کد خبر: 240402132826
حقوقی و قضاییروزنامهسیاست

جایگاه شوراهای نگهبان در دنیا

محمدباقر خرمشاد/ استاددانشگاه

در دنیای جدید وقتی که قانون‌های اساسی برای اداره کشورها نوشته شد و تفکیک قوا و توزیع قدرت صورت گرفت، یکی از تدابیری که قانون‌نویسان اتخاذ کردند این بود که یک نهاد ناظر بر پاسداری از قانون اساسی در نظر گرفتند تا آن نهاد کنترل کند قوانین عادی که به تصویب می‌رسد، از قانون اساسی عدول نکند.

بنابراین برای صیانت از قانون اساسی و برای اینکه سایر قوانینی که تصویب می‌شود از قانون اساسی عدول نکند و در چارچوب قانون اساسی باشد، بنا گذاشته شد تا نهاد یا نهادهایی تاسیس شوند که این نهاد یا نهادها اسامی متفاوتی در قانون‌های اساسی و کشورهای مختلف دارند.

این نهاد در برخی از کشورها به عنوان «دادگاه قانون اساسی» و در برخی از کشورها به عنوان «شورای قانون اساسی» شناخته می‌شود. در کشور ما نیز عنوان آن «شورای نگهبان» است؛ این شورا، نگهبان قانون اساسی، شرعی و قانونی بودن قوانین عادی که در مجلس شورای اسلامی به تصویب می‌رسد، است، این نهاد، یک نهاد عقلانی پیش‌بینی شده توسط بشر امروز در اداره کشورها به خصوص برای کشورهایی که قانون اساسی و مجلس دارند، است و امید است شورای نگهبان به خوبی بتواند به این وظیفه‌اش عمل کند.

قانون اساسی، قانون بنیادین و میثاقی است که قبول می‌کند یک کشور با بسیج سنت‌ها، گذشته، تاریخ، عقاید، باورها و داشته‌هایش یک قانون را اساس قرار دهد و آن قانون مبنای اداره کشور شود، ممکن است سلیقه ملت در ادوار مختلف متنوع باشد، اما براساس عقل جمعی و دنیای امروز قبول شده که سلیقه ملت در چارچوب قانون اساسی تعریف شود و نه اینکه قانون اساسی در سلیقه‌های ادواری مختلف ملت تعریف شود؛ این به مفهوم نفی نظر ملت نیست بلکه ملت در چارچوب قانون اساسی مطالبه می‌کند.

اگر هم کسی این قانون اساسی را نمی‌خواهد و قانون اساسی دیگری می‌خواهد، روش‌های دیگری وجود دارد؛ آن روش‌ها در علم سیاست و در عالم سیاست وجود دارد. ولی تا مادامی که آن قانون اساسی وجود دارد باید قوانین موجود در چارچوب قانون اساسی بگنجد.

در قانون اساسی ما، شورای نگهبان دو بُعد دارد؛ یکی تطبیق قوانین عادی با قانون اساسی که به نظر می‌رسد در این زمینه کمتر مناقشه‌ای وجود دارد؛ اگر هم در مقاطعی و در اوایل پیروزی انقلاب مناقشاتی بود، بعدها کمتر شد. اکنون عقل جمعی این موضوع را بیشتر پذیرفته است.

نهادی از این جنس شاید در همه جا ایدئولوژیک باشد؛ بدین‌معنا که آن نهاد وظیفه خود می‌داند تا از بنیادهای اصلی و اساسی آن نظام سیاسی حاکم که در قانون اساسی تجلی پیدا کرده دفاع کند و تلاش خود را به کار گیرد تا قانونی خارج از چارچوب قانون اساسی وضع نشود.

در جامعه‌شناسی سیاسی ارتباط وثیقی بین نظام انتخاباتی و نظام حزبی وجود دارد. حرف شما درست است و باید بررسی کرد که چرا در ۴۵ سال گذشته نهادهای مدنی و نهادهای واسط تقویت نشدند؟ نهادهای مدنی و واسط تقویت نخواهند شد مگر اینکه قانون آن‌ها را به رسمیت بشناسد و قانون فضا را برای فعالیت آن‌ها فراهم سازد.

