کد خبر: 15110068107
روزنامهعصر انقراض (طنز)

حافظ شیرازی هم بیاید واجد شرایط نیست

راضیه حسینی

وزارت اقتصاد: «این برداشت که «همه» افراد جامعه می‌توانند بروند و وام بگیرند، اشتباه است. فقط افراد واجدان شرایط وام بدون ضامن می‌گیرند.»

حسینی، معاون امور بانکی، بیمه و شرکت‌های دولتی وزارت اقتصاد: «مصوبه وزارت اقتصاد درباره حذف ضامن برای تسهیلات به معنای جایگزینی سیستم اعتبار سنجی به جای اخذ ضامن برای افراد «واجدشرایط» است و شامل همه نمی‌شود. بنابراین برداشت و تفسیر برخی مبنی بر اینکه از امروز «همه» افراد جامعه می‌توانند بروند و وام بگیرند، اشتباه است، زیرا ما ضوابط پرداخت تسهیلات را تغییر نداده و برای آن بودجه و اعتبار تعیین نکرده‌ایم.»

حالا این افراد واجد شرایط چه کسانی هستند؟

اجازه بدهید شما را با یکی از گروه‌های همیشه واجد شرایط آشنا کنم. دارندگان حساب بانکی پر و پیمان. این افراد در هر زمانی که دل‌شان بخواهد می‌توانند وام بگیرند. در واقع حساب بانکی‌شان قد چهارتا ضامن عمل می‌کند. فقط کافی است وارد بانک شوند، تا تمامی کارمندان جلوی پای‌شان بایستند و خیرمقدم عرض کنند. حق هم دارند. این بزرگواران می‌توانند زندگی کل مراجعه‌کنندگان معمولی بانک را یک‌جا بخرند.

همان‌هایی که به غلط تصور کرده بودند می‌توانند وام بگیرند، وقتی کلاً در حساب بانکی‌شان چیزی به نام گردش وجود ندارد. جاده‌ای یک‌طرفه است که حقوق حداقلی و یارانه واریزی، همان اول برج برداشت می‌شود.

تا آخر ماه هم فقط یک بوته خار سرگردان هی از این‌ور حساب به آن‌ور می‌رود. حالا ممکن است صاحب حساب یک معلم فرهیخته، استاد، نویسنده یا شاعری بزرگ باشد. ممکن است کلی کتاب نوشته، شعر سروده. برای دانش‌آموزانش هر روز از مثنوی، بوستان و گلستان خوانده. خوب می‌داند گلوی سیاوش را با خنجر فقط می‌توان برید. اما این‌ها برای وام گرفتن مهم نیست.

مرفهی که حسابش همیشه از شدت پر بودن رودل می‌کند، اصلاً ممکن است نداند شاهنامه را فردوسی سروده یا مولانا، ولی فقط با یک بشکن وام‌های کلان وارد حسابش می‌شود.

 حتی اگر خود حضرت حافظ و جناب فردوسی برای گرفتن وام به بانک بیایند باز هم دست خالی برمی‌گردند. حالا حضرت حافظ بنشیند روبروی رئیس محترم بانک و بگوید: «آقا، جناب، بنده همان حافظ شیرازی همیشه حاضر بر سفره‌های یلدای‌تان هستم. این همه اعتبار و شعر وشاعری اندازه یک وام ناقابل ده میلیونی هم نمی‌ارزد؟»

جناب رئیس می‌فرماید:«شما که رو سر ما جا دارید. ولی تا حساب بانکی‌تون پر نباشه کاری از دست‌مون برنمیاد و واجد شرایط نیستید.»

سرآخر هم هر دو دست از پا درازتر از بانک بیرون می‌آیند و جناب شیخ بهایی را می‌بینند که بر درختی تکیه زده و می‌فرماید:«دیدید دوستان هی گفتم: گر نبود خنگ مطلا لگام، زد بتوان بر قدم خویش گام. ور نبود مشربه از زرناب، با دو کف دست توان خورد آب… ولی شما به خرج‌تان نرفت و رفتید پی وام. حالا خوب شد ضایع شدید؟»

حضرت فردوسی می‌فرماید: «چه می‌گویی شیخ، مشربه زر ناب بخورد توی سرمان، پول نداشتیم قبض آب و برق را پرداخت کنیم. آمدیم یک وام بگیرم قرض‌های‌مان را به عالم وآدم بدهیم.»

حضرت حافظ می‌فرماید:«دوستان این‌جا دیگر جای ماندن نیست و الحق که فتنه می‌بارد از این سقف مقرنس… بیایید همگی با هم به میخانه پناه از همه آفات بریم.»

و همگی پشت سر حضرت حافظ می‌روند و از نظرها ناپدید می‌شوند.

نمایش بیشتر
عصر اقتصاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا