سفرنامه سئول
سیف الله یزدانی
مقدمه: ده روز از جلسه هماهنگی تا رفتن و برگشتن درگیر یک سفر مطبوعاتی به سئول بودم. یک تماس و بعد ایجاد یک گروه تلگرامی و ارتباطات هماهنگی از اوایل شهریور مرا درگیر این سفر کرده بود.
اعضای گروه را که معرفی کردند با دونفرشان ، حدادی و طباطبایی سابقه گپ و گفت و نشست و برخاست نداشتم اما سروش و فیاضی و محمدی دوستان صمیمی بودند وارتباطات مکرر هم داشتیم.
من به نوشتن سفرنامه معتقدم ، نه فقط سفرنامه بلکه خاطره نویسی برای فعالیت های اجتماعی را یکی از لوازم توسعه می دانم.معتقدم باعث می شود که با استفاده از تجربیات دیگران ، دیگر مجبور نشویم چرخ را مجددا اختراع کنیم.
متاسفانه قبول داشتن و اعتقاد داشتن با مرد عمل بودن خیلی فرق دارد، و من تاکنون با وجود این که روزنامه نگار هستم و اهل نوشتن و گزارش گری، فقط در حد حرف و اعتقاد پیشرفته ام و کمتر توفیق عملی کردن این باور را داشته ایم .
در این سفر کاغذ، قلم ، رکوردر و دوربین را هم در حد حرفه ای برداشته بودم، به همراه موبایل و لپ تاپ.
الغرض عزمم جزم بود که اینبار حتما در نوشتن سفرنامه جدی باشم و برای نوشتن سفرنامه هم ، همه چیز را به بعد ازسفر محول نکنم بلکه هر روز، قبل از فراموش شدن نکات ریز سفر، آنها را یا در رکوردر بگویم وضبط کنم و یا بنویسم.
اما خارج از عادت بودن این کار باعث شد که سفرنامه به سه روش نوشته شود و در نهایت به شتر گاو پلنگی تبدیل شود که ملاحظه خواهید فرمود.
بخش وروش اول : هر روزدر ساعت فراغت پای لپتاپ می نشستم و از حافظه کوتاه مدتم مطالب را تایپ میکردم که تقریبا ۳ روز اول اینطور بود.
بخش و روش دوم :در حال حرکت از جایی به جایی رکوردر را روشن می کردم و شرح میدادم که این هم تا پایان روز چهارم در سئول بود.
از روز چهارم به بعد روش سوم که همان روش همیشگی من تو سفرها بود، فقط به مسایل قابل توجه نگاه میکردم و عکس می گرفتم و امید به اینکه بعد از سفر در فرصتی مناسب بتوانم از حافظه و عکس ها کمک بگیرم و بنویسم.
محصول روش اول یادداشت های بی نظم و پراکنده ولی در عین حال جالبی بود که برایم ماندگار شد.
روش دوم و روش سوم را به همکارم خانم یاوری محول کردم که فایل های رکوردررا پیاده کند و شرح هایی هم من بدهم تا مگر چیزی قابل ارائه بدست بیاید.
بی تردیدیکی ازموانع اساسی توسعه پایداردرکشورما عدم ثبت وضبط وقایع تاثیرگذاروانتقال آن به آیندگان است که تجارب نخبگان مملکت را به کوچه های بن بستی تبدیل می کند که ته بن بست مرگ هر نخبه ای است.
البته این موضوع نه فقط در تجارب فردی ، حتی در تجارب نهادی و جمعی هم ساری و جاری است و بسیاری از تجارب گرانقدر انقلاب اسلامی که در معیت بزرگان و بنیانگذاران جامعه اسلامی ما بدست امده است ، امروزه یا فراموش شده است و یا تصاویری مبهم و بعضی مواقع کارتونی از ان ها بجا مانده است ، بطوریکه ذی نفعان سود جو با یان تجارب هرکاری و هر تعبیری که دلشان می خواهد می کنند. بد تر این که آسیب ها و نارسایی های ان دوران را اصالت داده ، کارکرد های بزرگانی چون مطهری ، بهشتی ، باهنر، رجایی، عالی نسب ، هاشمی وامثال این ها را به روش دلخواه تحلیل می کنند.
البته هنوز هم دیر نشده است و بسیاری از گزارشات توجیهی و شرح جلسات و اسناد مربوطه وجود دارد، البته اگر همتی باشد و درک ضرورتی!
در حالی که دنیا با ثبت و ضبط تجارب و خاطره نویسی و در نهایت انتقال آن به افراد بعد از خود ، ته این کوجه های بن بست را باز می کند و بهم متصل می کند تا اوتوبان تجربه و حرکت بسازد.
فکر میکنم سیستم آموزشی ما باید ثبّاتی و خاطره نویسی را بطور جدی در دستور کار آموزشی دانش اموزی و دانشگاهی قرار دهدوحتی باجوایز، چاپ رایگان خاطرات خوب وارائه تسهیلات مناسب نوشتن را دربین مردم ومسئولین نهادینه کند.
مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی یکی از زیبا ترین کارهایی که درعمر پر برکت خودکرد همین نوشتن خاطراتش بود.که البته برخورد های سیاسی و جناحی هم سعی میکند بدان رنگ وبوی دیگری بدهد.
آنچه در ذیل می آید حاصل زحمات همکار جوانم خانم یاوری و ویرایش خودم هست که تقریبا با حذف اضافاتی که داشتم چیزی در حدود ۴۰۰۰ کلمه ازگزارش مربوط به ویرایش من است.
سفر به نیمه غربی شبه جزیره کره
پیش توضیح :جنوب مدار ۳۸ درجه بخشی از خاک شبه جزیره کره قراردارد که مانند آلمان با توافق امریکا و شوروی و چین، کره جنوبی نامیده می شود و سهم غربی ها از این شبه جزیره است.
کشور دو پارچه شده ای که قرار بود ظرف حداکثر ۴ سال بعد از جنگ جهانی دوم با انتخابات آزاد بطور یکپارچه تعیین تکلیف گردد ، اما منافع ابرقدرت ها در جنگ سرد این دوچارپگی را تداوم بخشیده است.
حکومت سوسیالیستی کره شمالی روش پشت دیوارهای آهنین را در حالی دنبال میکند که مدعی تمامیت ارضی کره تحت حکومت پیونگ یانگ است و به همین دلیل با تجاوزات ریز ودرشت مکرر، حاکمیت کره جنوبی را هم با وجود اتخاذ روش های لیبرالی غربی به حساسیت های امنیتی واداشته است.
درهرحال حکومت سئول مانند یک کشور غربی تمام عیار در حوزه اقتصاد و روابط بین الملل دنبال بهره گیری از فرصت های بین المللی برای رشد و توسعه است و به نظر می رسد در تدارک رقابت جدی اقتصادی با اشغالگر تاریخی کره، یعنی ژاپن باشد. به همین دلیل سبک فعالیت هایشان مشابهت محسوسی با ژاپنی ها دارد وبه دنبال شکارتمام فرصت های بین المللی با مطالعه و اقدامات برنامه ریزی شده اند.
در سال های اخیر کره جنوبی ها با هویت سازی تاریخی و تقویت روابط فرهنگی خود با دیگر کشورها سعی می کنند اعتبار و صمیمیتی بیش از یک شریک صرف تجاری در نزد سایر ملل ایجاد کنند.
در این راستا ایران به عنوان یکی از پر جمعیت ترین ، گسترده ترین و عنی ترین کشورهای آسیای غربی مورد توجه کره جنوبی هاست و روابط ایران با کره شمالی هم مانعی از گرایش کره جنوبی ها برای تقویت روابط با ایران نیست. در عین حال ایرانی ها هم در حوزه اقتصاد صلح امیز از این گرایش کره ای ها استقبال می کنند.
