استارتاپهای زامبی، میلیاردها تومان خرج تیمهایی که هیچوقت زنده نبودند

در ظاهر اکوسیستم استارتاپی ایران پر از شور و حرکت است. همایش های پرتعداد، جوایز درخشان، سخنرانی های پرشور.
اما پشت این ویترین، واقعیتی ایستاده که کمتر کسی حاضر است دربارهاش حرف بزند، تیمهایی که نه مشتری واقعی دارند، نه درآمد پایدار، نه مدل اقتصادی مشخص. به آنها لقب “زامبی” دادهاند؛ استارتاپهایی که فقط راه میروند، بیآنکه زندگی در آنها باشد. این گزارش، کاوشی انتقادی در دنیای تاریک این استارتاپهای مردهنماست.
توهم زیست، وقتی سرمایهگذاری جای بازار را میگیرد
در سالهای اخیر، ورود نهادهای شبهدولتی و خصولتی به فضای سرمایهگذاری استارتاپی، بهجای اینکه باعث رقابت سالم و توسعه نوآوری شود، بستری برای خلق پدیدهای عجیب شد، استارتاپهایی که تنها به اتکای بودجه زندهاند. آنها یاد گرفتهاند چطور طرح توجیهی بنویسند، چطور داوران جشنوارهها را تحتتأثیر قرار دهند و چگونه «موفق» بهنظر برسند.
اما خبری از بازار نیست، خبری از مشتری واقعی نیست، و مهمتر از همه خبری از محصولی که مشکلی را حل کند، وجود ندارد. این استارتاپها فقط به این امید زندگی میکنند که تزریق پول ادامه داشته باشد. و وقتی این رگ قطع شود، همهچیز فرو میریزد.
بسیاری از این شرکتها حتی به مراحل ابتدایی توسعهی محصول نرسیدهاند. نه MVP واقعی ساختهاند، نه بازخورد بازار گرفتهاند. اما همچنان در رسانهها دیده میشوند، در جشنوارهها جایزه میبرند، در گزارشهای دولتی بهعنوان خروجی نوآوری ثبت میشوند. این یک نوآوریِ تقلبی است؛ پوشالی، بیریشه، و پرهزینه.
رقابت برای ویترین، نه رضایت مشتری
در فضای استارتاپی ایران، بسیاری از تیمها به جای تمرکز روی بازار واقعی، درگیر دیدهشدن در رویدادها و شتابدهندهها شدهاند.
این «نمایشمحوری» بهجای «مشتریمحوری» باعث شده تمرکز از روی ارزشآفرینی برای مصرفکننده به سمت جذب داور و جلب سرمایهگذار منحرف شود. استارتاپهایی هستند که در عرض چند ماه، در پنج رویداد مختلف شرکت کردهاند، در سه شتابدهنده بودهاند، اما هنوز حتی یک مشتری وفادار ندارند.
چه اتفاقی افتاده که کارآفرینی تبدیل به یک «اجرای نمایشی» شده؟ پاسخ ساده است، سازوکارهای تشویق غلط. وقتی موفقیت را با تعداد استوریهای اینستاگرام و عکسهای مشترک با مدیران دولتی میسنجند، دیگر دلیلی برای کار روی تجربه کاربر و مدل درآمدی نمیماند.
در نبود زیرساخت نظارتی و فقدان ارزیابی واقعی، این استارتاپهای زامبی جای نفسکشیدن را برای کسبوکارهای واقعی تنگ میکنند. آنها فضای ذهنی سرمایهگذاران را اشغال کردهاند، اعتماد جامعه را خدشهدار کردهاند، و حتی شاخصهای سنجش پیشرفت اکوسیستم را منحرف کردهاند.
هزینه پنهان یک نمایش پرزرقوبرق
چیزی که در گزارشهای رسمی دیده نمیشود، هزینهای است که این استارتاپهای زامبی به دوش اکوسیستم میگذارند. این هزینه فقط مالی نیست؛ بیاعتمادی به سرمایهگذاری خطرپذیر، مهاجرت تیمهای نوآور به کشورهای دیگر، و سقوط انگیزهی تیمهای جوان از مهمترین تبعات آن است.
وقتی تیمی با زحمت فراوان محصولی واقعی میسازد اما در رقابت با شرکتی که فقط «ارتباط» دارد شکست میخورد، چه پیامی دریافت میکند؟ پیام این است: کیفیت مهم نیست، ظاهر مهم است. نتیجه این میشود که بهترین استعدادها از اکوسیستم خارج میشوند، یا با بیمیلی کار را ادامه میدهند. سیستم دچار «ناکارآمدی درونزا» میشود، جایی که ناکارآمدها به خاطر اتصال به منابع، زنده میمانند و کارآمدها حذف میشوند.
نمونههای بسیاری از این شرکتها در گزارشهای بودجهای نهادهای عمومی، پارکهای علم و فناوری، یا صندوقهای نوآوری قابل ردیابی است. تیمهایی که سالهاست در شتابدهندهها چرخ میزنند، هر سال با یک نام جدید ظاهر میشوند، اما خروجی آنها هنوز یک فایل پاورپوینت است.
مرز باریک بین نوآوری و نمایش
استارتاپهای زامبی خطرناکتر از آن چیزی هستند که بهنظر میرسد. آنها نهتنها منابع را هدر میدهند، بلکه در حال تخریب تدریجی بنیان اعتماد، انگیزه و نوآوری در زیستبوم کارآفرینی کشورند. اگر ساختار حمایتی، اولویتهای خود را بازتعریف نکند و ارزیابیها بر اساس عملکرد واقعی شکل نگیرد، این زامبیها همچنان در خیابانهای استارتاپی راه خواهند رفت، بیآنکه واقعاً زنده باشند.