غیریت سازی، تاکید بر دیگری بودن ساکنان خاورمیانه
عباس اسدی/ مدرس دانشگاه علامه طباطبایی
با نگاه به ریشه های قوم مداری مساله و رد نگاه قوم مدارانه در رسانه های غربی به عنوان یک پدیده فرهنگی می توان در اندیشه فلاسفه و سیاست مداران غرب جست و جو کرد. با رجوع به آثار فلاسفه ای چون ارسطو در خواهیم یافت که ارسطو مردم آسیایی را غلام می خواند و معتقد بود نباید به حکومت مستبد ایرادی گرفت. از نظر ارسطو شان غلامان و برده ها همین حکومت مستبد است.
حتی ایرانیان در نگاه ارسطو در زمره ملل وحشی و بربر یاد شده اند. همینطور این قوم مداری در نگاه سفرنامه نویسان غربی هم به کرات قابل مشاهده است.
بنابراین این موضوع سابقه تاریخی دارد و باید سابقه تاریخی آن بررسی بشود، قوم مداری توجیهی است برای هژمونی و برای استعمارگران و کشورگشایی جهت به بند کشیدن کشورهای ضعیف.
بر اساس منطق قوم مداری شرق جایی است که غرب نیست، شرق جایی فاقد تاریخ، اندیشه، فرهنگ و تمدن است و عمدتا بر اساس ویژگی های سلبی فهم شده است و این غرب است که در همه شئونات منحصر به فرد است. قوم مداری در یک کلام نوعی القای فرهنگ برتری نژادی به منظور تداوم سلطه شان بر کشورهای ضعیف است.
همانطور که ادوارد سعید در شرق شناسی یادآور می شود که مردمان شرق، نژاد خاموش، نژادی عقب مانده و متمایل به استبداد هستند و نژادی کند ذهن بازنمایی شده اند. بسیاری از اندیشمندان و فلاسفه غربی نیز انتساب به ژن یونانی را نوعی تفاخر می دانند و از اینکه به یونانیان نسبت داده شوند احساس فخر می کنند.
این نگاه تنها منحصر به اخبار و خبرگزاری ها نمی شود، بلکه سینما محملی است برای بازنمایی دیگری و در سینما حتی بیش از خبرگزاری ها به غیریت سازی پرداخته اند.
فیلم شیخ( اثرجورج ملفورد)، فیلم بدون دخترم هرگز( اثر برایان گیلبرت)، خانه ای از شن و مه(اثر وادیم پرلمان کارگردان اوکراینی- آمریکایی)، یا فیلم ۳۰۰(زاک سیندر)، اسکندر(اثری از الیور استون)، فیلم نیروی دلتا( اثری از کارگردان یهودی مناهام گولان)، فیلم محاصره(اثری از ادوار زوئیک)، فیلم تصمیم عملی(به کارگردانی استوارت برد)، یا فیلم بابل(الخاندرو گونسالس اینیاریتو)، همچنین فیلم مُلک خداوند(اثر ریدلی اسکات) نمونه هایی از آثار سینمایی است که نگاهی بسیار منفی نسبت به مسلمانان و جهان شرق داشته اند. پس در همه رسانه ها این بازتاب ها و بازنمایی ها نسبت به شرق منفی بوده است.
بر اساس نظر سنجی که در سال ۱۹۶۷ در خصوص جنگ شش روزه از مردم اروپا و آمریکا به عمل آمده بود در پاسخ ها آمده بود که نبرد بین اسرائیل و اعراب به خاطر گرایش اعراب به کمونیسم است، و این امر موید آن است که مردم غرب شناخت دقیقی از خاورمیانه ندارند.
پس از جنگ جهانی دوم بازنمایی قوم مدارانه و غیریت سازی اعراب و مسلمانان در هالیوود شروع شده بود، اما این جریان پس از جنگ یوم کیپور(Yom Kippur War) اعراب علیه اسرائیل در سال ۱۹۷۳ شدت یافت و از این تاریخ به بعد همواره اعراب مسلمان در این آثار سینمایی به طرز منفوری نشان داده می شدند.
اعراب در این آثار به صورت بادیه نشین، بدون فرهنگ، بدون تاریخ، بدوی نشان داده می شوند، و همواره این باور القا می شود که این اعراب اند که موجب بسیاری از مشکلات غرب اند و ارض موعود اسرائیل را غصب کرده اند. به طور کلی از اعراب یک سایه ی مرده تصویر می شود که این سایه در پی یهود است. این بازنمایی با مسئله ی نفت گره می خورد، زیرا نفت اعراب برای غرب از اهمیت قابل توجهی برخوردار است.
یکی از خاورشناسانی که آثار او الهام بخش رفتار قوم مدارانه است برنارد لوئیس است، برنارد لوئیس که نظریه پرداز خاورمیانه جدید است، همواره چراغ راهنمای مواجهه ی قوم مدارانه با اعراب و خاورمیانه است. زمانی که آثار لوئیس مبنای درک و مواجهه با مردم خاورمیانه می شوند، نشان از آن است که مردم غرب، شناخت روشنی از آنچه در خاورمیانه می گذرد ندارند و همواره با عینک بدبینی به موضوع نگاه می کنند.
نبرد روسیه و اوکراین انتقام تاریخی است که آمریکا و فرانسه از روسیه می گیرند، اگر ما به لشگرکشی ناپلئون به خاک روسیه نگاه کنیم، فرانسه شکست سختی را متحمل شد، و هزاران نفر از سربازارن ناپلئون کشته شدند و فرانسه بیش از هر ملت دیگری خواهان انتقام سخت از روسیه است. اوکراین پیش از این نبرد حائل بین روسیه و کشورهای اروپایی بود و عمده ترس اروپا نیز همین هم مرز شدن روسیه با کشورهای شمال اروپا است. اما نتیجه این نبرد هم مرز شدن روسیه با کشورهای اروپایی است و این فاصله ی حائل به طور کلی از بین رفته است و اکنون روسیه همه آنها را متجاوز می داند.
از سویی دیگر آمریکایی ها همواره در رسانه های خودشان علیه روسیه تبلیغ کرده و خودشان را متجاوز معرفی می کنند، آمریکایی ها در جنگ جهانی دوم در عین اینکه پیروز خوانده می شدند، در عمل شکست خورده بودند، آمریکا هم در پی کسب اعتبار جهانی خود است. رسانه هایی که هم اکنون کار می کنند در بستر تاریخی کار می کنند، و هیچ رسانه ای در غرب بدون حافظه تاریخی نیست، همه ی آنها نگاه تاریخی دارند.