبل هم کرد، این بار ایالات متحده امریکا را بطور تمام عیار در جبهه متفقین واردکرد وبعدازجنگ جهانی دوم هم معاهده برتون وودزوانتقال مدیریت مناطق مناشقه ای با بلوک شرق به امریکا،عملا این کشور را به ریاست اردوگاه غرب رسانید.
این ریاست بیش از آنکه برای امریکایی ها فرصت باشد ، یک گرفتاری پرهزینه بود تا جایی که از سال ۱۹۶۲ ذخایر و مازاد بودجه دولت امریکا ته کشید و در سال ۱۹۷۰ ریچارد نیکسون ناچار شد پشتوانه طلا را برای اولین بار در تاریخ ادبیات اقتصادی دنیا از پول ملی خود بردارد.
بنابراین در ۷۱ سال اخیر امریکا نه تنها باید حافظ منافع خود باشد ، بلکه محافظ قلدر کشورهای همبسته خود درجهان شدو در این رابطه تا انجا پیشرفت که در دوره رونالد ریگان نظریه مدیریت تک قطبی دنیا را در دستورکارخود قرار داد.
در واقع در این هفت دهه امریکا ، از نظر حقوقی کشور بود که از سال ۱۷۷۶ مستقل بود ، اما از سال ۱۹۴۵ یک شکور صددرصد وابسته به ارودگاه غرب بود، که در تمام تصمیم گیری باید رعیات منافع کشور های هم پیمان با خود را هم می کرد . یعنی اداره اردوگاه غرب چه از نظر تحرکات دیپلماتیک و چه ازنظرهزینه کرد، عملا به یک رییس مقید و ووابسته به اردوگاه غرب تبدیل کرده بود.
این شرایط بصورت رسمی تروخشن تر بر شوروی سابق هم حاکم بودومیخاییل گورباچف با درک دقیق این موضوع ، سعی کرد پرداخت یارانه به جمهوری های آسیایی وبالتیک رااز سرمسکو کم کند، به همین خاطر زمینه برای فروپاشی شوروی فراهم شد، اما روس هاتوانستند باحفظ مزایای شوروی سابق وکنترل گلوگاه های فیزیکی و نرم افزاری حساس،خرج این جمهوری ها رابه گردن خودشان ودیگران بیندازد. این تحلیل و اقدام بقدری قانع کننده بود که بسیاری از کمونیست های حاضر در حاکمیت شوروی سابق به عنوئان بازیگران جمهوری های منفک جدید ، مسئولیت پذیرفتند و حافظ منافع همدیگر در عرصه بین المللی شدند.
اکنون با پایان تاریخ فوکویامایی، دونالد ترامپ به عنوان یک کاپیتالیست تمام عیار دیگر دلیلی نمی بیند که کشور امریکا یارانه پرداز اقمار بلوک غرب سابق باشد، علی الخصوص که در دنیای امروز ناچار است با رقبای اقتصادی خود، که عمدتا از درون همان بلوک غرب هستند، به رقابت اقتصادی بپردازد. در حالیکه دیگر نیروی نظامی قدرتمندی برای تهدید اردوگاه کاپیتالیسم وجودندارد.
به نظرمی رسدپروژه استقلال ترامپ نه یک موضوع فردی بلکه مورد اجماع دوجناح اصلی حاکمیت در امریکا هم هست ، اما بازی ترامپ از وجاهت ملی و بین المللی مناسبی برخوردار نیست و هر دو حرب تلاش می کنند خود را بری از ترامپ نشان دهند.
درواقع حاکمیت امریکا با میدان دادن به حضور ترامپ در مدیریت اجرایی امریکا، بعد از هفت دهه، پروژه استقلال امریکا را از وابستگی دست و پا گیر ارودگاه غرب ، کلید زده است. شاهد مثال این مدعا استناد ترامپ به مصوبات تاریخ گذشته سیستم قانونگذاری امریکاست، که طی چند دوره ریاست جمهوری بنا به مصالح متوقف مانده بود، یعنی امریکایی ها به این باور رسیده بودند، که وابستگی اردوگاهی بیش از حد منافعشان را محدود کرده است.
خروج امریکا از معاهده پاریس، تقویت حاکمیت انرژی های فسیلی، تصمیمات منفرد امریکا در منطقه خاور میانه و خاور دور، چالش های امریکا درامریکای مرکزی و لاتین ومسایلی از این دست، در این ایام بگونه ای رقم میخورد نشان میدهد ترامپ بدون توجه به توقعات شرکای قبلی خود با گام های بلند در حرکت است واروپایی ها به دنبال وی می دوند.
البته این به معنی انزوای امریکا نخواهدبود وتیم مدیریتی ترامپ ازهمه ابزارهای و ساز وکارهای شناخته شده و موجود درمناسبات بین المللی درحد نیازبهره خواهد گرفت، مانند تلاش برای ایجاد اجماع دربرخورد با پدیده های نامطلوب امریکا، اما ترامپ ازاین اقدامات اگر سود وافر نبرد، سعی خواهد کرد یارانه پرداز دیگران هم نشود.
دو جناح حاکم در امریکا حداکثر ۴ سال به ترامپ فرصت خواهند داد، تا امریکای مستقل ، قدرتمند و صاحب نفوذ را به رخ شرکای سنتی این کشور بکشد و بعد با حضور عضو یکی از این دوحزب، عادی سازی روابط شروع خواهد شد ، اما با شرایط جدیدی که در دوره ترامپ تصویر شده است.
ما دردوره ریاست جمهوری ترامپ، باید منتظر باز شدن پرونده های متعدد واقدامات غیرمتداول بیشتری ازطرف وی بوده ، درارزیابی ومواجه با این موضوعات ، راهبرداستقلال طلبانه ترامپ را مدنظرداشته باشیم.
به این مجموعه باید مقتضیات شخصیتی و منافع فردی ترامپ را افزود که با توجه پرونده هایی که در حال حاضر در سیستم قضایی و امنیتی امریکا برای وی گشوده شده است ، اورا ناچار به اقداماتی در جهت خنثی سازی این نوع پرونده ها می کند. تا جایی که بعضی از کارشناسان سیاسی معتقدند بحران سازی ترامپ در موضوع بیت المقدس هزینه ای است که وی از منافع ملی برای حفاظت از خود انجام می دهد.
این بخش ا رفتارهای ترامپ، نقش وشخصیت دوگانه ومتضادی را برای وی درچالش های روز آمریکا می دهد که تحلیل اقدامات آمریکا درصحنه بین المللی را پیچیده تر و سخت تراز قبل می کند.