رویای شهرام سامورایی
«خریدوفروش اکانتهای همستر کامبت در دیوار با قیمتهای میلیاردی! / معاوضه همستر کامبت با اتوبوسهای اسکانیا.»
راضیه حسینی
بچه که بودیم همسایهای داشتیم که بهش میگفتند «شهرام سامورایی» نه بهخاطر جنگجو و ترسناک بودن و این حرفها. سه سال رفته بود ژاپن کارگری. آن زمان هم مردم ژاپن را به ساموراییهایشان میشناختند و مثل حالا هزار جور انیمه و شخصیتهای معروف از آن ندیده بودند. هر کسی که میرفت ژاپن یک پسوند سامورایی بهش اضافه میکردند و طرف مقابل هم باکمالمیل آن را میپذیرفت.
میگفت مردههایشان را میسوزاند و برای بعضیها هم آنقدر مایه میگذاشت که انعام خوبی گیرش میآمد. اصلاً کار و بارش از گذاشتن ترقه در آتشگرفته بود. بازماندگان اعتقاد داشتند هرچه مرده بیشتر موقع سوختن صدا بدهد، یعنی آدم بهتری بوده است. شهرام سامورائی پول خوبی به جیب زد و توانست خانه و یک تاکسی رنو ۲۱ بخرد.
ولی داراییاش زیاد دوام نیاورد. دلش به این مقدار رضا نبود. مدام میخواست بیشتر داشته باشد. ماشین اجاره میکرد، میرفت بالای شهر دور میزد. بعد از مدتی خانهاش را فروخت و رفت بالای شهر اجارهنشینی.
سالها خبری از او نداشتیم تا اینکه یک روز برگشت به همان محلۀ قدیمی. دربهدر دنبال چرخخیاطی کهنۀ مادرش میگشت که داده بود به رحیم آقا خیاط. تمام محل بسیج شدند و بالاخره پیدایش کردند. میگفت داخلش الماس دارد و میتواند با فروشش یکشبه میلیاردر شود! باذوق و شوق چرخخیاطی را دست گرفت و گذاشت پشت وانتش که پر از ضایعات بود.
باز هم رفت که رفت و دیگر خبری ازش نشد. مطمئنم اگر خوب بگردم در آگهیهای دیوار پیدایش میکنم. حالا دیگر مرد پا به سن گذاشتهای شده، ولی مطمئنم هنوز هم در رؤیای یکشبه پولدار شدن است. میتوانم نامش را در آگهیهای دیوار پیدا کنم. یکی از آنهایی است که احتمالاً نوشته: «اکانت همبستر دارم و با گوشی تقدیم میکنم. همه چیز را با دست خودم زدهام، اصلاً فیک نیست و امکان مسدودی وجود نداره. با ماشینهای ساندافه، پرادور و پوشه تعویض میکنم. ماشین باید سالم باشه.»
شهرام سامورایی از بس کل زندگیاش را دنبال یکشبه پولدار شدن بود، وقت نکرد بیشتر از پنج کلاس درس بخواند. به نظرم اصلاً وقت نکرد زندگی کند. همهاش میخواست یک روزی به جایی برسد و از آن به بعد زندگی کند. دیگر شصت سالش شده و هنوز هم منتظر است.