دایرۀ المعارف هنر سیاه بازی بنام “دندون طلا”
سیف الله یزدانی
اشاره: راقم این سطور هیچ اطلاعات سینمایی نداشته، در نتیجه هیچ تسلطی هم بر ادبیات تخصصی هنر و هنرمند و سینما ندارد. متنی که در ذیل می خوانید، احساس وظیفه یک روزنامه نگار اقتصادی نسبت به یک اقدام فاخر توسط تعدادی از هنرمندانه خوب کشور است ، اما مطمئن هستم دراستفاده از لغات و تعابیر پر از نقص و بی سوادی هستم.
امیدوارم اصحاب هنر، نقص کلام مرا به حسن نیتم در این اقدام ببخشایند.
مقدمه: رابطه تفاهمی هنرمند و مخاطب
یک اثر هنری میتواند جلوه ها و جنبه های متفاوتی داشته باشد، که متخصصین و اصحاب ان هنر می توانند همه ابعاد یک اثر هنری را درک کنند، اما در حوزه مخاطب و به تعبیر ما اقتصادی نویس ها در بین مصرف کنندگان ، لزوما شرایط این چنین نیست .
یک مخاطب و مصرف کننده اثر هنری می تواند یک ، دو و شاید چند جنبه را درک کند، اما همه ابعاد مورد نظر خالق اثر را ممکن است تشخیص ندهد.
جالب تر این که در برخی موارد مخاطب اصلا آن چیزی را که خالق اثر مد نظر دارد مورد توجه قرارنمیدهد، و گاهی بسیار متعالی تر و گاهی هم بسیار تنگ نظرانه تر ازاراده خالق اثر تحلیل می کند.
این موضوع حتی در هنرهای صریح و بیان های قاطع هم اتفاق می افتد و مخاطب خود را مقید به نیت و خواسته و تکنیک ها و زوایای تخصصی خالق یک اثر نمی داند ، برای همین هم هست که مشاهده می شود که یک غزل حافظ از مثل و متل بازاری تا مجالس انس عرفانی، از شعرهای مرشد زورخانه تا مجالس بزم شبانه و یا حتی شرح و بیان احوالات دلدادگان به کار می رود. به هرحال اثر هنری داروی با تجویز پزشک نیست که هنرمند انتظار مصرف منطبق با نظر خود ازآن داشته باشد.
بازبه عنوان صرفایک مخاطب هنری معتقدم :با قید این نکته کوتاه که ارتباط با هر سطحی از مخاطب ایجاب می کند که فلسفه ، کیفیت و ماموریت المان ها ، علایم ، سبک ها و تکنیک ها به درستی طراحی وانتخاب شود، اما دریک سطحی ازدانش وطبقات اجتماعی، هنرمند حق دارد توقع داشته باشد که اثرش به درستی درک وتحلیل شود .
آنچه که در ذیل می خوانید برداشت یک مخاطب خاص العام است از یک سریال شبکه خانگی ، که دیدن آنرا به همه همطرازان خود توصیه می کنم.
موضوع چیست؟
چندین هفته بعد از اتمام توزیع قسمت دهم و احتمالا آخر سریال شبکه خانگی “دندون طلا” به نویسندگی و کارگزدانی داود میرباقری ، فرصت کردم در یک روز و نیم هر ده قسمت را باهم ببینم.
طبیعتا برند داود میرباقری انگیزه کافی برای من پرمشغله بود که چینین فرصت طلایی را صرف آن کنم ، اما وقتی پایان سریال را دیدم خوشحالی تاسف باری براین پیش آمد ، خوشحالی از این بابت که همه قسمت ها را در کنار هم دیدم و توانستم به عنوان یک مخاطب تا حدودی میرباقری را در ساخت این سریال درک کنم و تاسف از این بابت که بیشتر دوستان و آشنایانی که این سریال را کامل دیده بودند و مثل بنده از اهالی رسانه و مرتبط با قلم و تحلیل بودند- البته نه سینمایی- درکی در ژانر قیصر و داش آکل از آن پیدا کرده بودند ویک سریال متوسطی میدانستندش.