ماجرای سفر
تقریباً برای سفر ما به کره جنوبی حدود اواخر مرداد واوایل شهریور ماه بود که از وزارت ارشاد تماس گرفتند و به من اطلاع دادند.ظاهراً مسئولیت این سفرهم با اداره کل مطبوعات خارجی بود.البته سال گذشته هم یکباردوستان ازما خبرنگاری خواسته بودند که ماخانم یزدانی را چون به زبان خارجی مسلط بود معرفی کردیم ( البته در سفر خودم به کره متوجه شدم که دانستن زبان انگلیسی هم در این سفر ضرورت چندانی ندارد – دقیقا مثل سفر به ژاپن، چونکه اهالی این کشورها علاقه چندانی به انگلیسی حرف زدن ندارند)
این بار دوم بود که از روزنامه عصراقتصاد برای سفر فرهنگی به کره جنوبی کسی دعوت می شد که البته در این نوبت وزارت ارشاد سطح هیئت را بالا برده ، مدیران مسئول را دعوت کرده بود.
آنچه که از محتوای سفر دستگیرم شد این بود که اساسا این سفرها درقالب یک برنامه مدون وهدفمند ازطرف ایران نبودو بیشتر کره ای ها این مبادلات هیئتی را طراحی و مدیریت میکنند و هدفگذاری خاص کرده اند و برای ایران یک فرصت اتفاقی بود ، که برای اهالی لاجون مطبوعات مجالی برای دیدن دنیا و کسب تجربه فراهم شود. به همین دلیل هم هیچ پیش جلسه و نشست و برنامه ریزی برای هیات در تهران صورت نگرفت مگر روزآخرکه به همت مدیرکل مطبوعات خارجی نشست صمیمانه ای در دفتر ایشان برگزار شد و محسن حدادی جوان را برایمان رییس گذاشتند و چند بسته کادویی هم به هرکدام دادند تا در سئول تحویل رییس بدهیم برای هدیه به ملاقات شونده ها.
البته ترکیب هبات هم بگونه ای نبود که جناب مدیرکل نیازی به توصیه های اخلاقی و رفتاری و بکن و نکن احساس کند، گرچه اگر نیازی هم حس میکرد به غیر از بنده باقی دوستان در حدی بودند که جناب مدیرکل رویش نمیشد چیزی در این زمینه ها بگوید.در عین حال گروه بان محسن حدادی و سرجوخه محمد سروش در این سفر برای به خط کردن ما کفایت میکرد. بطوریکه ۱۰ دقیقه جدا شدن از گروه برای سرویس بهداشتی را ۱۰ بار تو سرم بکوبندو یا ۵ دقیقه تاخیر برای امدن به لابی هتل بهانه ای باشد برای اینکه مینی بوس را بیندازند وبروندومن مجبورشوم با تاکسی دنبالشان بروم که از گروه جا نمانم. یا آن نهار تحمیلی در ان رستوران بومی کره ای که باعث شد من گرسنه بمانم. لابد جناب مدیرکل می دانست که چه چوبی در آستین مان کرده و نیازی به توضیحات بیشتر ندارد.
این نکته را هم منصفانه باید یاداوری کنم که برنامه سفروهماهنگی ها در کمتر از یک ماه بعد از تنفیذ حکم رییس جمهور دوازدهم بود و تحولات دولت به حد کافی برای دوستان وزارت ارشاد گرفتاری درست کرده بود وحجم کارها در وزارت ارشادبه خصوص درمعاونت مطبوعاتی متراکم شده بود ومن خیلی نمی توانم این کاستی را مورد ملامت قرار دهم.
ناگفته نماند، دراین میان هماهنگی ها وپیگیریهای سرکارخانم گلاره پرداختی ازاداره کل مطبوعات خارجی انصافا بخش اعظمی ازخلاء هماهنگی ها را بموقع رفع میکرد و استفاده بهینه ایشان از شبکه تلگرام خیال مارا راحت کرده بود.
پیش زمینه های ذهنی من از کره جنوبی
کره ای ها را در زمان جوانی وقتی امده بودند دکل ماکروویو در میاندوآب بسازند شناختم و بعد هم کامیونها و راننده های کره ای که به ایران کالا می اوردند.
دردوره دانشجویی و مبارزات اسلامی تاریخچه جنگ کره باعث آشنایی بیشتر شد، اما با شروع جنگ تحمیلی حاج محسن رفیقدوست بعضی نیازهای تدارکاتی را از کره شمالی می آورد و کاپشن های در اوایل جنگ معروف بود.
در وزارت بازرگانی زمانی که کارشناس ناظر وزراتخانه در کشتیرانی جمهوری اسلامی ایران بودم ، با خرید ۱۴ کشتی ازکارخانه دیووی کره جنوبی باعث شد که با کره به عنوان یک کشورموفق درتوسعه آشنا بشوم ودرسازمان تعاون مصرف شهروروستا، وقتی کاظم هاشمیان نمایندگی سامسونگ رادرنمایشگاه بین المللی تهران به عهده داشت با محصولات سامسونگ آشنا شدم.
چرخ های فروشگاهی سامسونگ به عنوان اشانتیون بازاریابی و قرار داد سواری های دیوو که بصورت پیش فروش در بین کارکنان دولت صورت گرفت در اوایل دهه هفتاد مورد آشنایی بیشتر بود که در نهایت در تنظیم اولین برنامه پنج ساله توسعه مسئله الگو برداری از کره یا ترکیه برای توسعه کشور کمک کرد تا کره جنوبی را بیشتر مورد توجه قرار دهم.
ورود جدی به حوزه رسانه از اواسط دهه هفتاد طبعا کره جنوبی را به عنوان یک کشور درحال توسعه موفق در دستور کار روزنامه نگاری من قرار داد و سریال های کره ای فرمانروای دریاها و جواهری در قصر و تاجر پوسان و جومونگ و… مرا متوجه حرکت هویتی و فرهنگی کره جنوبی ها کرد.
دراین سفرمتوجه شدم که ایران وکره جنوبی به خصوص کره جنوبی تلاش می کند که علاوه بر روابط اقتصادی، روابط فرهنگی راهم ارتقا دهدواین سفر ای اصحاب حوزه های مختلف فرهنگی برای تبادل فرهنگ است اماطبیعتاً دراین فرآیند سفر هیات ما محصول یک برنامه ریزی ایرانی نبود، بنابراین به غیر از شرکت در برنامه های تنظیم شده کره ای ها ، هدف خاصی را نمیتوانستیم دنبال کنیم.
گرچه وجود افرادی مانند جعفر محمدی، فیاضی و طباطبایی روحیه کنجکاو ژورنالیستی را درهیات ایجاد کرده بود و قادر بودند ابتدا به ساکن و بطور ابتکاری موضوعاتی را دنبال کنند، اما هرجه بود ناشی از دغدغه های حرفه ای بود نه یک برنامه فرهنگی پیش بینی شد و هدفمند.
گرچه این ابتکارات حرفه ای هم بیشتر اوقات با رفتار حرفه ای و سنجیده میزبانان کره ای به نتیجه نمی رسید، چرا که سئولی ها مانند هر کشور اردوگاه غربی که در جوار کشورهای کمونیستی قرار دارد، رعایت های نرم و نامریی امنیتی را ، بدون اینکه در ذوق مهمان بزندرعایت می کردند. علی الخصوص وقتی مهمانان ژورنالیست های کشوری هستند که با همسایه شمالی آن ها هم رابطه خوبی دارد. شاید به همین دلیل دیدار با روزنامه نگاران محدود و دیدار با دانشچویان کنسل شد.
کمی تعریف و تمجید از هیات مان
فرصت کردم درباره تاریخ شبه جزیره کره ،دین ، نژاد، فرهنگ، رسانه ها و جغرافیای کره،بافت جمعیتی، علت جنگ کره ودلیل داشتن دو کره ، جایگاه کره جنوبی دربلوک بندی های بین المللی ، شاخص های اقتصادی و جمعیتی، اطلاعاتی کسب کنم.که بخشی از آن ها به در هیات هم خورد.
دراین موضوع ازیکی ازآموزه های استاد مرحوم عالی نسب بهره گرفتم . که برای یک سفر نیمه رسمی به کیش در سال ۱۳۶۲سه کتاب در باره تاریخچه جزیره کیش طی دوروزمرور کرده بود. این کاراحترامی است که آدم به خودش و وقتش می گذارد.
همانطور که عرض کردم کره برای من به صورت مشخص یک موضوع خبری و مطالعاتی نبود. به هرحال این سفر تنها با یک جلسه در دفتر مدیرکل مطبوعات خارجی شروع شد.همسفران آشنا بودند و قبلاً سابقه دوستی با آنها داشتیم. با وجود اینکه ازنظر سیاسی دوستان هم خط یکدیگر نبودند اما به عنوان یک هیئت ایرانی با توجه به منافع ملی وآداب یک هیئت کاملاً همسوومومن دراین سفربودند. بسیاربا گذشت وسعه صدربودند شاید به جرأت بتوانم بگویم تندخوترین وبی انضباط ترین عضو گروه من بودم که سن من هم ازهمه بیشتربود و سیگاری بودن من یک آفتی شده بود اما با شوخ طبعی و بلند نظری دوستان تحملم کردند.
مدیر مسئولانی بودند که سابقه ژورنالیستی داشتند و این حرفه را جدی گرفته بودند به همین دلیل هم اشخاص با اطلاعات و نکته سنجی بودند و درجلساتی که تشکیل می شد، هم سوالات وهم اظهار نظرات سنجیده و درشأن صورت می گرفت ، به همین دلیل هیئتی قوی و قابل اعتنا بود ولی نمی توانم این را انکار کنم که هیئت خود به برنامه خاصی نرسیده بود واز یک برنامه ازپیش تعیین شده تبعیت می کرد، البته کسانی که برنامه ریزی کرده بودند تاحدودی تخصص و گرایشات کلی هیئت وعلاقمندی هایشان را درنظر گرفته بودند، اما خیلی چیزهای دیگرکه مامایل بودیم ببینیم و بشنویم، دربرنامه نبود .مانند همان دیدار با دانشچویان و مردم که قبلا گفتم.
از نظر من یک نقطه ضعف مهم گروه ما استفاده از موبایل برای ضبط و عکاسی در برنامه ها بود. یعنی کلا استفاده ازموبایل را برای روزنامه نگاران، خلاف شان میدانم و معتقدم کاربرد موبایل در امور خبرنگاری و عکاسی برای افراد غیر حرفه ای خوب است ، اما جماعت خبرنگار باید شان حرفه ای خود را حتی با تجهیزات ارزان قیمت تر حرفه ای رعایت کند، که متاسفانه دوستان اعتقاد من را نداشتند و لحظه به لحظه عکس های سلفی و ضبط موبایلی در دستور کارشون بود و تنها دوربین عکاسی و رکوردر فعال مربوط به من میشد.
اما نباید از حق گذشت که دوستان در سوژه یابی و عکس و فیلم با همان موبایل خیلی بهتر از بنده عمل میکردند و جعفر محمدی عصر ایران شاگرد اول اینکار بودکه در روزهای اول از وای فای هتل و بعد از خرید خط موبایل از همون طریق روز به روز در شبکه های اجتماعی جریان تصویری سفر را به روز می کرد.
بلافاصله در همانجا یک گروه تلگرامی هم با حضور همه اعضاء ساختیم که هم عکسها و مطالب را به اشتراک میگذاشتیم و هم تبادل نظر می کردیم که فکر میکنم در پایان هر روز در حدود ۶۰ تا ۸۰ عکس که توسط موبایل دوستان گرفته شده بود در همین گروه به اشتراک گذاشته میشد.
شاید نکته خاص دیگری که باید در هیات رعایت میشد ولی برخورد اداری با ان میشد، نقش هماهنگ کننده هیات بود، که حداد و سروش ابلاغ کردن را برای هماهنگی گروه کافی میدانستند و اقداماتی که مازاد بر ان انجام میدادند را به حساب لوطی گری خودشان میگذاشتند. درحالی که مثل برنامه های کوهنوردی دوران دانشجویی ، هر هیاتی باید یک عقب دارو بلاگردان باید داشته باشد که فراترازهماهنگی های اداری، مسئولیت رفع نقایص و ناهماهنگی ها را وظیفه خود بداند.البته از روز دوم به بعد به مروراینکار صورت می گرفت ، اما نه به موظفی ، بلکه از روی اخلاق مداری ولطف به همدیگر.
مشکل ترجمه و مترجم
مشکلی که درکشورهای ازهندوستان به طرف شرق آسیا در انگلیسی صحبت کردن داریم در کره نیز بود و این امر مستلزم مترجم مسلط به زبان محلی بود و تک مترجم هم که دست ما را در تماس با گروه های مختلف در کره می بست.
درست ده سال پیش که جزء هیئت مشابهی درسفر به توکیو بودم، ازگروهمان که به نشست با تلویزیون ملی ژاپن می رفتم ، جا ماندم و خودم با تاکسی و پرداخت ۳۷ هزار ین ازمحل هتل در میدان شیناگاوا به دفتر مرکزی تلویزیون ملی ژاپن رفتم(بعدا معلوم شد راننده تاکسی غریب گیر آورده و راه را برای کرایه بیشتر طولانی کرده است) ، اما در درب ورودی تلویزیون با یک مشکل عجیب مواجه شدم ، هرچه به انگلیسی ساده توضیح میدادم که یک هیات ایرانی الان با مدیریت شما در جلسه است و من باید به آن ملحق شوم، مسئول اطلاعات درب ورودی خیره نگاهم میکردم و سر را به علامت نمی فهمم تکان میداد. اخر سر یک لغت نامه ژاپنی- انگلیسی در اورد و در بخش ژاپنی جمله را پیدا کرد و معنی مقابلش را که انگلیسی بود به من نشان داد، نوشته بود” آی کن نات اسپیک انگلیش ”
آن روز مشکل من را یک فردکه قبلا خبرنگاراین تلویزیون در ایران بود با فارسی شکسته و بسته حل کرد.
درسئول این مشکل همان روز اول ، وقتی میز ناهاررا در اعتراض به حدادی رییس جوان هیات که بدون کسب نظر بنده برایم غذا سفارش داد، ترک کردم ، تصمیم گرفتم بروم اطراف رستوران هم یک چیز مناسبی را برای خوردن پیدا کنم و هم برای یخچال هتل که فقط آب معدنی توش بود، کمی خرید کنم، در یک سوپر مارکت دنبال شیر و نمک و شکر و تخم مرغ و کره بودم ، از فروشنده و صندوقدارش پرسیدم ، اما حرفای مرا متوجه نشدند ، فروشنده از پستوی فروشگاه یک موبایل آوردو دیکشنریش را باز کرد ومن اسم کالا ها را به انگلیسی می نوشتم و موبایل اسم کره ایش را به فروشنده نشان میداد.درسایرجاها هم به ندرت میتوانستیم با زبان انگلیسی رابطه برقرارکنیم وتاحدودی “بادی لنگویج”وخانم مترجم حلال مشکلات ما بودند.
البته ما مشکل دیگری هم با خود خانم مترجم یعنی به قول خودش بیتا یا همان “دوشیزه جیونگ ژهی” داشتیم و آن بهم خوردن مرز بین مترجم و میزبان بود.
خانم مترجم بسیاری ازپاسخ سوالات را از قبل پیش بینی کرده و با میزبانان هماهنگ بود، برای همین مستقیما سوالات را جواب میداد ، اما حشر و نشر با روزنامه نگار جماعت ، همه چیز را قابل پیش بینی نمیکند، به همین دلیل وقتی سوال پیش بینی نشده می کردیم ، پاسخ میداد :چرا ازمن می پرسید، من مسئول نیستم و فقط مترجم هستم.
