بخش ششم
جوزف شومپیتر ( Joseph Alois Schumpeter : 1883 – ۱۹۵۰ )
مرتضی ایراندوست / کارشناس ارشد مدیریت صنعتی
جوزف شومپیتر در فوریه ۱۸۳۳ در شهر تریش (Triesch)،واقع در امپراتوری اتریش که اکنون جز کشور چکسلواکی محسوب میشود، به دنیا آمد. پدر و مادرش آلمانی زبان بودند، در حالی که هر دو مادربزرگش اصالتاً چک هستند.
شومپیتر در سال ۱۸۹۳ به وین نقل مکان کرد و در آنجا به مدرسه در ترزیانوم رفت. او از دسترسی به آموزش عالی لذت برد و با زبان ها و موضوعاتی مانند تاریخ، ریاضیات و علوم آشنا شد.شومپیتر پس از اتمام مدرسه، در دانشگاه وین ثبت نام کرد و در آنجا مدرک خود را در حقوق مدنی و رومی ادامه داد و مطالعات خود را بر روی تاریخ، اقتصاد و حقوق متمرکز کرد. او در سال ۱۹۰۶ با مدرک دکترا حقوق فارغ التحصیل شد.
در سال ۱۹۰۷، شومپیتر در یک شرکت حقوقی در مصر، قاهره شروع به کار کرد. جوزف شومپیتر بعداً برای ادامه تحصیل به وین بازگشت و مدرک دکترا را ادامه داد که به او امکان داد تا استاد شود.
پس از ارائه پایان نامه خود در سال ۱۹۰۹، او به عنوان استادیار در دانشگاه Czernowitz استخدام شد. شومپیتر در حین کار به عنوان استاد، «نظریه توسعه اقتصادی» را در سال ۱۹۱۱ منتشر کرد. در سال ۱۹۱۱، او همچنین بعنوان استاد تمام در دانشگاه گراتس استخدام شد. در سال ۱۹۱۸، او به عضویت کمیسیون اجتماعی شدن آلمان درآمد و در سال ۱۹۱۹ از او خواسته شد تا بعنوان وزیر دارایی آلمان-اتریش خدمت کند.
در سال ۱۹۲۱، او رئیس بانک بیدرمن شد. وی در سال ۱۹۳۲ به ایالات متحده نقل مکان کرد و در سال ۱۹۳۹ تابعیت ایالات متحده را گرفت. ۱۵ سال بعد، در سال ۱۹۴۷، او اولین مهاجری بود که به عنوان رئیس انجمن اقتصادی ایالات متحده آمریکا انتخاب شد.
شومپیتر یکی از سه اقتصاددان برتر جهان است. او اقتصاددانی اتریشیالاصل میباشد که از اقتصاددانان نهادگرا و دگراندیش شمرده میشود. او را یکی از بزرگترین روشنفکران قرن بیستم میدانند.
شومپیتر اقتصاددان بزرگی بود که طرز فکر اقتصاددانها را به چالش کشید. او کاری کرد که امروز اقتصاددانها به شیوهای دیگر به رقابت، رشد اقتصادی و نوآوری مینگرند. شومپیتر بر این باور ست اگر انقلابی در جامعه صنعتی رخ داده است همان چیزی است که جیمز برنهام آن را انقلاب مدیریت نامیده است یعنی به قدرت رسیدن طبقه ای از مردم که به دانش تخصصی لازم برای به کار انداختن و گسترش جامعه مدرن صنعتی مجهزند.
وی طی سالهای متمادی در زندگی عمومی، رقابتهای غیررسمی با دیگر متفکران بزرگ اقتصادی غرب، از جمله کینز، ایروینگ فیشر، لودویگ فون میزس و فردریش هایک ایجاد کرد. آثار او در ابتدا تحت الشعاع برخی از این معاصران، به ویژه کینز قرار گرفت.
اگرچه آنها تنها با فاصله چند ماه از هم به دنیا آمدند، اما این دو دیدگاه کاملاً متفاوتی داشتند. به طوریکه کینز معتقد بود اقتصاد زمانی سالم است که در تعادل ایستا به سر ببرد. شومپیتر این نظریه را رد و استدلال کرد که تعادل سالم نیست و نوآوری موتور اقتصاد است. این دو همچنین نظرات مخالفی در مورد دخالت دولت داشتند.
کینز معتقد بود از طریق سیاستهای پولی بانک مرکزی میتوان به تعادل دائمی رونق دست یافت. شومپیتر استدلال کرد که مداخله دولت باعث افزایش تورم شده و اقتصاد را نابود میکند.
شومپیتر بیشتر به خاطر نظریههای خود در مورد چرخههای تجاری و توسعه اقتصادهای سرمایه داری و معرفی مفهوم کارآفرینی شناخته شده است برای شومپیتر، کارآفرین سنگ بنای سرمایهداری بود، یک منبع نوآوری، که رگ حیات اقتصاد سرمایهداری است. طبق گفته وی، عامل تعیینکننده تغییر صنعت، تغییرات تکنولوژیکی بوده است. وی معتقد بود که چرخههای اقتصادی در اقتصادهای سرمایهداری، نتیجهی نوآوریها است. او روند تحول صنعتی از طریق نوآوریهای بنیادی را تخریب خلاق نام نهاد.
در سال ۱۹۴۲، شومپیتر “تخریب خلاق” را معرفی کرد. از مفهوم اقتصادی به عنوان باد شومپیتر نیز یاد می شود که فرآیند جهش صنعتی را توصیف میکند که بطور مداوم ساختار اقتصادی را از درون متحول می کند، بی وقفه ساختار قدیمی را تخریب می کند و بی وقفه ساختار جدیدی را ایجاد می کند. شومپیتر این مفهوم را از نظریات کارل مارکس مشتق کرده و به عنوان یک تئوری در توضیح نوآوری اقتصادی و چرخه کسبوکار مطرح کرد.به گفته شومپیتر، طوفان نابودی خلاق روند جهش صنعتی را توصیف میکند که بی وقفه ساختار اقتصادی را از درون انقلابی میکند، بی وقفه قدیمی را نابود میکند و یک جدید را ایجاد میکند.