واقعیت چیست؟
سریال”دندون طلا” یک دایرۀ المعارف هنر روحوضی و سیاه بازی بود، که بستر و جایگاه پیدایش ادبیات روحوضی ، نهاده های فرهنگی عامیانه برای توجه به این هنر، تکنیک های سیاه بازی، ترکیب صنفی آن، تعامل این هنر با هنر مدرن و در نهایت سیر تاریخی در حدود ۷۰ سال اخیر را به زیبایی به تصویر کشیده بود.
قبلا در مورد سینما محسن مخملباف با ساخت “ناصرالدین شاه آکتور سینما” سعی کرده بود با تایید هنر سینما ، نقد سینمای رژیم گذشته و ارج گذاری به فعالیت های سینمایی بعد ازانقلاب، با استفاده از یک فرم مستند داستانی ، تاریخ سینمای ایران را تبیین کند.
اما “دندون طلا”ی میرباقری بدون استفاده حتی از یک فریم مستند، داستان زندگی است، که در یک بستر باور پذیر اتفاق می افتد، و یکی از دلایل اینکه بسیاری از مخاطبین ارزش دایرۀ المعارفی این اثر را متوجه نشده اند، همین است، چرا که سریال بدون توجه به ماموریت اصلی آن یعنی تاریخچه معاصر روحوضی هم اصالت و ارزش داستانی خود رادارد.
نمادهای ملی در سریال
میرباقری ،به تشخیص من آماتور و مخاطب عام ، حداقل چهارنماد ادبی ملی را به زیبایی و قابل درک با فرهنگ روز در این سریال گنجانده است.
– جنگ فقیر و غنی مردم بی دفاع با عوامل شاه و خود شاه – پاسبان زور گو در قسمت اول و بد مستی شاه سیاه بازی و بد رفتاری با نیره، که نشان دهنده الهام گرفتن سیاه بازی از لایه های پنهان درک عمومی ملت ما از تقابل ظالم و مظلوم است
– مشترکات سبک تعزیه با روحوضی – در اجرای بدون سن یا فضای آزاد، زن پوش و جوون پوش و ارزش صدای آوازی در اجرا
– سیاوشان (سووشون) – داستان شاهنامه ای سیاوش در عفت و طرد شدن و کشته شدن در غربت( زندگی نیره ، ازدواج و کار و مرگ)
– رستم و سهراب – نشان پدر( قنبر) دردست مادر(نیره) به عنوان هویت فرزند (آتش ملقب به بلبل)و کار کرد نشان در زمانیکه مادر نیست و تیغ پدر بر تن فرزند نشسته است.
رابطه سیاه بازی با زندگی مردم
در سه قسمت اول سریال هیچ خبری از سیاه بازی و روحوضی نیست ، داستانی است که در طبقات عادی و بلکه فرودست مردم اتفاق می افتد، زاغه نشینی ، دستفروشی ، برخورد نظمیه با مردم، قهوه خونه ، ادبیات سنتی مردم ، متل ها و تکیه کلام ها و سرگرمی ها، سنت ها وفرازهای فرهنگی طبقات فرودست ، تورنا بازی، بد آموزی های محیطی، فضیلت ها و رذیلت ها دردرون جامعه ، کار، زندگی، فقر ، تغذیه ، باندبازی ، حرص و شهوت و..که وقتی به قسمت چهارم به بعد می رسیم ، براحتی می پذیریم که ادبیات روحوضی از همین جامعه برگرفته شده است.
اما بخش های پر حادثه سه قسمت اول، بیننده هیجان دوست را تا پایان سریال اسیر خودش میکند، و بیشتر مواقع سیاه بازی ها و حوادث مرتبط با ان را آب تو سریال ریختن و کش دادن سریال تلقی میکند، گرچه اگر از اول میرباقری موضوع را با بیننده طرح میکرد هم یک سریال با جنبه اقتصادی جاذبه لازم را در بین بینندگان خانگی از دست میداد.