چند بار خواستم بگویم که خانم محترم به من چه مربوط است که شما مسئول نیستید، فعلا ابزارارتباط ما با دنیای اطراف شمایید، ازهرکسی لازم است بپرسید و پاسخ ما را بدهید.
اما خوب این مترجم جوان از ته تغاری من ۴ سال هم جوان تر بود، برای همین رعایت می کردم.
نکته دیگر این که گروه میزبان ما سه نفر ثابت بودند که یک ساعتی قبل ازما کارشان شروع می شد و یک ساعتی هم بعد از ما تمام می شد و همین باعث شد که بعضی روزها به قول ایرانی ها نفس کم بیاورند و درساعات آخر هر روز هم کمی شتابزده و کم حوصله باشند.
نکته بعدی تعداد کم ایرانیان در آنجا بود یعنی به غیر از سفارتخانه در ظرف این مدت یک یا دو نفر ایرانی را در این سفر دیدیم.
سفری ۱۵ ساعته به جای ۷ ساعت
سال ۱۳۸۶ که به توکیو می رفتیم ، پرواز از تهران با هما به مقصد توکیو بود و توقفی کوتاه در سئول داشت ، که از تهران ۵/۶ ساعت طول کشید تا به سئول برسیم ، اما به مرحمت سیاست های کشورداری احمدی نژاد این سفراخیر را باید از طریق دوحه انجام میدادیم .
هواپیمایی قطر از هواپیمایی مدرن و تراز اول دنیا است اما به هر حال مسیری را که ممکن بود ما ۷ ساعته برویم بیش از ۱۵ ساعت طول کشید چون به نظر می رسد که فاصله دوحه تا سئول بیشتر از فاصله تهران تا سئول است و مانیتوری نشان دهنده مسیر هوایی بود، که نشان می داد پروازاز دوحه به سئول ازفضای ایران می گذشت که این امرموجب افزایش هزینه سفر و اتلاف وقت می شد.
ساعت ۸ شب قرار ما در فرودگاه امام خمینی بود و ما ساعت ۵ بعد ازظهر روز بعد به سئول رسیدیم یعنی به وقت تهران ساعت ۱۲ ظهر به سئول رسیدیم یعنی این سفر حدود ۱۶ ساعت طول کشید.
از نظر من مهمتر از اتلاف وقت و انرژی ، اصرارهواپیماهای عربی به نادیده گرفتن فارسی زبانان در پروازهاست، یعنی در حالی که ایرانیان نقش مهمی در گردش مالی و تامین مسافران هواپیمایی قطر و امارات دارند، در مونیتورها و اسناد راهنمای این پرواز ها یک کلمه فارسی نمی بینید.یعنی ما مشتریانی هستیم در حد بنگلادش و پاکستان.
ادامه سفر
مشخصات میزبانان و مترجم ، برگرفته از اطلاعاتی که خانم پرداختی به ما داده بود.
مدیر برنامه:آقای کیم جی هایوک از طرف بنیاد مطبوعات کره جنوبی
هماهنگ کننده برنامه: آقای لی یونگ دیوک (هرالد، از طرف دعوت کننده)،
مترجم (ایرانی – کره ای):دوشیزه جیونگ ژهی
به هر حال بعداز۱۶ ساعت ازشروع سفر، حدود ساعت ۵ بعد ازظهر به وقت کره جنوبی به فرودگاه اینچه ئون سئول رسیدیم وبعد از ترخیص به بخش خروجی فرودگاه امدیم ، که دو نفر از طرف میزبان به عنوان همراه و یک نفر مترجم ، که در اول این بخش نام بردم، به استقبال ما آمدند.
حدود ۸ ساعت سیگار نکشیدن کاملا کلافه ام کرده بود، خودم را به بیرون سالن فرودگاه رساندم ، اما ظاهرا در اینجا حتی در فضای آزاد هم سیگار کشیدن برای خودش مفرراتی دارد، گرجه بعدا معلوم شد که مثل قانون منع ماهواره در ایران ، مقررات منع سیگار در فضای آزاد به شرط دیدن مامور قدغن است ، اما در همان بدو ورود مشخص شد که آقای کیم بخت برگشته ناچار است معاون و دستیار بنده در امور سیگار کشیدن بشود، که البته سیگاری بودن خودش کمی مسئله را راحت تر می کرد.
همراهی کیم که روزنامه نگار هم بود، یک توفیق دیگری هم نصیب من میکرد،آن هم این که درفرصت های دونفره بطور نیم بنددرخصوص کره ومطبوعات و مسایل مختلف گپ میزدیم.
مینی بوسی را برای ما اختصاص داده بودند. بعد از مستقر شدن ما در هتل “فریزر” واقع در کنار میدان نمدائموم سئول ، راهنمای ما یک اتاق مخصوص سیگاری ها برای من گرفت که همین موضوع باعث شد که من با بقیه دوستان ۴ طبقه فاصله داشته باشم.
توسعه پیوندی
وقتی هواپیمای ما در نزدیکی فرودگاه سئول ارتفاع کم میکرد، در ان محیط سبز طبیعی که به مرور به حوزه مصنوعی بشر ، یعنی ساخت و. سازهای فرودگاهی وشهر نشینی نزدیک میشد، اتصال شلختگی بدوی با مدرنیزم غربی را میتوانستم به ظرافت مشاهده کنم.
این طبیعت آبدار و سر سبزو خرم ، برخلاف بسیاری ازفرودگاه های کشور های پیشرفته ، تا یک محدوده ای از محیط را که به فرودگاه و اطراف آن مربوط میشد، منظم و مهندسی ساز بود ودر فاصله قابل رویت خارج از ان بصورت بکر و دست نخورده رها شده بود.انگار در روستای نظام آباد ما ، خرمن بری”محل خرمن”را دادند توش فرودگاه بسازند و مابقی زمین ها دست هامپا ها “زارعین” به همان رویه سنتی مانده است .
فکر میکنم مدیرپروژه فرودگاه سئول یا هیچوقت از هواپیما به پروژه ساخته شده نگاه نکرده است و یا اینکه ازآن بالا نگاهش به شروع باند فرودگاه و بعد هم به مستحدثات خیره بوده و یادش رفته محیط کلی را ببیند.
به هر حال اولین تداعی ذهنی من از کره جنوبی در بدو ورود، یک تمدن وصله ای در یک سرزمین سنتی بود ، که طی یک هفته اقامت مقداری تعدیل شد و به این تعبیر رسیدم که تمدن پیوندی برپایه درخت سنتی کره ای است که بخوبی پیوند با پایه در حال جوش خوردن و همسان شدن است.
سئول شهر بزرگی است و یک رودخانه بزرگی هم در وسط این شهر جاری است.
دیدار با یک دیپلمات کهن سال حرفه ای
صبح اولین روز به دیدار آقای طاهریان، سفیر ایران رفتیم؛ سفارت ایران در خیابان کم عرضی شبیه به کوچه پس کوچه های دربند و شمیران بود که سفارتخانه هایی زیادی در آن خیابان بود. سفارت قطر روبروی سفارت ایران بود. به خدمت آقای طاهریان که از قبل آمادگی داشتتند، رفتیم. آقای طاهریان سومین سال سفارتشان در کره بود و به نظر می رسید سال آخر اقامتش در کره خواهد بود؛ از کارشناسان و افسران با سابقه وزارت امور خارجه بود و از آیین دیپلماسی و ارتباطات کلام آگاهی کامل داشت اما به نظر من آن چیزی که ما در کره جنوبی جستجو می کنیم، سبقه اقتصادی این کشور است که طاهریان در این زمینه صاحب تحلیل نبود یعنی ذهنشان بیشتر به اطلاعات کلی معطوف بود شاید در کنار ایشان رایزنان اقتصادی مسلط به امور اقتصادی داشته باشیم اما ما با آنها دیدار نداشتیم. به نظر می رسد با وجود اختلافات بین کره جنوبی و شمالی وجود دارد و در طول سفر هم متوجه شدیم شهروندان سئول حساسیتی به کره شمالی داشتند اما خیلی در آرایش سیاسی و دیپلماسی کره محلی نداریم و آنها هم در آرایش ما محلی ندارند و روابط ما روابط قدرتمند اقتصادی است که با این سفر قصد تقویت روابط فرهنگی را دارد؛ بنابراین انتظار می رود که سبقه اقتصادی کادر سفارتخانه ما در کره جنوبی به خصوص در مدیریت کلان بنگاهداری و تعبیر های کلان اقتصادی باید قوی تر از این باشد.
