کد خبر: 19109911461
جامعه و فرهنگروزنامه

«منیت» و «حل‌شدگی در اجتماع»: تناقض‌نمای فرهنگی جامعه ما

عبدالرضا امانی­فر

جامعه­‌شناس

ناسازه ­های فرهنگی جامعه­  ما بسی بسیارند. سویه­ های متضاد و گاه متناقض فرهنگی که ریشه در تاریخ ما دارند، در اغلب اوقات موجب بلاتکلیفی‌مان می­شوند. این بلاتکلیفی موجب چندپاره­گی شخصیت و در پی ‌آن رفتارمان می­شود. از این جمله، موضوع «منیت» و در مقابل آن «حل­شدگی در اجتماع» است. در یک­سو، به دلایل تاریخی و اجتماعی، فرد در جامعه خویش حل می­شود و در سوی دیگر، «منیت» شدت یافته بر رفتارمان حکومت می­کند. در یک­سو، ذایقه­ ها، سلایق، انتخاب­ها و حتی افکارمان تحت‌ تأثیر جریانات اجتماعی شکل می­ ‌گیرند و رفتارهایمان جامعه‌ای توده ­­وار را به نمایش می‌گذارند و در سوی دیگر، منیت، خودمحق­بینی و خودشیفتگی راهنمای رفتاری افراد در این جامعه است.

در این نوشتار، این حالت تناقض ­نما به ‌عنوان مسئله‌ای اجتماعی مطرح، و به ‌اختصار ـ و قطعاً نه آن‌قدر که حق مطلب را به جای آوردـ  به عوامل تاریخی و اجتماعی آن اشاره­ می­شود. این نوشتار «استبداد» را به ‌عنوان علت‌العلل این مسئله معرفی می­کند. استبدادی چندهزارساله که به اشکال و انحاء گوناگونی در سطوح مختلف اجتماعی جریان داشته است. نماد این استبداد می­تواند پدر، مادر، همسر، خان، شاه و هرکسی باشد که اقتدار خود را بر دیگری اعمال می­کند، بدون اینکه برای دیگری حقی قائل باشد. این استبداد الگویی را ارائه می­دهد که در آن یک نفر فکر می­کند، تصمیم می­گیرد و دیگران را به ابزاری برای اجرای تصمیم خود تبدیل می‌کند. در این الگو فضایی برای شکل­گیری شخصیت مستقل افراد وجود ندارد و جامعه تبدیل به کارخانه‌ کله‌قندسازی می­شود که در آن همه‌ کله­قندها شبیه هم‌اند. این الگو به‌شدت تمایل به یکسان­سازی افراد جامعه دارد. این جریان یکسان­سازی در تاریخ و فرهنگ جامعه ما تا به امروز امتداد می­یابد. البته شاید دیگر آن نظام‌های شاه‌سالار، پدرسالار و خان‌خانی تا حدودی رنگ باخته باشند، ولی سالارهای دیگری جایگزین شده­اند که همان نقش کارخانه کله­قندسازی را ایفا می­کنند: رسانه­ ها، دوستان، همگنان، گروه­های مرجع و… که اکثر آنها از همان هیولای اول (رسانه) ارتزاق می­کنند. مستبدانی پرهیاهو که ذائقه­ها، سلایق، افکار و انتخاب­های ما را تولید می‌کنند؛ ولی این بار نه با چوب و چماق و آژان و… بلکه با هژمونی گسترده­ای که همه سطوح زندگی و لایه‌های ذهنمان را در می­نوردند. البته این توده­سازی از طریق رسانه­ ها در تمام جهان در جریان است ولی در جامعه ما به دلیل شرایط و آمادگی­های تاریخی و فرهنگی این امکان فراهم­تر است.

طرفه این‌که آبشخور آن­سوی مقابل نیز جریان استبداد است. استبداد علاوه بر یکسان ­سازی افراد، روی دیگری هم دارد. ترس، ناامنی و بی­ ثباتی. ترس از استبدادگر، ترس از حال، ترس از آینده و نیز ناامنی و بی­ثباتی در ذهن و رفتار. یکی از نتایج این ترس و ناامنی «منیت» است. در جامعه­ای که  در آن استبداد افراد را از بینش، فکر و انتخاب تهی کرده است، انسان به موجودی زیست­ شناختی فروکاسته می‌شود که «بقا» مهم­ترین اصل راهنمای اوست. برای این «بقا» فرد ­باید همواره در فکر خویش باشد. در فکر اینکه گلیمش را از آب بیرون بکشد. حفظ خویش و منافع خویش باعث می­شود که فرد همواره همه­چیز را حول محور خویش دریابد و تعریف کند. البته در این ویژگی نیز مانند دیگر ویژگی­های جامعه استبدادزده، پنهان­کاری، فریب و چندلایه­گی جریان دارد. استبداد ترس می­آفریند و ترس پنهان­کاری. این پنهان­کاری در سطوح مختلف بیرونی و درونی اتفاق می­افتد؛ هم در بیرون و در مواجهه با دیگری و هم در درون و در مواجهه با خویشتن. از بیرون موجب فریب دیگری می­شود و در درون موجب فریب خویش. از بیرون ما را فردی موجه و حتی متواضع جلوه می‌دهد و در درون ما را حق به­جانب و حتی متفاوت. در واقع، فکر می­کنیم که متفاوتیم، در حالی که همانند دیگران آنچه راهنمای ماست، غریزه بقاست. افکارمان، انتخاب­هایمان و ذهنیتمان نمودی از ترس است؛ ترسی که ما را به موجودی زیست‌شناختی تقلیل داده است و باید همه تلاشمان را برای حفظ و بقای آن سروسامان بدهیم.

لازم است اشاره کنم که من این «منیت» را با «فردیت» متفاوت می­بینم. فردیت هویتی قاعده­مند دارد. در این قاعده­مندی افراد یاد می­گیرند که به عنوان یک انسان جایگاهشان کجاست، یاد می­گیرند که در مورد این جایگاه و ارزش­های مقوم آن فکر کنند و اگر لازم شد آن را تغییر دهند و حتی یاد می­گیرند ساختاری که در آن قرار دارند را تغییر دهند؛ ولی استبداد همه اینها را به اشکال مختلف سرکوب می­کند.

در مقابل، آزادی در خویشتن خویش، انسان را از ترس و از منیت ـ که نمادی از غریزه بقاست می­رهاند. آزادی در درون انسان بذر انسانیت می­کارد و از «آنچه هست» فراتر می­برد؛ در حالی که استبداد و ترس انسان را به «آنچه هست» فرو می­کاهد. و در آخر: انسان یعنی آزادی. و پیش از هرچیز ما باید خود را از بند خویشتنی که برایمان ساخته شده است، برهانیم.

نمایش بیشتر
عصر اقتصاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا