من آدم آرومیام

راضیه حسینی
«محاسبه بیمه شخص ثالث از ۱۴۰۵ بر پایه رفتار راننده»
مقایسهی رفتار یک راننده قبل و بعد از اعمال این قانون:
قبل از اعمال:
خودرویی یکهو میپیچد جلوی خودروی دیگر:
مکالمهی دو راننده: بووووق… بوووق و الیآخر بوق. چیزی قابل نوشتن نیست.
بعد از اعمال قانون:
خودرویی با سرعت غیرمجاز روی سقف خودرویی دیگر فرود میآید. رانندهی خودروی زیرین درحالیکه نفس عمیقی میکشد، سریع چند فیلم اینستاگرامی که سیو کرده بود را باز میکند. مضمون یکی این بود که نباید زود قضاوت کرد، شاید رانندهی خاطی کار واجبی داشته است. مضمون دومی این بود که همیشه لبخند بزنید، حتی در بدترین شرایط!
پس، از ماشین بیرون میآید و با لبخند به رانندهای که بالای سقف ماشین نشسته است خیره میشود. میگوید: «عزیزم کار واجب داشتی؟ مشکلی برای خونوادهت پیش اومده؟»
راننده روی سقف: «نه بابا. داشتم با اکسم چت میکردم، حواسم پرت شد.»
رانندهی لبخند به لب: «پس مشکلات روحی بهت فشار آورده بود.»
راننده روی سقف: «فشار؟ نه حاجی. میخواستم حالشو بگیرم. داشت خوب پیش میرفت، ببین لجش در اومده بود که تو یهو نمیدونم از کجا سبز شدی.»
راننده لبخند به لب: «عزیزم من دقیقاً کنار دیوار خونهم گوشهی یکی از عریضترین معابر شهر پارک کردم. در واقع اگه دو تا تریلی هم اینجا بودن باز هم جا واسه ردشدن تو بود.»
رانندهی روی سقف: «ببین من اعصاب ندارما. میام پایین یه چپ و راست مهمونت میکنم. بد جا پارک کردی طلبکارم هستی.»
راننده که دیگر لبخند به لب ندارد: «لطفاً احترام خودت رو نگهدار. من نمیخوام رفتار نامحترمانهای باهات داشته باشم.»
رانندهی روی سقف: «شب بود سبیلاتو ندیدیم. بیا یکم نامحترمانه شو عمو ببینه.»
راننده با ابروهایی گره شده در هم: «آقا بذار محترم بمونم. ببین، من آدم آرومیام. بازی نکن با روحیهم»
رانندهی روی سقف از بالابهپایین میپرد و یقهی رانندهی محترم را میگیرد و او را به ماشین میکوبد.
راننده محترم به مبلغ بیمهی شخص ثالث فکر میکند، به شلوار گشاد در حال وارفتن پسر جوان نگاهی میاندازد. به یقهی چروکش در دست پسر زل میزند، و در یکلحظه خونش از سرعت متروی کرج به قطار سریعالسیر ژاپن تغییر حالت میدهد. عینکش را برمیدارد و…
رانندهی محترم شامل هیچ تخفیفی در بیمهی شخص ثالث نمیشود، تصمیم میگیرد ماشینش را بفروشد و با مترو رفتوآمد کند. پولش را هم بگذارد کنار برای رفتن به جلسات تراپی، تا هر وقت لازم بود!