در زمان ورود ما مترجم و همراه با ما وارد اتاق سفیر شدند که سفیر سوال کرد حضور این همراهان ضرورتی دارد مگر؟ و همراهان کره ای ما با خوشرویی به اتاق انتظار رفتند. طاهریان در خصوص اینکه از چه مکان هایی دیدن کنیم، به ما پیشنهاد و توصیه هایی کرد اما به هر حال ما نیاز داشتیم که در قدم اول یک نفر این اطلاعات را در اختیار ما قرار دهد. من به عنوان یک ایرانی خوش اشتها انتظار داشتم سفیر ناهار یا شام یا صبحانه ای برای ما در نظر بگیرد؛ حتی یک اشانتیون نمادین هم به ما نداد.
دیدار ها طبق برنامه میزبان
گرجه در برنامه های پیش اعلامی که در تهران به دست ما دادند، که دعوت کننده “بنیاد مطبوعاتی “کره جنوبی نوشته شده بود ،اما میزبان یا بهتربگویم پشتیبان مالی وتدارکاتی ما شرکت دیلین بود که یک شرکت پتروشیمی ، عمرانی و پیمانکاری است ؛ که در دیدار با بنیاد مطبوعاتی هم مشخص شد که دعوت و برنامه ریزی کلی سفر می تواند کار بنیاد ، اما با پشتیبانی شرکت دیلیم باشد.
در نشست با هیات مدیره بنیاد معلوم شد که در آمد این بنیاد از طریق دولت و شرکت های بزرگ کره ای در قبال خدمات خبری و تبلیغی تامین می شود. بنابراین دیگر پدیده هایی مانند اگهی سهمیه بندی اگهی های دولتی و توزیع یارانه ها و کاغد و بیمه اینجور گرفتاری ها که ما داریم آنها ندارند و یک بنیاد مطبوعات هست و جامعهرسانهای و خودشان میدانند و خودشان!
از مجموع این اطلاعات جسته و گریخته می توان فهمید که این روابط فرهنگی و رسانه ای که سفر ما بخشی از آن بود، در بین نهادها و مسئولین اجرایی کره جنوبی به عنوان یک اقدام ملی پذیرفته شده و هر نهاد بنا به وظیفه و توان خود در توفیق این برنامه مشارکت عملی و مالی و اجرایی میکند.
دراین سفرما چهار بازدید مطبوعاتی داشتیم یعنی با مسئولین بنیاد مطبوعات کره گفتگو داشتیم ، از خبرگزاری یونهاپ بازدید داشتیم، از یک شبکه رادیو تلویزیونی وازمهمترین روزنامه سئول هم بازدید داشتیم که درسه بازدید اول مسئولین بسیار لطف داشتند اما در بازدید از روزنامه “جونگ آنک الو” راضی نبودیم چون یک دبیرسرویس و خبرنگاررا برای گفتگو با ما فرستاده بودند ودریک اتاق دربسته با یک ویدیو به ما نشان دادند که این شرکت یک شرکت بزرگ است که شامل هتلداری و گردشگری است و یکی از فعالیت هایشان روزنامه است. ازهمان اتاق بدرقه شدیم به بیرون ، یعنی به طورطبیعی ما انتظاربازدید ازچاپخانه و تحریریه این روزنامه را داشتیم وعلاقمند بودیم که طرزفعالیت هم صنفان خودمان را در یک محیط اجتماعی و فرهنگی متفاوت مشاهده کنیم ، اما برای هم صنفان کره ای ما ظاهرا میزبانی ما یک تحمیل در حد ادای تکلیف بودیم.
اما خبرگزاری یونهاپ انصافا سنگ تمام گذاشت و بخش های مختلف فنی و اجرایی و خبری خو را نشانمان داد، حتی یک اتاق را که به کره شمالی اختصاص داده بود که آن اتاق را در اختیار ما قرار دادند. سالن تحریریه را اجازه دادند که ما بازدید کنیم. و بسیار صمیمانه از پاسخ به سوالات و معرفی کارهای مختلف مضایقه نکردند.
در بازدید از “شبکه تلویزیون آریرانگ( شبکه بین المللی به زبان انگلیسی مستقر در سئول)” نیزهمکاران ما را به صورت
زنده در تلویزیون نشان دادند ولی من خسته و گرسنه و کلافه بودم و وارد استودیو نشدم؛ بلکه در همان کنار ساختمان رادیوو تلویزیونشان با چایی و سیگار از خودم پذیرایی کردم که کیم هم چنددقیقه نگذشته بود که به من ملحق شد.
بعدا عکس های دوستان را دیدم که برنامه زنده اجرا کرده اند وطبق معمول دلی از عزای عکس های سلفی هم در آوردند.
بنیاد مطبوعات کره جنوبی که بر روی کاغذ میزبان و دعوت کننده ما محصوب میشد، استقبال خوبی داشت، هیات تکمیل و سطح بالایشان را برای دیدار به جلسه اورده بودند، گزارش مشروحی از عملکرد بنیاد ارائه دادند، در جنبه های مختلف با ما بحث کردند و در زمینه های مختلف به پرسش های ما پاسخ می دادند. بخشی از اسناد سازمانی بنیاد را که دوستان برای کسب اطلاع و تجربه نیاز داشتند طبق قولی که رییس شان داد تا بعد از ظهر کپی گرفتند و تحویل محسن حدادی و سروش دادند.و ناهار بسیار شیک کره ای هم مکمل میزبانی خوبشان بود.
در پایان سفر، میزبان ارزیابی دیدارها را از ما خواسته بود همه دوستان ضعیف ترین عملکرد را به آن روزنامه دادند.
این دیدار ها، دیدارهای مطبوعاتی ما بود.
دیدارهای غیر رسانه ای
به نظر من این گونه است که به طور مثال ما مهمانان خارجی مان را در هتل هیلتون اقامت می دهیم و در خیابان های میرداماد و جردن و مدرس و ولی عصر و یان روزها میدان ارک و بازار به گردش می بریم.
ما نیز هر آنچه که در سئول دیدیم، محله های مرفه تر بود اما برخی اوقات به خاطر الزامات واردمحلات دیگر نیز می شدیم به عنوان مثال مسجد سئول که درمحله عادی قرار داشت وغذاخوری های هندی، پاکستانی و ترکی نیز در اطراف آن بودند. خیابان میان دونگ نیز شب ها، غذاهای خیابانی می فروختند.
از کارهای جدی تر این سفر، دیدار با هیئت مدیره شرکت دیلین و خانم هاشمی که دورگه بود که جلسه خوب و صمیمانه ای داشتیم؛ وزن اقتصادی این دیدار غنی تر از بازدیدهای دیگر بود.
رییس یکی از شرکت های گروه دیلیم که در راس هیات گفت و گو کننده کره ای در این جلسه بود، جور همه مسئولین دو طرف را کشید و با صمیمیت و دقت سعی کرد ما را از انگیزه ها و اهداف این سفر آگاه کند.
البته و صد البته یک بیزنس من جنتلمن و با هوش بود و سعی می کرد رد لابلای کلام منتی هم از خدمات کره جنوبی ها در دوران جنگ تحمیلی و روزهای تحریم به کشورمان را برگردن هیات ما که این وسط در تصمیمات اقتصادی و مراودات مالی بین دو کشورنه سرپیاز بودیم و نه ته پیازبگذارد.
