نفیسه توتونچیان
سالهاست از خصوصیسازی میگویند و در باغ سبز نشان میدهند. به سرمایهگذاران توصیه میکنند که اخلاق را رعایت کنند و به جای ثبت نام همزمان ۵ هزار سیمکارت یا خرید ۸۰۰ حواله پراید، کارخانجات زیانده دولتی را بخرند، مدیران کارآزموده استخدام کنند و در فضای رقابتی با رقبای خارجی، کالا و خدمات تولید کنند و ثروت ملی را افزایش دهند.
باغ سبزی که در تبریز چرخ ماشینسازی آن میلنگد و در اراک، هپکو بارها تا مرز چپ کردن میرود و با زور معلق نگهداشته میشود و در خوزستان، مهد کشاورزی و سرزمین نیشکر، هفتتپه باشکوه، پس از فراز و فرودهای زیاد و پاسکاری بین وزارتخانهها و دستگاهها و رفتوآمد مدیران متخصص و غیرمتخصص با انبوهی از مشکلات به بخش خصوصی واگذار میشود؛ اما باز هم مشکلات قبل از واگذاری را برای مدیران جوان خصوصی کافی نمیدانند و هر روز یک ماجرا برای آن ایجاد میکنند؛ از تحمیل نیروی کار غیرکاری و غیرمتخصص تا تشویق همین کارگران به توقف کار و نافرمانی و درخواستأهای ریز و درشت در ازای اینکه بگذارند، بخش خصوصی فعالیت کند.
با این حجم فعالیت رسانهای تخریبی که علیه مالک خصوصی و مدیر آن پرتاب میشود، انتظار سرمایه گذار خارجی و و جذب سرمایه هم دارند و به عاقبت کار فکر نمیکنند که در اساس چرا سرمایهگذار (اعم از داخلی یا خارجی آن) باید سرمایه خود را صرف کارخانهای کند که نه اختیار انتخاب نیروی آن را دارد، نه حقابه آن (که بیش از نیم قرن قدمت دارد) به آن تخصیص پیدا میکند، نه رقابتی برای قیمت فروش محصول نهایی وجود دارد، همه کارها به صورت دستوری دیکته می شود و آنچه در این میان اصلا مهم نیست دودوتا چهارتای بخش خصوصی و دخل و خرجی است که با هم نمیخواند.
در این میان ایده و طرح توسعه،ایجاد صنایع تبدیلی و تکمیلی و هرچه به پیشرفت کار مربوط باشد، باد هواست. مدیر بختبرگشته بخش خصوصی فرصتی برای آنکه به این مسائل فکر کند، ندارد و بیشتر با این دغدغه به خواب میرود که فردا روز کدام جاده بسته خواهد شد، کدام بخش از زندگی خصوصیاش موضوع میزگرد شبکه ماهواره تامین مالیشده از سوی خاندان آلسعود میشود،پای کدام مقام مسئول، غیرمسئول و خودمسئولپندار را به ماجرا باز می کنند یا باید نگران باشد فرمان تعطیل کنید از سوی کدام کارگر صادر می شود و کدام خط تولید را می خوابانند.
سخت است اما باید باور کرد این ماجراها عادیترین رخدادهایی است که در هفتتپه خصوصیشده اتفاق می افتد و مالک بخش خصوصی و مدیران منصوب او، هر روز با این وقایع رودرویند. آنان وقتی هم دست یاری به سوی اصحاب رسانه دراز میکنند تا از پس هیاهوی متوقفکنندگان چرخ تولید صدای خود را به گوش کسانی برسانند که در ابتدای کار به آنها در باغ سبز نشان دادند و حالا حتی فرصت نفس کشیدن به آنها نمیدهند، در اقدامی نادر مدعوان رسانهای سروکارشان به پاسگاه و امضا و اثر انگشت میافتد تا بدانند کسی حق ندارد، صدای هفت تپه شود.
اینجا تنها صدا، صدای اعتراض است؛ اعتراضی که سردمداران آن نه حاضر به مذاکره هستند، نه مناظره و نه هیچ راه حلی برای پایان اعتراض دارند و این وضع که هرگز به تولید ختم نمی شود.
اینجاست که اصحاب رسانه به خوبی واقف میشوند که نوشتن از هفتتپه جرم است و آنها که برای یافتن حقیقت آمدند، مجرم. این است سرنوشت کسی که بخواهد خصوصیسازی را جایگزین خصولتیسازی کند که کارتلهای رسانهای و غیررسانهای، استانی و کشوری مانعی شوند بر سرراه تولیدش؛ آن هم در سالی که قرار است موانع تولید حذف شود.