کارمندهای خارجی یک تخته‌شان کم است (طنز)

  کد خبر: 26119915711

راضیه حسینی

موضوع انشاء این هفته: «در آینده می‌خواهید چه کاره شوید؟»

ما در آینده می‌خواهیم کارمند شویم. کارمند هر جایی باشد، مهم نیست فقط توی کشور خودمان باشد. ما از آن آدم‌هایی نیستیم که تا بزرگ شدیم به سرمان بزند برویم خارج زندگی کنیم. بابای ما می‌گوید: «هیچ‌جا مملکت خود آدم نمی‌شه.»

بابای ما می‌گوید این خارجی‌ها عقل‌شان کم است مثلاً توی فرانسه کارمندهای‌شان سی ساعت در هفته کار می‌کنند. اما توی کشور خودمان آخرش به یازده ساعت در هفته می‌رسد.

یا مثلاً توی ژاپن این‌قدر کار می‌کنند که موقع برگشت به خانه توی مترو از شدت خواب غش می‌کنند. این‌ها اصلاً نمی‌فهمند زندگی یعنی چه. همان بروند هاراگیری کنند، بهتر است.

ما نمی‌دانستیم هاراگیری یعنی چه. عموی‌مان که مثل بابای‌مان کارمند است برای‌مان تعریف کرد. می‌گفت خودش هم وسط جوک‌های همکارانش فهمیده.

یک روز بابای‌مان به ما گفت: «پسرم همیشه ببین داری زندگی می‌کنی که کار کنی یا کار می‌کنی که زندگی کنی.»

ما نفهمیدیم که بابای‌مان چه گفت وقتی از خودش پرسیدیم گفت توی یکی از کانال‌های تلگرامی خوانده ولی احتمالاً معنی خیلی خوبی می‌دهد و مربوط به لذت بردن از زندگی و کمتر کار کردن است.

ما خیلی دوست داریم در آینده مثل بابا و عموی‌مان عاقبت به‌خیر شویم.

اداره‌ها جاهای خیلی خوبی هستند. بابای ما هر روز که از اداره برمی‌گردد کلی فیلم خنده‌دار و جوک برای‌مان می‌آورد. البته خودش می‌گوید همه این‌ها را در وقت ناهار از همکارانش می‌گیرد.

ما فکر می‌کنیم وقت ناهار اداره‌ها اندازه شام عروسی دختر عباس‌آقا، همسایه‌مان، طولانی است.

شام عروسی دختر عباس آقا خیلی خوب بود. تالار، سالن جدا برای شام دادن به خانم‌ها و آقایان نداشت برای همین توی یک سالن اول به خانم‌ها و بعد به آقایان شام دادند.

جای شما خالی آن شب تا خرخره خوردیم. یک بار با مادرمان رفتیم توی سالن شام و دفعه بعد با بابای‌مان. البته آخرش کمی به معده‌مان فشار آمد که خدا را شکر با عرق نعناع و سرآخر هم یک قرص فاموتیدین جمع و جور شد.

ما می‌خواهیم خوب درس بخوانیم تا در آینده مثل بابا و عموی‌مان یک کارمند موفق شویم و کلی وقت ناهار داشته باشیم.

خروج از نسخه موبایل