دراین میان خصلت ها ودرک های روزنامه نگار اقتصادی بودن راحتم نمی گذاشت ودربین آن همه محبت میزبانان ، نتوانستم این بخش را نادیده بگیرم ودرنوبتی که به من دادند خدمت مبارک انوروافخم میزبان محترم عرض کردم که :خوشحالم میزبان با هوش و وفاداری مانند شما داریم که بخوبی درک میکند کشوری که دارای موقعیت منحصر بفرد استراتژیک دارد و منابع اقتصادی استثنایی آن هر زمان که کاربردی شود می تواند بی نظیر ترین شریک اقتصادی برای هر کشوری باشد، نباید با مشکلات کوتاه مدت مورد ارزیابی قرار گیرد.
فکر میکنم این جواب استاد عالی نسبانه را بخوبی متوجه شد !
تورگردش عصرگاهی به سئول ( برج جهانی لوته،تهرانو،میونگ دانگ)
این بازدید ها در سه بعد از ظهر جداگانه صورت گرفت که برج جهانی لوته دیدگاه خوبی برای تماشای کلیت شهر سئول بود . این برج ۱۲۰ طبقه ای بود و از بالای برج که سئول را می دیدیم می توانستیم پی ببریم که ساخت و ساز شهری از کدام سمت توسعه یافته است.
اتصالات برقی،آبی و سایر خدمات را از زیر رودخانه به آن طرف انتقال داده بودند.
بازدید ما از خیابان تهران همزمان با رفتن به تماشای نمایش تکواندو بود ، چون در یک مسیر قرار داشتند.خیابان تهران که در واقع عوضی به در همین خیابان سئول در تهران است، البته با جایگاهی فاخرتر و کاربردی تر خیابان سئول در تهران ، تقریبا در موقعیت خیابان آفریقا( جردن) خودمان. که لوحی هم در ابتدای خیابان به فارسی و کره ای نصب است. در آنجا دوستان عکس گرفتند.
گفته شد، روز بعد آن روز نیز آقای نجفی، شهردار تهران کنار همان لوح ابتدای خیابان تهران عکس گرفته بود یعنی انتظار می رفت آقای نجفی در بازدید از خیابان تهران سئول یک برنامه ای داشته باشند نه این که فقط به عکس اکتفا کنند.
میونگ دانگ هم خیابانی است که اگر تهرونیا میخواستنداسم گذاری کنند حتما میگفتن خیابان دستفروشان، این خیابان همین سبکی که اخیرا در خیابان سی تیر(قوام السلطنه) راه اندازی شده است، البته قدیمی تر و جا افتاده تر و پر رونق تر.
بازدید از خیابان اینسادونگ (محل گالری های مدرن، چایخانه ها، بازار های وسایل عتیقه و آثار هنری)
خیابانی به عرض و طول خیابان شهید استاد نجات اللهی(ویلای) تهران و دقیقا با کاربرد گردشگری و صنایع دستی ، که بازهم منظم تر و بهتر ازکارما درتهران. که دراین بازدید یک دست لباس سنتی کره برای نادیا خانم نوه ده ساله ام خریدم.
بازدید از پارک دائوجانگ جیوم در شهر یونگین
یکی از روزها به عنوان یک گردش غیر کاری به پارکی در خارج از سئول رفتیم که یک رودخانه از جنوب به شمال از وسط ان عبور میکرد و دوطرف ان متناسب با طبیعت محوطه سازی شده بود، که سمت غربی آن یک زیارتگاه وجود داشت.
نکته جالب این بود که از پل رودخانه به طرف عبادتگاه که رد میشدی دیگر محوطه سیگار ممنوع بود، بنابراین من انطرف پل زیاد نمی رفتم و دوستان در عمق بیشتری سمت غربی را سیاحت کردند، در عوض من هم موقع بازگشتشان همه را به یک لیوان چایی مهمان کردم، که جبران هنراهی نکردن بشود.
تماشای اجرای (ورزش رزمی) تکواندو
شرح این برنامه را که ملغمه ای از تکواندو وتئاتر بود در یک یادداشت جداگانه ای در روزنامه نوشتم، به عنوان یکی از راه کارهای در امدی زایی و تامین مالی ورزش های ملی و ریشه درا کشورمان.
در این برنامه ضمن اجرای شیرین کاری های تکواندو با پرش های متنوع و تخته شکنی هایی جورواجور، یک نمایش اساطیری را هم اجرا کردند که طی آن قهرمانان تکواندو مادر و ملکه سرزمین را از دست تاریکی نشینان سیاهپوش نجات میدادند.
در پایان برنامه هم نقش آفریانان به سن بازگشتند تا تماشاپیان به روی سن بروند و عکس بگیرند و تکواندو بازی بکنند، که جعفر محمدی رفت و یک تخته را هم با ضربه شکاند و مورد تشویق قرار گرفت.
بازدید از دائو جانگ جیوم موسوم به «جواهری در قصر» نام سریال تلویزیونی یال ۲۰۰۳ و جیونگ بوک گانگ(قصر اصلی سلطنتی سلسله چوسان)
این دو مکان در دو روز متفاوت صورت گرفت که اولی شهرک سینمایی سنتی کره جنوبی مانند شهرک غزالی است و دومی اثر تاریخی مثل کاخ گلستان.
محیط های دیدنی بود و ارزش گزارشی آن در آلبوم تصویری می تواند باشد( البته اگر سردبیر رضایت دهد)، گرچه عوام بازی و شیطنت پیرمردانه گروه ما هم در همراه ساختن کره ای های لباس سنتی پوش ، به نوبه خود سرگرم کننده بود
بازدید از کمیته برگزار کننده المپیک زمستانی ۲۰۱۸- اقامت در هتل(هتل کنزینگتون فلورا در پیونگ چانگ)
شب قبل از رفتن به پیونگ چانگ محل برکزاری المپیک زمستانی ۲۰۰۸ میزبان دستور داد وسایل خود را که در مینی بوس همیشگی برای فردا میگذاشتیم برداریم و برای چک آوت صبح از هتل فریزر هم آماده بشویم.
صبح وسایل را جمع کردیم به پذیرش هتل سپردیم و چند وسیله ضروری را برداشتیم تا سوار اتوبوسی بشویم که قرار است طی دور روز مرکب گشت و گذار ما باشد.
نکته جالب این که شرکتی معظمی مثل دیلیم با خودش نگفته بود، آقا حالا یک شب هم هتل فریزر بیشتر در دستمان باشد چه ایرادی دارد، یا از ان طرف بگوید کار گروه در پیونگ چانگ ۵ بعد از ظهر تمام است و میتوانیم تا ۹ شب گروه را به سئول برگردانیم و از این نوع ابتکارات و ابداعات که شلختگی مالی داشته باشد ، یا مارا در عذاب بیندازد و یا حادثه ساز می شود. به نظر من دقت نظر خوبی داشتند و از ابتکارات دردسر ساز و بیخودی پرهیز می کردند.
هم می نی بوس مجهز و سالم و بی نقص بود و هم اتوبوسی که برای این دو روز آورده بودند.
به نظر ما با همان می بی بوس هم میشد تا دهکده المپیک رفت، اما از نظر کره ای ها ایمنی کمتری داشت و این بخش از سفر را با اتوبوس لازم می دانستند. ضمنا ساعت حرکت را هم در روز روشن انتخاب کرده بودند و به هیچ وجه در بیرون شهر ، مارا شبانه جابجا نمی کردند. این ها مسایلی است که ما حتی برای دانش اموزانمان هم رعایت نمی کنیم و مثلا استفاده از حد اقل ها را برای کار های بزرگ کیاست می دانیم و هنر صرفه جویی ، که فجایع ایجاد شده بعضی از مواقع هزینه های اجتماعی و انسانی و مالی چند ده برا بری روی دست مبارکمان می گذارد.
کارهای اماده سازی دهکده المپیک روبه اتمام بود و مسئول روابط عمومی المپیک در یک سالن کنفرانس با ویدئو پروژکتور گزارش مفصلی دادو پاسخ های دقیق و با حوصله ای هم به سوالات دوستان داد.