در ایران حزب و به خصوص نظام حزبی راه نیافتاده است؛ به دلیل اینکه شاید نظام انتخاباتی و قانون انتخاباتی ما آن را به رسمیت نشناخته است. اکنون نظام انتخاباتی تلاش دارد با شیوه‌های جدید انتخاباتی به رسمیت بشناسد.

قطعاً اگر به رسمیت بشناسد، بخشی از نهادهای واسط که اکنون وظایف‌شان برعهده شورای نگهبان افتاده است، فعال خواهند شد و آن وظایف را خودشان انجام خواهند داد.

فقدان آن‌ها بار شورای نگهبان را بیشتر کرده و این موضوع مساله‌ساز می‌شود. لازمه آن این است که در قوانین انتخاباتی تجدیدنظر اساسی صورت گیرد.

انتخابات‌هایی که در کشور برگزار می‌شود، در امتداد هم دیده و به عنوان مکمل یکدیگر تعریف شوند. شرایط انتخاب‌کنندگان و انتخاب‌شوندگان نیز در کنار هم لحاظ شود. آن نوع نظام حزبی نیز مورد قبول است که متناسب با شرایط ایران در قانون گنجانده شود.

در مطالعاتی که انجام شد از میان سه نوع نظام حزبی یعنی «تک حزبی»، «دو حزبی» و «سه حزبی»، گزینه آخری (سه‌حزبی) مورد توجه قرار گرفت؛ چراکه از ابتدای تشکیل مجلس در ایران (از سال ۱۲۸۵) تاکنون هیچ مجلسی نبوده که کمتر از سه فراکسیون داشته باشد. این بدان معناست که ذائقه مردم ایران دو حزبی و دوقطبی نیست و همواره به یک ضلع و حزب سومی فکر می‌کرده‌اند.

این وضعیت پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تداوم داشت؛ دو جناح عمده در کشور وجود داشت اما همواره دسته سومی نیز مورد استقبال و پذیرش مردم بود و آرایی را به خود جلب کرد؛ اینکه گفته می‌شود من مستقلم و وابسته به هیچ جناحی نیستم همان دسته سوم است.

طبع مردم ایران نیز براساس تجربه تاریخی و تجربه انقلاب نشان می‌دهد که بهتر است در کشور نظام سه‌حزبی داشته باشیم. مراجعه به تاریخ ایران نشان می‌دهد که ایرانیان بیش از آنکه به کشورهای آنگلوساکسون (کشورهایی که زبان رسمی آن‌ها انگلیسی است) که نظام دو حزبی و دو قطبی را می‌پسندند به کشورهایی مانند فرانسه و ایتالیا نزدیکترند چراکه در آن کشورها، احزاب متعددند اما در سه جبهه قرار دارند. آن جبهه‌ها عبارتند از راست، چپ و میانی (مرکزگراها). البته جبهه میانی نیز به سه دسته مایل به چپ، مایل به راست و میانه‌های میانه تقسیم می‌شود.

تجربه تاریخی ایران هم نشان می‌دهد که در درون هر یک از سه جبهه، دسته‌بندی‌هایی وجود دارد. لذا براساس مطالعاتی که انجام دادیم، توصیه‌مان این بود که یک نظام حزبی سه جبهه‌ای به رسمیت شناخته شود که در درون هر جبهه احزاب مختلفی حضور دارند و به فعالیت می‌پردازند.

مکانیسم وزن‌کشی احزاب در درون هر جبهه نیز توسط آیین‌نامه‌های داخلی تعیین می‌شود؛ به تعبیر دیگر اینکه هر حزب چه سهم و چه وزنی در درون قدرت جبهه دارد توسط آیین‌نامه داخلی مشخص می‌گردد. البته باید فضای چهارمی نیز برای کسانی که نمی‌خواهند خودشان را در یکی از این سه جبهه تعریف کنند، در نظر گرفت.