به عبارت ساده تر میرباقری در این بخش با نوعی پارادوکس بسیار ظریف دست به گریبان است ، که به نظر می رسد ، به سادگی هم قابل رفع نیست.
برخورد گروه های مختلف با روحوضی
میرباقری در این سریال علاوه بر ریشه یابی فرهنگی پیدایش سیاه بازی ، برخورد گروه های مختلف با این هنر را هم بسیار ظریف و منصفانه به نقد تصویری می کشد.
برخورد گروه های فشار، برخورد وزارت ارشاد سر درگم، حتی برخورد پلیس مسئولیت پذیری که خاطرات جوانی اش با تماشای روحوضی “عنایت سرخوش” بوده است، برخورد متفاوت دانشگاهیان هنری ، برخورد اقشار جوان و برخورد هنرمندان…
نکته ظریفی که شاید کمتر مورد توجه قرار می گیرد، گریم حامد بهداد در زمان اعتیاد است ، که به شکل هنرمندانه داود میرباقری خودش را به عنوان سمبل هنر معاصر به تصویر کشیده ، با کنایه به خود، برخورد هنرمندان با سیاه بازی را مورد نقد قرار داده ، نشان می دهد که به قول زمینه گوی فیلم رخ دیوانه” پایان بازی ، رخ دیوانه اینقدر می چرخد تا کشته شود و بازی مساوی تمام شود”
(دراین سریال بلبل به عنوان هنرمند با استعداد بریده از ریشه ها مانند رخ دیوانه عمل می کند)
در این سریال “عنایت سرخوش” که شاید به نوعی یاد آور مرحوم “سعدی افشار” باشد، در اوج یاس ونا امیدی ، باز به جوانان دل خوش دارد، وبه خاطر آن ها سکوت را می شکند. میرباقری هم خود به جوانان امیدوار است و پایان “عنایت سرخوش” را در تماشای برنامه روحوضی خوانی دانشجویان جوان قرار می دهد.
وقتی هدف لو می رود
وقتی در قسمت های پایانی سریال ، اصل هدف میرباقری از ساختن این سریال لو می رود و جرات می کنیم تا دوباره از سرهر آنچه را که دیدیم مرور کنیم، یکی ازبی بدیل ترین آثار سریال سازی و سینمایی به نظرمی آید ، که با بازی قدرتمندانه و بسیاردشوار هنرمندان شایسته سینما ، توانسته است تاریخچه و دایرۀ المعارف قابل قبول و قابل درکی از هنر روحوضی و سیاه بازی را ثبت در تاریخ نماید.
نکته پایانی: انتخاب هوشمندانه شبکه انتشار
شاید یکی از اقدامات هوشمندانه ساخت و انتشار این سریال ، استفاده از شبکه خانگی آن باشد، چرا که معیار ها و نظام ممیزی سیما در انتشار این گونه آثار به گونه ای است که می تواند به کیفیت ارائه موضوع در سریال آسیب وارد کند.
مصداق بارز و قابل درک سبک ممیزی صدا و سیما را به خوبی در دو سکانس مربوط به گفتگوی مدیر کل نظارت بر هنرهای سنتی با “آتش(بلبل) سرخوش”و”عنایت سرخوش” از زبان مدیرکل شنید، که بلبل در پایان گفت و گویش می گوید: با حذف این ها که دیگر اسم این هنر سیاه بازی نیست.
اما به نظر می رسد مهران برومند به عنوان تهیه کننده اثر و موسسه پخش آن می توانستند برای معرفی و بازار یابی سریال از شبکه های اجتماعی سایبری بیش از این بهره برداری کنند ، که ظاهرا هنوزسازوکارهای حرفه ای و موثری در بین اهالی سینما برای آن طراحی نشده است.
متاسفانه به جای آن، مانند رب و ماکارونی و کالاهای مصرفی، به دادن جایزه رو آوردند، که به نظر من مایه وهن به هنر، بخصوص سریال فاخری مانند “دندون طلا”است.
ارادتمند هنرمندان ایران اسلامی- سیف الله یزدانی