البته من یک سوال خاص برای الگو گیری در انتخاب کادر های اجرایی ورزشی داشتم که بعدا دوستان برایم دست گرفتند، خیلی دلم میخواست شرایط احراز شغل خانم روابط عمومی( سن و تحصیلات و تجربه کاری و نحوه انتخاب ایشان برای این سمت ) یعنی در یک مسئولیت ورزشی – خبری را بدانم، که سوالم را خانم مترجم با خنده دوستان و شوخی ناقص ترجمه کرد و من به جوابم نرسیدم. این هم هزینه تواضع من و قاطی شدن بیش از حد با جوونا بود.
بعد زا بازدید از دهکده ها و طبق معمول عکس های بسیار به هتل کنزیکتون فلورا که هتل الکپیک زمستانی محسوب میشد رفتیم و در آنجا هم کیم برای من یک اتاق اسموکینگ جور کرد و بعد هم ناهار و استراحت و فردا صبح هم صبحانه با ورزشکارارنی که از کشورهای مختلف برای تمرین و اردو به دهکده امده بودند میل کردیم و راهی بازگشت به سئول شدیم که در وسط راه هم بازدید های دیگری بود.
بازدید آکادمی ملی دیپلماتیک کره- سخنرانی توسط همکاران محقق و بحث در باره مسایل دیپلماسی بین کره و ایران
من خیلی علاقمند بودم نشست های مسئولین و صاحب منصبان اقتصادی کره طبق برنامه اعلامی برگزار میشد ، که نشد و بسیاری از سوالاتم در دلم ماند، اما نشست با آکادمی ملی دیپلماتیک کره هم خالی از لطف نبود، بخصوص با توجه به تسلطی که فیاضی ، جعفرمحمدی و سید طباطبایی روی مسایل دیپلماتیک و امور سیاسی داشتند، فرصت خوبی برای دوستان محسوب میشد در عین حال رییس هیات یعنی محسن حدادی هم به قول ما اذری ها از بی تنبانی خانه نشین بود، یعنی کار اداری دستش را بسته بود و گرنه ژورنالیست سیاسی قهاری است.
هیات دیپلماتیک کره ای خیلی اصرار داشت مسایل را حول و حوش برجام و مشکلات منطقه ای ما مورد بحث قرار دهد ، اما دوستان ماهم موقعیت دو کره و مسایل منطقه ای انها را مورد نظر داشتند. در نهایت به نظرمن مباحث خوبی مطرح شد و سوال و جواب های طرفین علمی و صادقانه بود.
در نوبتی که به من دادن با اشاره به اینکه شهروندان کره جنوبی به شدت به دنبال تخطئه دولت و مردم کره شمالی هستند ( خانم ژهی- مترجم می گفت من از کره شمالی ها متنفرم)
گفتم : شما به مردم نسبت به کره شمالی کینه القامی کنید و اگر روزی منافع ملی اقتضا کندکه باید با کره شمالی به توافق برسید، چگونه مردم را راضی به این توافق می کنید؟ فکر نمی کنید که در تخطئه یکدیگر زیاده روی می کنید؟
تقریبا این سوال بی جواب ماند و بیرون ازجلسه دوستان سوال مرا تایید کردند.
*زمانی که به کلمات پایانی این گزارش می رسم در خبرها امده است که دو کره مسیر تفاهم را پیش می برند و قرار است ورزشکاران زمستانی دو کشور زیر یک پرجم و بصورت یک تیم واحد در این بازی ها که در شهر پیونگ چانگ کره جنوبی برگزار می شود حضور یابند و خیلی مشتاقم بدانم این تیم با آن تبلیغات ضد همدیگر ، چگونه قرار است یک پارچه باشد.
* وقتی که اجازه انتشار این سفرنامه را به سرویس مربوط می دهم، زمانیست که “این” و “اون” در مدار ۳۸ درجه باهم دست می دهند وبه هم لبخندمی زنند وبا ابتکارچین مسیر صلح را بازمی کنند، حالا دولت های دو کره با تخم نفرتی که درملت های خود کاشته اند چه خواهند کرد؟
البته به نظر می رسد کیفیت احساسات ملت کره نباید مثل ایرانی ها باشد و چه بسا هر تغییری را که به نفع خود و ملتشان بدانند ، به راحتی هضم کنند!
رفتن به شهر پاجو- تونل
در ویکی پدیا می خوانیم :سه سال بعد از قرار داد صلح دو کره ، دو طرف توافق کردند که یک محدودهٔ حائل ۴ کیلومتری در میان دو کشور به وجود بیاید که هیچ یک از دو کشور به آن وارد نشوند. این منطقه را منطقهٔ غیرنظامی یا دیامزد (DMZ) مینامند.
یک روز هیات مارا با یک راهنمای اضافه ( مثل کباب اضافه، البته نه به دلنشینی خانم مترجم خودمان یعنی خانم بیتا- اما با حوصله تر و با وجود مسن بودن با تحرک تر) به این منطقه یعنی “دی.ام.زد” بردن ، البته با کلی رعایت های امنیتی و هویتی و سایر دنگ و فنگاش.
یک سری توضیحات بودکه در طی مسیرمی دادند وانتهای داستان به تونلی می رسید به قطرحدود ۳ مترکه اون خانم راهنمای مضاف می فرمودند که این تونل را برای نفوذ دادن سربازان کره شمالی به عمق خاک کره جنوبی حفرکرده اند وما کشف کردیم واکنون ریل گذاری شده و تجهیز شده برای کارهای توریستی وبازدید ازجنایات کره شمالی ها!؟
این تونل که در سال های ۵-۱۹۷۴ حفر شده و بیش از ۲ کیلومتر طول دارد در دو بخش تجهیز شده که یک بخش آن با یک ترن شبیه شهر بازی مردم را جابجا می کند و قسمت دوم با سقفی کوتاه باید پیاده طی شود، که مشکل من در این بخش بیتا خانم مترجم بود که به شدت از شرایط نیمه تاریک و هوای سنگین تونل کلافه بود و مرتب ناله می کرد و بنده را که پدر اطلاق می فرمود مخاطب دلگرم کننده خود میدانست. گفتنی است ، درورود به تونل همه تجهیزات اضافه از بازدید کننده حتی موبایل ودوربین و رکوردرخلع میشد و برای همین از محوطه تونل عکسی نتوانستم بگیرم.
الحمدلله بی هیچ مشکل جسمی و روحی و شرعی رفتیم و برگشتیم و به این نتیجه رسیدم که کره شمالی چی ها به کمتر از یکپارچگی کره رضایت نمی دهند و کره جنوبی چی ها هم از هر امکان ساده ای برای پول در اوردن استفاده میکنند.
در این کشاکش دو کره دو خصلت ازمعاویه پسر ابو سفیان نهفته است.
از یک سو جنوبی ها می خواهند شمالی ها را فریفته رفاه و ثروت خود بکنند و شمالی هم سعی میکنند ملتشان مانند لشکر شام ، فقط به اموزه های حکومتی شان تکیه کنند و گوششان به تبلیغات جنوبی های غربی بدهکار نباشد.
دراین میان طبل های عمرعاص هم دردو طرف بشدت کوبیده می شود، شمالی ها با آزمایش های موشکی وهسته ای و جنوبی ها با مانورهای مشترک با امریکا.
خرید سوغاتی و دست فروش ها
سوغاتی از مستحبات سفر است و دوستان در تهیه سوغاتی های خرده ریز غوغا کردنذ، البته هیچکدام سراغ تجهیزات الکترونیکی نرفتیم. من هم مقداری سوغاتی خرید کردم ، که بیشتر ناشی از جوسازی های جعفر محمدی بود، اما بازهم خرید من باعث نشد که بار همراه من بیش از ۲۰ کیلو بشود.