وی کلمه آلمانی “Unternehmergeist” را ایجاد کرد که مستقیماً به “روح کارآفرین” ترجمه می شود. اعتقاد بر این است که کلمه کارآفرینی از کلمه آلمانی گرفته شده است. به اعتقاد او عصاره کارآفرینی در درک و بهره برداری از فرصتهاست. شومپیتر به تدریج در سیاست هم ورود پیدا کرد و بعد از آن، تعریفهای بعدی اش کمی جنبه کلان تر به خود گرفت. بعنوان مثال تاکید میکرد که کارآفرینان کسانی هستند که اقتصاد و سازمانها را زنده می کنند.البته نگاه شومپیتر به کارآفرینی صرفاً در این تعریف خلاصه نمی شد. او ابعاد کارآفرینی را فراتر از مفهومِ فرصت جویی و فرصت پروری می دید.
او استدلال کرد که کارآفرینان مسئولیت پرورش پیشرفتهای فناوری و نوآوری را بر عهده دارند. وی همچنین تاکید کرد که بازارها بطور غریزی به سمت تعادل حرکت نمی کنند مگر اینکه حاشیه سود بطور کامل حذف شود. در عوض، این اقتصاددان اظهار داشت که خلاقیت و اکتشاف کارآفرینی به طور مستمر جایگزین تعادل های قدیمی و تولید تعادل های جدید می شود و در نتیجه استانداردهای بیشتری از زندگی را قابل دستیابی می کند.
او در کار خود که بر چرخههای تجاری و نظریههای توسعه متمرکز بود، و معتقد بود که کارآفرینان تعادلها (در ارتباط با نظریههای او در مورد کار آفرینی) را مختل میکنند و محرک اصلی رشد اقتصادی هستند که بطور چرخهای در یک سری از مقیاسهای زمانی پیشرفت میکند.علاوه بر این، شومپیتر نوآوری را به عنوان یک عنصر ضروری برای اصلاحات اقتصادی توصیف کرد. او نتیجه گرفت که توسعه اقتصادی حول محور نوآوری، فعالیت های کارآفرینانه و نیروهای بازار است.
شومپیتر مانند مارکس سرمایه داری را از نظر تاریخی نظام اقتصادی مشخصی می دانست که با گذشت زمان گرایش های درونی آن شالوده هایش را اندک اندک نابود می کند. به دیگر سخن هر دو هم عقیده بودند که سرمایه داری در دراز مدت نمی تواند خود را حفظ کند و بدین سان دوره آن ناگزیر به پایان خواهد رسید. اما درباره این که این امر چگونه رخ خواهد داد و آینده چگونه خواهد بود نظرهای متفاوتی داشتند.شومپیتر معتقد بود که سرمایه داری در نهایت با موفقیتش نابود خواهد شد.
او این فرضیه را مطرح کرد که نظام اقتصادی در نهایت طبقه روشنفکر بزرگی را ایجاد خواهد کرد که با حمله به سیستم مالکیت خصوصی و آزادی که برای حفظ موجودیت خود ضروری بود، زنده ماند. اگرچه شومپیتر نابودی سرمایه داری را پیش بینی کرد، اما از طرفداران سرسخت آن بود. در نظر شومپیتر مرگ سرمایه داری لزوماً پایان بازار یا ظهور جامعه ای بی طبقه را در بر ندارد بلکه صرفا به این معناست که طبقه کارفرمای اقتصادی پس از آن که سودمندی خود را از دست داد دیگر وجود نخواد داشت و جای خود را به مدیران شرکت های بزرگ بوروکراتیک می دهد.
وی یکی از پیشگامان در استفاده و ارتقا اقتصادسنجی نیز محسوب میشود که بنیانگذاری انجمن اقتصادسنجی آمریکا نیز از فعالیتهای او بهشمار میرود.شومپیتر در طول زندگی خود، ۱۵ کتاب و در حدود ۲۰۰ مقاله به رشته تحریر درآورد. اولین کتاب وی، در سن ۲۸ سالگی، تحت عنوان نظریه توسعه اقتصادی (Theory of Economic Development) و آخرین آن تاریخ تحلیلی اقتصاد (History of Economic Analysis) است.
از دیگر آثار مهم شومپیتر میتوان به”نوسانات تجاری” و “سرمایهداری، سوسیالیسم و دموکراسی” نام برد. شومپیتر در زمان مرگش، در سال ۱۹۵۰، مشغول کار بر روی کتاب جدیدی به نام تاریخچه تحلیل اقتصادی بود.
شومپیتر در این کتاب تلاش میکند تا تاریخچه کامل ازحوزه اقتصاد، از یونان باستان تا امروز (پایان جنگ جهانی دوم) را ارائه دهد. این کتاب نه تنها به اقتصاد محدود نمیشود، بلکه تاریخ اندیشههای سیاسی و فلسفی را نیز دنبال میکند و به عنوان رکوردی از رویدادهای مهم عمل میکند.اگرچه تاریخچه تحلیل اقتصادی هرگز به طور کامل تکمیل نشد، اما به دلیل دامنه وسیع و بررسی اصلی وقایع تاریخی مهم، به عنوان یک اثر مهم شناخته شده است.شومپیتر در ۱۹۵۰ بهعلت خونریزی مغزی در خواب از دنیا رفت.