اگر نظام حزبی در انتخابات ریاست‌جمهوری به رسمیت شناخته شود دیگر حدود ۲ هزار نفر ثبت‌نام نمی‌کنند که تنها چند نفر تایید صلاحیت شوند و همه آن‌هایی که ردصلاحیت شدند صدایشان بلند شود. در نظام سه حزبی، سه جبهه به رسمیت شناخته می‌شود که هر جبهه می‌تواند یک کاندیدا داشته باشد.

فضایی هم برای کسانی که خودشان را در سه جبهه تعریف نمی‌کنند باز گذاشته خواهد شد، اما باید شرایطی تعیین شود تا خروجی فضای چهارم هم‌وزن فضای سه جبهه دیگر باشد. یکی از شرایطی که در کشورها تعیین شده این است که آن فرد باید از تعداد بسیاری چهره امضا جمع کند.

شورای نگهبان هم در راستای انجام وظایفش می‌تواند به جبهه‌ها اعلام کند که هر جبهه می‌تواند سه نفر را اعلام کند تا صلاحیت آن‌ها بررسی شود.

شورا یک، دو و یا هر سه نفر را تایید می‌کند یا اینکه هیچ‌کدام از آن‌ها را تایید نمی‌کند و به جبهه اعلام می‌دارد باید افراد دیگری را معرفی کنید.

آن ۲ هزار نفری هم که قبلاً برای انتخابات ثبت‌نام می‌کردند، توسط احزاب ردصلاحیت و پالایش خواهند شد و در نهایت چند نفر به عنوان خروجی جبهه معرفی می‌شوند.

زمان آغاز فرآیند انتخابات و ثبت‌نام نیز باید به‌گونه‌ای باشد که جبهه‌ها فرصت داشته باشند تا به پالایش افراد و معرفی گزینه‌های نهایی خود بپردازند. این فرآیند بخشی از نارضایتی‌ها را حذف و تولید نارضایتی را به حداقل می‌رساند.

اینکه هر فردی با هر شرایط و وضعیتی بتواند در انتخابات ریاست‌جمهوری ثبت‌نام کند، مورد قبول کمتر نظام‌های حکمرانی است. داوطلب انتخابات ریاست‌جمهوری باید از حداقل صلاحیت‌هایی در سطح عالی برخوردار باشد.

چون نظام ما جمهوری است و جمهور (مردم) باید دست به انتخاب بزنند و حاکمان (اعم از رئیس‌جمهور، نمایندگان مجلس و نمایندگان خبرگان) را انتخاب کند (طبق اصل ششم قانون اساسی امور کشور باید با اتکا به آرای عمومی اداره شود) مجموعه‌هایی شکل می‌گیرند تا متناسب با سلایق مردم، نامزدهایی عرضه کنند و مردم دست به انتخاب بزنند.

همه ما لباس داریم و به احتمال زیاد هیچ‌کدام را هم خودمان ندوخته‌ایم و بسیار کم پیدا می‌شود که لباس‌هایمان نیز شبیه لباس‌های دیگران باشد. ما چون نیاز به لباس داریم و برای خودمان لباس انتخاب می‌کنیم و می‌خریم، افرادی به موضوع طراحی، دوخت و تولید لباس ورود پیدا می‌کنند و ما از بین تولیدات آن‌ها انتخاب می‌کنیم. تهیه‌کنندگان لباس هم برای تولید و عرضه به سلایق مشتریان (انتخاب‌کنندگان) نگاه می‌کنند.

وقتی پای انتخاب به میان می‌آید، پای ویترین نیز به میان می‌آید؛ یعنی تولیدکننده و عرضه‌کننده باید ویترینی ایجاد کند تا انتخاب‌کننده به راحتی انتخاب کند. در انتخابات نیز اینگونه است. چون پای انتخاب به میان می‌آید، ویترین‌هایی هم شکل می‌گیرد که این ویترین‌ها در عالم سیاست احزاب، گروه‌ها و دسته‌های سیاسی هستند.