صورت حساب سوغاتی من با کسر پول سیگار و تکروی در خورد خوراک و خط تلفن همراه ، کمتر از ۱۵۰ دلار شد، البته ۱۰ هزار وون (معادل ۴۰ هزارتومان خودمون) هم به محسن حدادی دادم که هنوزم یادش رفته برگرداند.(روم که نمیشه به خودش بگم، گفتم همینجا می نویسم شاید یادش بیفتد)
به هر حال سئول شهر گرانی است و بهتر این بود که خرید از سئول کمتر انجام شود. بیشتر خرید ها را در خیابان میان دونگ کردیم.
خرید سوغاتی اکثرا اوقات فراغت در بیداری ما را به خودش اختصاص میداد، اما روحیه روزنامه نگاری هیات باعث شده بود که کنجکاوی ها و کسب اطلاعات بر پول خرج کردن غلبه داشته باشد. و در همین کنجکاوی های خرید مآبانه بود که متوجه شدیم دستفروشی در کره جنوبی به عنوان یک فعالیت قانونمند و منظم بوده، نه مزاحمتی برای صنوف دارد و نه مشکل ساز اجتماعی و انتظامی.
یعنی در کشوری که با ۵۱ میلیون جمعیت در ۹۹هزارکیلومتر مربع( ۱۰۰۰ کیلومتر مربع بیش از استان سمنان) با تراکم جمعیت ده برابر ایران ، دستفروشی به عنوان یک نوع فعالیت ، رسمی شناخته شده وبرای آن فضاهای مناسب وبا رعایت صنوف دکان دار فراهم کرده اند.تا دیگردرکشوری که مهد ورزش های رزمی است ، نیازبا قلدرهای رفع سد معبر نداشته باشند. درعوض دستفروشان هم شاداب وخوش روحیه هستند. آن هم با ملتی که دومین رتبه خودکشی در دنیا را دارد.
راستی همین را ازخانم بیتا یعنی مترجم گروه پرسیدم ،گفت:ما اینجا زیاد کارمی کنیم، بعضی اوقات تا ۱۶ ساعت در روز کار می کنیم و این روحیه های بعضی افراد را تخریب می کند.
گفتم شاید ۴۸ درصد بی دینی مردم هم در این یاس تاثیر داشته باشد ، چرا که قایل شدن به یک ارتباط و دنیای ماورایی بعضی وقت ها امید را زنده نگه می دارد و بهانه ای است تا ترس از خودکشی را پنهان کند .
گفت شاید. اما طوری تصدیق کرد که انگار خیلی تو باغ این تعبیرها نبود.
رابطه کره ای ها با ملل همسایه
کره ای ها در پاسخ به این پرسش من که چرا ژاپن فقط در چین سرمایه گذاری می کند؟ گفتند: چون سئول هم به اندازه توکیو گران است.
ولی به نظر من مسئله فرهنگ عمومی است یعنی کره ای ها به علت اینکه ژاپن کره را از جنگ جهانی اول تا پایان جنگ جهانی دوم آنجا رااشغال کرده بودویک نوع دیکتاتوری نظامی نیز داشت، با ژاپنی ها ارتباط خوبی ندارند.اما این استدلال که سرمایه گذاری در چین برای تولید محصول ارزان تر از سرمایه گذاری در سئول است، استدلال منطقی بود.
به نظرمن اگربه ذهن وعرضه و سماجت کره ای ها بخواهیم نمره دهیم، همه به کره جنوبی وهم به کره شمالی باید یک نمره بدهیم. اما کره شمالی این روش رفاه کره جنوبی را بورژوازی می داند وبه همین دلیل است که راه ورود و خروج را می بندد.
توسعه کره جنوبی با ظرفیت فیزیکی کره به آنها وارد نشده بلکه با سماجتشان به کره جنوبی وارد شده است.
به نظر می رسد اراده امریکایی ها به توسعه کره است ، شبه جزیره کره محل تلاقی قدرت ها در دنیا است. علی الخصوص در این دهه ها که ژاپن، چین و آمریکا برای اول شدن در قدرت اقتصادی دنیا در خط اول سرعت شانه بشانه پا می گوبند و کره جنوبی برای امریکا یک سرپل بسیار تعیین کننده می تواند باشد .
نگاهی رفت و برگشتی پی در پی به تح.لات روزمره دوکره نشان می دهد، که آنچه در دوکره می گذرد تکیه بر نژاد کره ای و سماجت و تلاش بیمحابای آنان است.سماجت کره شمالی برای رسیدن به اهدافش به اندازه سماجت کره جنوبی برای رسیدن به توسعه است ،اما هر کدام با یک مشی و روش.
سماجت کره ای ها رفاه و توسعه را برایشان به همراه دارد. البته با نگاه به پیشینه کره جنوبی، متوجه می شویم که کره جنوبی نیز با دیکتاتوری رشد کرده است یعنی از سال ۱۹۶۳ تا قبل از دو رئیس جمهور اخیر، همه رؤسای جمهور کره جنوبی نظامی بودند و با همان روحیه فرماندهی نظامی به بخش خصوصی فرصت دادند و نتیجه خواستند بخش خصوصی آگاهی داشت که با افراد قدرتمندی مواجه است و باید کار کند و می کند.
در حرکت به سمت تکنولوژی و های تک کره جنوبی بسیار موفق عمل کرده است. از جمله وعده ای که کره ای ها برای عرضه G5داده بودند، در بازدید از دهکده المپیک زمستانی ، مسئول روابط عمومی المپیک زمستانی از جمله خدماتی که برای اولین بار در این مسابقات ارائه خواهد شد را ، عرضه G5 اعلام کرد.
کره برای گردشگری ارزش قائل است ویک خیابان بزرگی رابه صنایع دستی وسنتی اختصاص داده است؛ برای توریست ها ارزش قائل اند.شاید بتوان گفت مثلا کره پیشینه تاریخی اش مثل افغانستان است و تاریخی از حکومت های اطرافش را در تاریخ خود دارد. و بیشتر تاریخش مانند حاکمان منصوب اکپراطوران همسایه ، آمیختگی با امپراتوری چین و مغول و ژاپن دارد.
نکته پایانی
عدم پای بندی من به روش ثبت و ضبط سفر که در اول گزارش گفتم، باعث شد که دو ماه بعد از سفر این گزارش تکمیل شود و همین امر باعث شد گزارش از ثبت ساعت شمار و واقعه نگاری سفر دور بیفتد.
آنچه در این گزارش امد به همین دلیل برداشت های کلی از این سفر بود . اما اگر قرار باشد من مجدداً به کره برگردم ترجیح میدهم با برنامه ریزی بهتری کره را مورد بررسی قرار دهم.
کره ای ها هم اگربخواهند با کمک ابزار فرهنگی تاثیر گذاری بیشتری دردنیا داشته باشند، مطمئناً با این خط،زبان، پوشش و فرهنگ فقط به عنوان یک موضوع فانتزی می تواند تلقی شوند. و باید بدانند هژمونی فرهنگی اروپا و آمریکا در کشورهای جهان ، ازائه یک سبک زندگی مدرن و جدی است.
یکی ازچیزهایی که من احساس می کنم دراین داستان فیلم سازی ها وانتشار جهانی آن باید موردتوجه قرارگیرد، شخصیت پردازی و قهرمان سازی های مدرن با استفاده از عناصرنو وامروزی دررفتار های اجتماعی شان است . گرچه مد سازی لباس های باستانی در سئول به شدت رایج شده و خیلی از کره ای ها مثل لباس های کردی و لری ما به راحتی انرا به تن می کنند، اما برای ارتباط با دنیای بیرون، این نوع لباس هاهیچ حس نوستالژیکی برای هیچ غیرکره ای ایجاد نخواهد کرد.
در مجموع برای من به عنوان یک سفر ۹ روزه سفر خوبی بود و فرصتی برای مشاهده سطحی کره جنوبی بود و من به دنبال چیز خاصی به کره نرفتم ابه جز اینکه این کشور را از نزدیک ببینم.