مهران ابراهیمیان؛ سردبیر
در روزهایی که سرمای زمستان بر کشور حاکم است، مسعود پزشکیان، رئیسجمهور، صمیمانه از مردم خواسته است تا با مدیریت مصرف انرژی، به دولت در گذر از این چالش کمک کنند.
این درخواست شاید نشاندهنده چالشی باشد که دولت با آن روبهروست، اما بیتردید، می تواند نقطه آغازی برای یک تغییر اساسی در رابطه دولت و مردم به حساب میآید. اگرچه مدیریت مشارکت مردم در وقت سختی اقدامی ضروری است، با این حال میتواند به یک تحول اقتصادی پایدار نیز منجر شود، به خصوص اگر مردم را در تمامی جنبههای تصمیمگیری مشارکت دهیم و سهم اقتصاد دولتی را کاهش دهیم.
در بحرانهای کنونی تامین انرژی، شاید دولت به ناچار به سمت استفاده هرچه بیشتر از همراهی مردم برود. این تغییر ادبیات و مسیر میتواند فرصتی تاریخی برای تحولاتی باشد که با همکاری گستردهتر مردم آغاز میشود. با واگذاری تدریجی امور به مردم و تقویت روحیه مشارکتپذیری، نظام اقتصادی کشور قابلیت بهرهوری و کارایی بالاتری خواهد یافت.
این چیزی نیست که صرفاً برای گذر از چالشهای انرژی ضروری باشد؛ بلکه موضوعی بنیادی است که میتوان بر اساس آن توسعهای پایدار و مستقل را تحقق بخشید.
نکته قابلتوجه در مسیر این تحول آن است که باید بهجای رویکرد نگاه از بالا به پایین سنتی گذشته، رابطهای همسطح و تعاملی میان دولت و مردم ایجاد کنیم. توفان و سرما تنها بخشی از مشکلات مردم و این کشور است و اگر دولت را خیر خواه ببینند ای بسا طلا ها و دلارها و سرمایه های مردمی نیز با دولت برای توسعه همراه شوند آنچنان که تجربه مالزی با درخواست ماهیتر محمد در داریم.
از یاد نبرید که این کاهش فاصله دولت و مردم، ضرورت پاسخگویی بیشتر دولتها را نیز به همراه دارد. به عبارت دیگر، همانطور که از ضربالمثل «یک سوزن به خود و یک جوالدوز به دیگران» برمیآید، دولت بایسته است که نقاط ضعف و کمکاریهای گذشته خود را نیز بررسی کند و مسئولیت خود را در ایجاد رفاه مردم ادا نماید.وگرنه عشق یک طرفه مایه دردسر است! و شما بهتر می دانید که این چه معنایی دارد!
مردمیسازی اقتصاد میتواند مسیری باشد که نه تنها بحرانهای جاری را پاسخ دهد، بلکه به تقویت زیرساختها، بهبود شرایط اقتصادی و افزایش اعتماد عمومی منجر شود. برای تحقق این امر، لازم است ابتدا فرهنگ مشارکت در جامعه پرورش یابد و در کنار آن، شفافیت عملکرد دولتی و تلاش عملی در مسیر رفاه مردم برای مردم قابل فهم باشد و مشارکت واقعی مردم در تصمیمگیریها تضمین شود.
به این ترتیب است که میتوان امید داشت که تلاش دولت و مردم نه تنها به گذر از سرمای کنونی منتهی شود، بلکه آغازی برای ساختن آیندهای بهتر و اقتصادی توانمند باشد. آیا همراهی مردم تنها در سختیهای مقطعی ارزش دارد، یا میتوان آن را به یک اصول کلی در اداره امور کشور تبدیل کرد؟ پاسخ این پرسش میتواند مسیر ما را به سوی تحولاتی عمیقتر هدایت کند.