بنابراین منطبق با این منطقی که ما قبول کردیم و مبتنی بر آرای عمومی است، بایستی کالاهایی (کاندیداهایی) عرضه شود که بتوانند بخش زیادی از سلایق مردم را پوشش بدهند.

اگر می‌خواهیم در انتخابات مشارکت بیشتری صورت بگیرد، نامزدهایی که مطرح می‌شوند باید بتوانند بخش قابل توجهی از سلایق مردم و خواست‌های آن‌ها را نمایندگی کنند.

اگر انتخاب‌شوندگان بتوانند بخش بیشتری از سلایق انتخاب‌کنندگان را تامین کنند، مشارکت بیشتری صورت خواهد گرفت. البته مفروض این است که انتخاب‌شوندگان واجد صلاحیت‌های لازم باشند.

آن کسانی که رای می‌دهند و مشارکت را افزایش می‌دهند، مردم هستند. وقتی از مشارکت سیاسی سخن می‌گوییم، منظور مردم هستند و مقصود گروه‌های سیاسی نیستند. در بالا هم که از سلایق گفتم منظورم مردم بود. ویترینی‌ها باید بتوانند سلایق مردم را نمایندگی کنند و پاسخگو باشند.

طبیعی است تعدادی از ویترین‌دارها کسانی را معرفی کنند که اعتقادی به نظام سیاسی حاکم نداشته باشند. آن‌ها تصور می‌کنند که اگر افراد ضدنظام را معرفی کنند، می‌توانند بخش‌های بزرگتری از سلایق مردم را نمایندگی کنند اما این تصورشان اشتباه است.

ویترین‌هایی هستند که افراد در چارچوب نظام را معرفی و سلایق وسیعی از مردم را نمایندگی می‌کنند، مردم هرچه بیشتر احساس کنند که در ویترین‌ها کسانی هستند که می‌توانند سلایق‌شان را نمایندگی کنند، میل به مشارکت و رای دادن‌شان بیشتر خواهد شد.

این موضوع بیشتر متوجه گروه‌های سیاسی است. وقتی آن گروه‌ها گزینه‌های بیشتری داشته‌ باشند، بهتر می‌توانند سلایق مردم را نمایندگی کنند.

اکنون یکی از دلایل قهر بخشی از مردم با صندوق‌های رای مسائل و مشکلات اقتصادی و معیشتی است؛ در نتیجه این بحث که اگر فلانی بیاید رای خواهیم داد در درجه دوم قرار خواهد گرفت.

این وضعیت مخصوص ایران نیست و در تمامی جوامع وقتی کشورها دچار مشکلات اقتصادی و معیتشی می‌شوند، بخشی از مردم منفعل و با صندوق‌های رای قهر می‌کنند.

اگر در ماه‌های آینده وضعیت اقتصادی کشور بهتر شود، ارزش پول ملی افزایش یابد، تورم و گرانی‌ کاهش پیدا کند و درآمدهای مردم بیشتر شود در میزان مشارکت مردم در انتخابات تاثیر خواهد گذاشت.

انتظار مردم از نظام سیاسی، برآورده ساختن حقوق پایه‌ای است که در قانون اساسی آمده است. مردم این‌ چیزهایی که در قانون اساسی آمده است را می‌خواهند.

اگر این‌ها محقق نشود، نارضایتی به وجود می‌آید و وقتی که نارضایتی پدید آید، مردم عکس‌العمل نشان خواهند داد و با انتخابات قهر می‌کنند و این قهرها دائمی نیست. برخی تلاش دارند این قهرها را به اصل نظام منتسب کنند.

اما در بسیاری از کشورها این تجربه وجود دارد که در برهه‌ای میزان مشارکت به حدود ۳۰ درصد کاهش پیدا کرده و پس از اینکه نظام توانسته خود را بازسازی کند، مشارکت به روال سابق برگشته است. این نوسان در تمام جوامع وجود دارد و به معنای نفی کلیت نظام نیست.

نمایش بیشتر
عصر اقتصاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا