کد خبر: 200503169077
روزنامهعصر انقراض (طنز)

افسانه مسئولی که از کارگری دلجویی کرد

وزیر کار: «ایشالا خدای کارگران از ما راضی باشند! اگر از ما راضی هم نیستند شما خبرنگاران از آنها دلجویی کنید.»

راضیه حسینی

اگر شما هم دلجویی نکردید مهم نیست. کارگران خودشان مشکل را حل می‌کنند. آنها عادت کرده‌اند کسی از آنها دل‌جوئی نکند. کسی اصلاً به فکرشان نباشد. در واقع اگر اتفاقی جز این رخ دهد کارگران دچار مشکلات روحی خواهند شد و دیگر نمی‌توانند مثل سابق به کار ادامه دهند.

در افسانه‌ها آمده است روزی مسئولی به سمت کارگری رفت و از او دلجویی کرد. کارگر پس از این اتفاق دیگر نتوانست کار کند، حتی پس از تعطیلی، راه خانه خود را نیز گم کرد و پس از چند روز کلاً گم شد! افسانه‌ها می‌گویند هیچ‌کس از سرنوشت آن کارگر خبری به دست نیاورد.

برخی گفتند در دل غاری دوردست زندگی می‌کرد و هر وقت انسانی می‌دید جیغ‌زنان می‌گریخت. برخی هم معتقد بودند که بدون وقفه آن‌قدر راه رفت که به اولین انسان خارج شده از ماتریکس تبدیل شد.

به نظرمان اصلاً نیازی به نگرانی نیست. مسئولان عزیز، با خیال راحت به صندلی ریاست تکیه دهید و از زندگی لذت ببرید. نگران رضایت کارگران هم نباشید. حتماً هر روز صبح که در آینه به خودتان نگاه می‌کنید بگویید «خودت رو باور کن مرد. تو یه مسئول معرکه‌ای. تو برای آسایش کارگرها تلاش می‌کنی. تو حرف نداری.» بعد هم یک ماچ به خودتان بفرستید و از خانه خارج شوید.

شب هم می‌توانید قبل از خواب کمی به فکر کارگران باشید و برای اضافه‌کاری حتی یک آه هم برای‌شان بکشید و سر آخر با آرامشی خاص حاصل از وجدانی آسوده، به خواب بروید.

البته اگر این کارها را نکردید هم اصلاً مهم نیست. می‌توانید با یک مصاحبه همه چیز را جمع کنید. بگویید که چقدر به فکر کارگران هستید. کاری کنید آنها از این‌که گاهی از وضع موجود رضایت ندارند شرمنده شوند و سعی کنند از این به بعد رضایت شما را جلب کنند. کاری کنید کارگران برای مظلومیت شما اشک بریزند و در آینه به خودشان که نگاه می‌کنند بگویند: «تو چقدر بی‌وجدان و بی‌رحمی. چرا همیشه از همه چیز ناراضی هستی؟ چرا یکم به فکر مسئولان بیچاره نیستی؟ تا کی زیاده‌خواهی؟ تا کی توقع بالا؟»

نمایش بیشتر
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا