بخش هفتم / مری پارکر فالت ( Mary Parker Follett : 1868 – ۱۹۳۳ )
مرتضی ایراندوست /کارشناس ارشد مدیریت صنعتی
مری پارکر فالت در سال ۱۸۶۸ در کوینسی ایالت ماساچوست و در خانواده ای مرفه متولد شد. پنج سال در دانشکدهی رادکلیف بوستن و یک سال در دانشکدهی نیومهام کمبریج انگلیس تحصیل کرد.
مطالعات دانشگاهی او حوزههایی چون فلسفه، سیاست شناسی و اقتصاد را دربرمیگرفت. به محض فراغت از تحصیلات دانشگاهی، علاقه واقعی او به مردم و مسائلشان بویژه مسائل مردمی که مورد تبعیض قرار گرفته بودند، او را به حرفه مددکاری اجتماعی کشاند. فالت ابتدا به باشگاه جوانان ملحق شد و بدنبال آن به فعالیتهای اجتماعی روی آورد. بالاخره به مشاوره حرفهای پرداخت.
این کار زمینهی دیدار و گفتگو او را با بازرگانان و مدیران فراهم ساخت. آشنایی فالت با امور و مسایل آن افراد، آن چه را که او «ضروری ترین نیاز فکری امروز» نامید فرا راهش قرار داد. فالت نمیخواست به نیاز فکری امروز همه مردم بپردازد و صرفا بر یافتن و پاسخگویی به نیازهای افراد خاص (مدیران) اهتمام داشت.
در جای جای تاریخ با نامهایی بر میخوریم که پیشگام یا پیشکسوت نامیده شدهاند و به نظر میرسد در حوزه علم مدیریت کسی برای عنوان پیشگامی شایستهتر از ماری پارکر فالت نباشد.
او در امور مدیریت و در زمینه های تئوری سازمانی و رفتار سازمانی پیشگام بود. او همچنین کتاب و مقالات زیادی را به رشته تحریر درآورد و سخنرانی های زیادی را در زمینه دموکراسی، روابط انسانی، فلسفه سیاسی، روانشناسی، رفتار سازمانی و تحلیل تضاد انجام داد. ماری پارکر فالت در کنار لیلیان گیلبرت (Lillian Gilbreth) از زنان بزرگی بودند که در اولین روزهای تئوری مدیریت کلاسیک فعالیت می کردند.
در واقع نظریههایی که او در دهه ۱۹۲۰ مطرح ساخت، در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ مورد توجه روانشناسان اجتماعی قرار گرفت. با این حال، مباحث او تنها صدای رسا در برهوت نظریههای مدیریت در آن ایام بود. سهم برجسته فالت در ارتقا دانش مدیریت اینست که او توانست علایم محسوسی را که میشد در مورد رویکرد جدید به مدیریت دریافت، به وضوح و به خوبی لمس و آنها را بهصورت فلسفهای عام مطرح کند.
اعتقاد به اینکه فرد میتواند کار را از انسان، امیدها، دغدغهها و آرزوهایش جدا سازد و نمیتوان به کار و کسب بعنوان یک سلسله روابط علتها و معلولهای انتزاعی نگریست، اساس نگرش فالت به مدیریت است. به نظر این محقق، مدیریت را باید به عنوان فرایندی مستمر از مناسبات میان مردم مورد توجه قرار داد. او در طول عمر خود مدیریت وریاست بسیاری از کارخانجات وسازمانها را بر عهده گرفت.
سرانجام به دلیل تلاشها وتجارب ارزنده اش موفق به کسب دکترای افتخاری از سوی بسیاری از دانشگاههای معتبر شد. عقاید مدیریتی او را میتوان به مثابه حلقه ارتباطی بین رویکرد موسوم به «مدیریت علمی» و رویکرد «روابط انسانی» در نظر گرفت.
حاصل تحقیقات فالت برای تدوین پایاننامه تحصیلیاش کتابی برجسته درباره رهبری سازمانی تحت نام « سخنگوی کاخ ریاست جمهوری» بود که میتوانست راه او را برای کسب کرسی استادی در دانشگاه هاروارد بگشاید اما در آن زمان این راه به روی زنان بسته بود.
