توییتر و قطبیسازی گروهی
غلامحسین بیابانی دانشیار گروه کشف جرایم دانشگاه جامع علوم انتظامی امین
اینترنت میتواند به جای دور کردن مردم از یکدیگر، آنان را کنار یکدیگر جمع کند. مردم بیشماری از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند تا جوامعی هر چه بزرگتر و متکثرتر را بسازند.
اما کوچکسازی هم وجود دارد که به شکل جوامع کنجی هستند. یکی از زمینههای کاری علوم رفتاری این است که با کمک توییتر، کسانی که به این حوزه علاقهمند هستند، به آسانی میتوانند یکدیگر را پیدا کنند.
این امر عالی است، ولی برای دانشگاهیان در هر رشته خاص، این خطر وجود دارد که توییتر تنها تالارهای پژواکی تنها برای آنان ایجاد کند.
البته مردم میتوانند هشتگهایی بیابند که به انواع مختلفی از موضوعات یا دیدگاهها اشاره دارند. در سال ۲۰۱۵، در دورهای، هشتگ #ترامپ هرگز، در برابر هشتگ # دوباره آمریکا را به عظمت برسانیم، معروف بود و حامیان کلینتون هشتگ #من با اوهستم را ترجیح میدادند که در مقابل # او را زندانیکنید، قرار دهند.
به این ترتیب همواره دو طرف سعی می کردند تا در چارچوب گفتمان خود غیریت سازی و قطبی سازی کنند تا تنور رقابت گرم تر شود.
اما به طور کلی سه توضیح برای قطبیسازی گروهی وجود دارد. در زیر به آن اشاره خواهیم کرد.
۱. اطلاعات و استدلالهای اقناعی
نقش اطلاعات و استدلالهای اقناعی تأکید میکند. شهود در اینجا ساده است. موضع هر شخص در مورد هر مسئلهای حداقل تا حدودی تابعی است از اینکه استدلالها قانعکننده به نظر میرسند. زمانی که همه موارد بررسی میشوند، این امر خبر خوبی است. مردم باید به استدلالها توجه کنند.
اگر شما شبیه بیشتر مردم هستید، ممکن است متوجه اطلاعاتی شوید که از سوی افرادی ارائه میشوند که با آنها ارتباط دارید. و اگر قرار است موضع شما در نتیجه بحث گروهی تغییر کند، این احتمال وجود دارد که همسو با موضعی تغییر کند که درون گروه به قانعکنندهترین شکل از آن دفاع شده است. قانعکنندهترین موضع تا حدود زیادی از طریق منطقی بودن و تعداد استدلالها در دفاع از آن، تعریف میشود.
نکته اصلی اینجاست:
اگر اعضای گروه هماکنون به جهتگیری خاصی تمایل داشته باشند، آنها استدلالهای بسیاری در همین جهت و استدلالهای بسیار کمی در جهت مخالف ارائه میکنند. نتیجه بحث به طور طبیعی این خواهد بود که مردم به سمت تمایلات اولیه خود پیشروی خواهند کرد.
بنابراین، برای مثال، گروهی که اعضایش به نفع رهبر فعلی کشور جهتگیری دارند، در بحثها، طیف وسیعی از استدلالها را به نفع او ارائه میکنند و استدلالهایی که در مخالفت با آنها ارائه میشوند، هم کمتر و هم ضعیفتر خواهند بود. از آنجا که اعضای گروه تغییر میکنند، آنها به سوی موضعی افراطیتر به نفع رهبر فعلی تغییر خواهند کرد. و اگر به یک تصمیم گروهی نیاز باشد، گروه به عنوان یک کل به سوی موضعی معتدل نمیرود، بلکه برعکس، به جهتی افراطیتر حرکت میکند.
۲. ملاحظات مربوط به شهرت
دومین سازوکار که مربوط به ملاحظه مردم در مورد شهرتشان، با این پیشنهاد منطقی آغاز میشود که مردم میخواهند به شکل مطلوبی از سوی دیگر اعضای گروه پذیرفته شوند و همچنین خود را مطلوب بدانند. زمانی که در مورد چیزی که دیگران باور دارند، میشنوند، به طور مرتب خود را با موضع غالب همسو میکنند.
جامعهشناس آلمانی الیزابت نوئل نویمان از این ایده به عنوان بنیانی کلی برای نظریه افکار عمومی استفاده کرده است که شامل «مارپیچ سکوت» میشود، افرادی که مواضع آنها در اقلیت است، ساکت میمانند و این امر در طول زمان به طور بالقوه باعث حذف این مواضع از جامعه میشود. این امر در جوامع اقتدارگرا اتفاق میافتد ولی میتواند در دموکراسیها نیز رخ دهد.
گاهی اوقات این اتفاق، خوب است؛ با همگرایی جوامع در مورد حقایق علمی یا اخلاقی و ناپدید ساختن باورهای نفرتانگیز یا غلط، مردمی که باور دارند خورشید به دور زمین میگردد یا کسانی که باور دارند بردهداری ایده خوبی است، ممکن است درنهایت سکوت اختیار کنند.
اما مارپیچ سکوت همیشه خوشخیم نیست. برای هدف این نوشتار، نکته اصلی این است که زمانی که مردم در مورد شهرتشان حساسیت دارند، تحتتأثیر عطابی قرار میگیرند که در بحثهای گروهی میشود. در نتیجه، گروهها میتوانند افراطیتر شوند. برای مثال در نظر بگیرید که مردم در یک گروه خاص به شدت با جنگ، ادامه متکیبودن به سوختهای فسیلی و مالکیت اسلحه مخالف هستند و اینکه آنها میخواهند مخالف بودنشان دیده شود.
اگر آنها در گروهی باشند که اعضای آن نیز به شدت مخالف این موارد باشند، این هم فکری ممکن است در جهت مخالفت شدیدتری حرکت کنند. در بسیاری از مطالعات، درست همین الگو مشاهده شده است. البته مردم تغییر نخواهند کرد؛ اگر به روشنی در مورد آنچه میاندیشند، آگاهی داشته باشند و اجازه ندهند که افکار دیگران بر روی آنان را تاثیر بگذارد. اما بیشتر مردم در بیشتر مواقع، دیدگاههای ثابتی ندارند.
۳. اطمینان، افراطیگری و تأیید
پیچیدهترین توضیح برای قطبیسازی گروهی بر رابطه نزدیک میان اطمینان، افراطیگری و تأیید از سوی دیگران تأکید دارد. در مورد بسیاری از مسائل، شامل مسائل سیاسی، مردم واقعاً از تفکرات خود اطمینان ندارند و فقدان اطمینان آنان، آنها را به سوی میانه متمایل میکند.
شاید ما در مورد مسائل پیچیده (تأثیرات افزایش در حداقل حقوق، رویکرد مناسب به تغییرات اقلیمی یا اینکه در مورد برخی موقعیتهای خطرناک بینالمللی چه باید کرد) حس نبود اطمینان داشته باشیم. دیدگاههای ما معتدل و مشروط هستند. مردم تنها هنگامی افراطی میشوند که از باورهایشان اطمینان مییابند. خوب یا بد، آنها ممکن است رادیکال شوند، حتی اگر نتیجه نهایی زیاد رادیکال نباشد.
موافقت دیگران باعث افزایش اطمینان میشود و به همین دلیل مردمی با عقاید مشابه پس از گفتوگو با یکدیگر بیشتر متقاعد میشوند که حق با آنهاست و بنابراین افراطیتر میشوند. حتی در زمینه امور روزمره، عقاید مردم عادی در آزمایشها افراطیتر میشود، صرفاً به این دلیل که دیدگاههای آنان مورد تأیید واقع شدهاند؛ وقتی آنها میفهمند دیگران با آنان همنظر هستند، اطمینان بیشتری مییابند.