بنزین، عدالت و شهر کارآفرین؛ چرا مسئله سوخت فقط قیمت نیست
فواد شیرانی؛ پژوهشگر سیاستگذاری شهری و کارآفرینی
در ایران، هر بار که صحبت از بنزین میشود، بحث سیاستی خیلی زود به عددها فروکاسته میشود: ۱۵۰۰، ۳۰۰۰، ۵۰۰۰ تومان. اما واقعیت این است که بنزین، پیش از آنکه یک «قیمت» باشد، یک قاعده بازی است؛ قاعدهای که مستقیماً بر عدالت اجتماعی، رفتار شهروندان، هزینههای زندگی شهری و حتی آیندهی کارآفرینی در شهرها اثر میگذارد. دعوای بنزین در ایران، دعوای عدد نیست؛ دعوای تعریف عدالت و شیوه حکمرانی است.
در قلب همهی مناقشات بنزین، یک سوءتفاهم عمیق وجود دارد. گروهی عدالت را به معنای برابری صوری میدانند؛ هر شهروند، صرفنظر از داشتن یا نداشتن خودرو، باید از یارانه بنزین سهمی داشته باشد. در مقابل، نگاه رسمی سیاستگذاری معمولاً مبتنی بر مصرفمحوری است؛ یارانه به کسی تعلق میگیرد که مصرف دارد؛ کسی که خودرو ندارد، اساساً دیده نمیشود.
این دو تعریف متفاوت، دائماً به جای هم استفاده میشوند و نتیجهاش احساس گسترده بیعدالتی است. نه شهروند معترض الزاماً بیمنطق است و نه سیاستگذار الزاماً بدخواه؛ مسئله، ناسازگاری مدل سیاستی با تجربه زیسته جامعه است.
مصوبه اخیر هیأت وزیران درباره سهنرخی شدن بنزین، یک پیام پنهان اما مهم دارد: دولت پذیرفته که بحران بنزین، موقتی نیست. تشکیل «کارگروه دائمی سیاستگذاری سوخت» و فصلی شدن نرخ ۵۰۰۰ تومانی یعنی بنزین از یک تصمیم مقطعی خارج شده و به یک فرآیند دائمی تبدیل شده است.
این تغییر از منظر حکمرانی، صادقانهتر از گذشته است؛ اما از منظر اجتماعی، ریسک بالایی دارد. قیمت فصلی و متغیر، پیشبینیپذیری را کاهش میدهد؛ و جامعهای که نتواند آینده هزینههایش را حدس بزند، ناگزیر به رفتارهای کوتاهمدت، هیجانی و بعضاً غیرهمکارانه سوق داده میشود.
برخلاف تصور عمومی، نرخ ۵۰۰۰ تومانی نه قیمت آزاد است و نه پایان یارانه. این نرخ یک سیگنال رفتاری است؛ قیمتی که باید مصرفکننده را متوجه هزینه کند، بدون آنکه شوک اجتماعی ایجاد کند. اما همین نرخ، وقتی به کارت جایگاه گره میخورد، به ابزار فشار تبدیل میشود. کارت جایگاه عملاً به گرانترین و پرریسکترین مسیر سوختگیری بدل شده است. پیام روشن است: «بنزین بیهویت، بنزین ناامن است.»
حذف سهمیه یارانهای برای خودروهای صفر، وارداتی، مناطق آزاد، خودروهای دولتی و خودروی دوم به بعد، پرده از تعریف جدید دولت از عدالت برمیدارد. در این نگاه، یارانه دیگر حق شهروندی نیست؛ ابزاری است برای مدیریت مصرف و مهار فشار بر منابع.
اما این مدل یک نقص بنیادین دارد: یارانه همچنان به کالا متصل است، نه به انسان. نتیجه روشن است؛ کسی که خودرو ندارد، عملاً از معادله حذف میشود و احساس بیعدالتی تشدید میگردد، حتی اگر از نظر فنی، منطق مصرفمحور قابل دفاع باشد.
کاهش سهمیه ۳۰۰۰ تومانی خودروهای دوگانهسوز با هدف افزایش مصرف CNG نیز، روی کاغذ سیاستی محیطزیستی است. اما در عمل، زیرساخت فرسوده، توزیع نامتوازن جایگاهها و هزینههای جانبی، این سیاست را به انتقال فشار تبدیل میکند، نه حل مسئله. بدون اصلاح زیرساخت، تغییر رفتار پایدار شکل نمیگیرد.
سیاست بنزین، مستقیماً سیاست شهری است. قیمت سوخت بر الگوی رفتوآمد، مکانیابی کسبوکارها، هزینه لجستیک، انتخاب محل سکونت و حتی شکلگیری یا حذف مشاغل شهری اثر میگذارد. از این منظر، بنزین یکی از مهمترین نهادههای اکوسیستم شهر است.
در منطق «شهر کارآفرین»، شهر فقط محل فعالیت اقتصادی نیست؛ مجموعهای از قواعد بازی است که باید شفاف، پیشبینیپذیر و انگیزهساز باشد. سیاست چندنرخی و فصلی بنزین، اگر بدون اقناع اجتماعی و بازتعریف عدالت اجرا شود، هزینههای مبادله را افزایش داده و رفتارهای غیرهمکارانه را تقویت میکند؛ دقیقاً برخلاف آنچه شهر کارآفرین نیاز دارد.
راهحل، نه تثبیت قیمت است و نه شوک ناگهانی. مسئله، جابهجایی محل یارانه است. یارانه باید از بنزین جدا و به شهروند متصل شود. در یک مدل فردمحور، هر شهروند اعتبار انرژی مشخصی دارد که میتواند آن را برای بنزین، حملونقل عمومی، برق و گاز مصرف کند یا در چارچوبی محدود به فروش برساند.
در این مدل: بنزین تکنرخی میشود، چندنرخی فسادزا حذف میشود، فرد بدون خودرو حذف نمیشود؛ مصرفکننده پرمصرف، هزینه واقعیتری میپردازد.
مهمتر از همه، شهروند از دریافتکننده منفعل یارانه به کنشگر انتخابگر اقتصادی تبدیل میشود؛ رفتاری که دقیقاً با منطق شهر کارآفرین همراستاست. این دقیقاً همان رفتاری است که سیاستگذاری شهر کارآفرین به دنبال نهادینهسازی آن است: تمرین عقلانیت اقتصادی در مقیاس خرد شهری.
از این منظر، سیاست بنزین را میتوان بهعنوان یکی از مصادیق کلیدی سیاستگذاری نهادی در شهر کارآفرین تحلیل کرد؛ سیاستی که اگر بر پایهی قیمتگذاری شناور بدون بازتعریف عدالت و بدون طراحی مشوقهای رفتاری اجرا شود، میتواند پایداری اکوسیستم شهری را تضعیف کند. اما اگر در چارچوب یک مدل فردمحور و انگیزهساز بازطراحی شود، ظرفیت آن را دارد که به ابزاری برای تقویت رفتارهای کارآفرینانه، کاهش تعارض میان دولت و شهروند و افزایش تابآوری شهر تبدیل شود.
جمعبندی:
مسئله بنزین در ایران، نه صرفاً اقتصادی است و نه صرفاً سیاسی. این مسئله، آینهای است از نوع نگاه ما به عدالت، شهر و حکمرانی. تا زمانی که یارانه به کالا متصل بماند و عدالت بهطور شفاف بازتعریف نشود، هر تغییری در قیمت بنزین—حتی هوشمندانهترین آن با ناراحتی اجتماعی مواجه خواهد شد.
بنزین اگر درست سیاستگذاری شود، میتواند از یک بحران مزمن به یک ابزار اصلاح رفتار، افزایش اعتماد و تقویت تابآوری شهری تبدیل شود. اما این فقط زمانی ممکن است که بپذیریم مسئله اصلی، قیمت بنزین نیست؛ قاعده بازی است.