فالت به موضوعات اجتماعی از دیدگاه قدرت و دموکراسی توجه داشت و از این دو مفهوم در نظریات مدیریتی خود نیزاستفاده کرده است. او دریافت که چگونه میتوان فضایی فراهم کرد که یک فرد در گروه بتواند به طور همزمان هم بر عقیده خود پا فشاری کند و هم با گروه سازگار بماند. او نشان داد که چگونه میتوان بدون تحمیل هم شکلی (Uniformity) به افراد و گروهها، اتحاد و یگانگی (Unity) را در سازمان ایجاد کرد.
به عقیده فالت، کسب و کار در واقع یک مینیاتور از جامعه انسانی است و سازمان جایی است که در آن باید به کارکنان در همه سطوح سازمانی برای فعالیت و مشارکت انگیزه داده شود.
به باور فالت رهبری سازمان با اعمال قدرت تعریف نمیشود، بلکه رهبری سازمانی عبارت از ظرفیتی است که موجب افزایش حس قدرت در میان پیروان شود و وظیفه رهبر سازمان، همانا خلق رهبران سازمانی بیشتر است. او مفهوم اعمال قدرت با را به مفهوم اعمال قدرت برترجیح میدهد و میگوید: « اگر کسب و کار شما به اندازهای سازماندهی شده است که همانگونه که شما میتوانید روی مدیری که با شما کار میکند نفوذ داشته باشید او هم بتواند همزمانبرشما نفوذ داشته باشد. آنگاه مفهوم «اعمال قدرت با در سازمان شما برقرار شده است.
فالت معتقد بود که کار جمعی، یک فعالیت عمیقا ارتباطی است. او میگوید: « نقشی که ما ایفا میکنیم فاقد هرگونه ارزشی است مگر آنکه به طرز موثری با نقشهای دیگران در رابطه باشد. موفقیت مهندسی سازمان به حل مشکل مشارکت و برقراری رابطه عملکردی وابسته است. مساله ما بیرون کشیدن ظرفیتهای همه و سپس جور کردن و سازگار کردن این ظرفیتها با یکدیگر است.
به نظر فالت، تفاوتهای گریزناپذیر میان انسانها باید مورد استقبال قرار گیرند. نکته کلیدی در اینجا هارمونیزه کردن تفاوتها و نه هموژه نیزه کردن آنهاست. فالت میگوید: «درون مایه فرآیند جمعیسازی نه شبیه هم کردن، بلکه ایجاد هارمونی در تفاوتهاست… یگانگی و نه یکنواختی باید هدف ما باشد و یگانگی از طریق گوناگونی حاصل میشود… ما نمیخواهیم از کسی که مخالف ماست دوری کنیم بلکه به دنبال توافق سریع با او هستیم اما باید تکنیک موافقت کردن را نیز بیاموزیم.
او همواره از رشد و توسعه کارکنان بعنوان کلید موفقیت مدیریت نام برده است . به نظر او کسب تجربه و دانش توسط کارکنان باعث رشد آنها و در نتیجه باعث مدیریت اثر بخش تر بوده و باعث میشود مدیریت بهتر بتواند به حفظ و هماهنگی روابط ، هم در بیرون و هم در درون سازمان بپردازد . فالت در این زمینه سهم عمده دیگری نیز دارد و آن این است که وی با بیان این مطلب که اینگونه روابط هم برای اثر بخشی سازمانها و هم برای اثر بخشی اجتماع بسیار اهمیت دارد ،زمینه ای برای یک تئوری رابطه ای و یا شبکه ای در مدیریت ایجاد نمود .
کارهایی که فالت در زمینه هماهنگی و کنترل انجام داد ، تاثیرات قابل ملاحظهای از خود برجای گذاشتند. وی میگوید : مقصود از کنترل ، کنترل مردم نیست بلکه کنترل حقایق می باشد. به عبارت دیگر کنترل واقعی، کنترل اطلاعات است و کنترل اطلاعات مؤثر نیز نمی تواند فقط از یک منبع حاصل آید بلکه باید حاصل ترکیبی از کنترل های مختلف باشد. فالت میگوید وقتی دو یا چند نفر با هم کار می کنند، افکار خود را از طریق فرآیندی بنام (( تعدیل )) با یکدیگر ادغام می نمایند. در یک سازمان بزرگ ، رئیس هر یک از بخشها به منظور انعکاس اقدامات و فعالیت های همکاران و بخش خود ، بطور پیوسته افکار خود را تعدیل می نماید.
این تعدیل بگونهای انعکاس می یابد که طی آن هر رئیس به کنترل بخش خود میپردازد . در عین حال آنها افکار خود را با عوامل دیگر که در محیط اطراف آنها وجود دارد نیز تعدیل می کنند. فالت معتقد است هماهنگی باید بطور مستقیم توسط مدیران پاسخگویی که در تماس مستقیم با کارگران هستند انجام شود و نه توسط مدیران رده بالای سازمانها که ارتباطات ناچیزی با کارکنان دارند . به نظر وی هماهنگی باید از زمانی که یک سیستم ایجاد می شود ، در آن در نظر گرفته شود ولی با طراحی سیستم ، هماهنگی پایان نمی یابد بلکه یک فرآیند مستمر می باشد و باید بعنوان یک قسمت از وظایف مدیریت اجرا گردد.
فالت اشاره می کند که هماهنگی مستمر باعث ایجاد باز خورد می شود که از طریق آن میتوان به تنظیم و اصلاح طرحها و سیاستها پرداخت . او مخالف نگرش ماشینی نسبت به سازمان است و در عوض یک مدل اجتماعی و بیولوژیک را پیشنهاد می نماید.
به اعتقاد پیتر دراکر مری پارکر فالت درخشانترین ستاره در آسمان مدیریت است. دیدگاههای او در مورد روابط انسانی و قانون موقعیت سرمنشاء مکتب روابط انسانی و دیدگاه اقتضائی در مدیریت بوده است. به همین جهت کتابی با عنوان مری پارکر فالت پیشگوی مدیریت از طرف دانشگاه هاروارد به چاپ رسیده است. نکته کانونی نظریات او این بود اگر چنانچه افراد را در مالکیت سازمان سهیم نماییم در آنها احساس تعهد ومسئولیت جمعی ایجاد میشود.این مباحث امروز تحت عناوین نظیر اخلاق در مدیریت و مسئولیت اجتماعی سازمان پیگیری میشود او معتقد بود که هدف عمده مدیریت باید دست یافتن به وحدت و یکپارچگی باشد.
ماری پارکر فالت یکی از نخستین کسانی بود که از دیدگاه های روان شناسی و یافته های علوم اجتماعی، برای مطالعه سازمان های صنعتی استفاده کرد. کار او متمرکز بر روابط انسانی در گروه های صنعتی بود. او کسب و کار را عرصه ای پویا میداند که میتوان راه حلهای مشکلات موجود در روابط انسانی را در آن آزمود. پس از جنگ جهانی دوم، بسیاری از عقاید فالت رد شد. تنها استثنا در این زمینه ژاپن بود. اکنون ایده های او در رویکردهای غربی که بر ارتباطات چند منظوره و دخالت دادن افراد متمرکز هستند، دیده می شود.
ویدر طول عمر خود کارهای ارزشمند.از قبیل:۱) تاسیس کلاسهای شبانه برای جوانان شاغل۲) تاسیس مرکزی بنام آژانس کاریابی در بوستون به منظور ایجاد رابطه بین صنایع وکارگران.۳) ارائه مقررات حقوق و دستمزد (به همین دلیل در میان علمای مدیریت اشتهار یافت واو را در زمره علما نئوکلاسیک قرار دادند.) ۴) ایراد مجموعه سخنرانیهای علمی با نام مدیریت دینامیکی یا پویایی در پنج سال آخر عمررا انجام داد. او اولین فردی بود که در رشته مدیریت ارزش بر اهمیت مسایل روانشناسی و روان کاوی تاکید داشت.وی سرانجام در ۱۸ سپتامبر ۱۹۳۳ در بوستون امریکا درگذشت.