همان بهتر که رتبه برتر نشدند

راضیه حسینی
«سهمیه صفر مدارس دولتی در رتبههای برتر کنکور / اینجا همه چیز طبقاتی است!»
جهان واقعیت با دنیای فیلم و سریال و کتابهای فانتزی فرق دارد، اینجا اگر از صفر شروع کنی، نمیتوانی به صد برسی. درست است که در ظاهر، همه یکسان امتحان میدهند. روی صندلیهای شبیه به هم مینشینند، برگههایی مثل هم دریافت میکنند، و حتی در وقت هم برابر هستند، اما یکی با شاسیبلند مشکی متالیک به همان جلسه رسیده است و یکی دیگر با موتورهوندای سی جی پدرش که وسط راه خاموش کرده و مجبور شدند تا مقصد دونفری هولش بدهند. یکی با پکیج تغذیه مخصوص امتحان وارد شده، که شامل انواع مغزیجات، میوه، نوشیدنی و… میشود، یکی دیگر با پکیجی شامل یک عدد مداد و یک عدد پاککن به همراه شکمخالی که به قاروقور افتاده داخل شده است.
یکی برای تمدد اعصاب سفر خارجی رفته و یکی دیگر آخرین سفرش را فقط در عکسها دیده است. همان وقتی که دو سال بیشتر نداشت و در عکس دهانش تا بناگوش باز بود مشغول گریه.
حالا هر دو به یک نقطه رسیدهاند، یکی آرام و متین سر جایش نشسته است و آن یکی نفسنفسزنان با دستانی سیاه از هول دادن موتور دودگرفته، تازه سر جایش مینشیند.
یکی از سفتی و کجی صندلی ناراحت است و معترض میشود، آن یکی لم میدهد روی صندلی و کیف میکند که بالاخره مجبور نیست روی نیمکتی با سه، چهار نفر مشترک بنشیند و مدام در حال برداشتن چیزی از روی زمین باشد.
اصلاً همان بهتر که آن یکی، رتبهی برتر نشد. باز باید به کلی آدم جواب پس میداد که به والله رتبهی خودش است و تقلب نکرده است. باز مسئولان باورشان نمیشد و دوباره از او امتحان میگرفتند تا مطمئن شوند یک نفر از مدرسهای دولتی، بدون امکانات، رتبهی برتر شده است.
حق هم دارند، خودشان میدانند مدرسهی دولتی جای این سوسولبازیها نیست. کلاس فوقبرنامهی تستزنی کنکور، اساتید المپیادی و نخبه، فقط مخصوص مدارس غیرانتفاعی خاص هستند. همانها که بابت یک نفس اضافه هم پول میگیرند و از کلاس یوگا، تا اسبسواری، جت اسکی روی چمن و فضاپیما سواری در کهکشان راه شیری دارند. مدارسی که صبحانه را بهصورت سلفسرویس سرو میکنند. از رول دستوپای اختاپوس مدیترانهای بگیر، تا سوشی ماهیهای آزاد دریای کارائیب!
همان بهتر که بچههای مدارس دولتی رتبهی برتر نشدند، آنها عادت ندارند بین بچههای سلفسرویسی و سوارکار و فضانورد زندگی کنند و هر روز از زندگی و لایفاستایل لاکچریشان بشنوند و سر آخر هم تأیید کنند که چقدر زجر کشیدند وقتی مجبور بودند بهجای چهارتا سفر خارجی، فقط دو تا بروند، چون باید برای کنکور میخواندند!