حقیقت طنز و طنز پرداز
داغ جانسوز من از خندهٔ خونین پیداست
ای بسا خنده که از گریه، غمانگیزتر است
واقعیت قضیه این است که روایت ماجراهای تلخ زمانه، بازگو کردن بدبختی ها و گرفتاری های جامعه و رونمایی از کجی ها و کاستی هایی که مردم را در منگنه بدبختی اسیر کرده است، آن هم به شکلی عریان و بی پرده، شاید بسان شوکرانی باشد که نوشیدن آن نمی تواند کار هر ابوالبشری باشد.
وظیفه اصلی طنزپرداز جلا دادن و تصفیه نمودن اتفاق های تلخ و زهرآگین زندگی روزمره انسان هاست، که با استفاده از کاراکتر های طنز و شگردهای مطایبه، زهر ماجراها و آسیب های غمگنانه را می گیرد و آن را در قالب و معجونی قابل تحمل تر ارائه می دهد، شاید که با این شگرد، نوشیدن این معجون سمی فراوری شده، علی الظاهر هم که شده به مذاق خواننده مصیبت دیده گواراتر آید و از این طریق لبخندی هر چند کمرنگ بر لبان وی بنشاند…
طنز مسخره کردن و به سخره گرفتن فرد یا افراد و یا جریان و طیف خاصی نیست..
طنز وسیله ای است برای اصلاح ناهمواری ها و کاستی ها و کجی های جامعه و راهکاری برای بیداری عامه مردم از خواب گران و زدودن غبار خرافات و اوهام از چهره آنها با استفاده از شیوه هایی خاص که گیرایی و هضم و جذب آن برای خواننده راحت تر شود..
اگر در برهه ای از زمان عملکرد مسئول یا وکیل و یا وزیری آن هم به کمک ابزار طنز به بوته نقد و انتقاد گذاشته می شود، هدف مسخره کردن و تخریب شخصیت شخص وزیر و وکیل و مسئول نیست، بلکه عریان نمودن آن واقعیت ها و جریان های تلخی است که چون تار عنکبوت اندیشه و افکار جامعه را تحت تاثیر قرار داده است.
نقد چنین بینش های دگماتیکی آن هم در قالب طنز می تواند راهکاری مناسب برای سوق دادن جامعه به سوی توسعه و پیشرفت باشد، و بی تفاوتی و سستی نسبت به آن ممکن است جامعه را به کج راهه ای رهنمون نماید که به جای کعبه، سر از ترکستان در اورد.
خوب می دانیم آن مسئول و آن مقام وزارت و وکالتی که مورد انتقاد طنز پرداز است، خود نیز به نوعی قربانی همین واپسگرایی معمول و همین تفکرات و بینش های قرون وسطایی است. به قول مهدی اخوان ثالث:
« مسکین چه کند حنظل اگر تلخ نگوید، پرورده این باغ، نه پرورده خویشم.»
سخن طنز گونه استاد سخن «سعدی» در «گلستان» باب اول، همگان از جمله ظالم و ستمکار را نیز به تامل و انفعال وا می دارد:
آنجا که می گوید”یکی از ملوک بیانصاف، پارسایی را پرسید: از عبادتها کدام فاضلتر است؟ پارسا گفت: “تو را خواب نیمروز تا در آن یک نفس، خلق را نیازاری”
مسلماً قصد سعدی، صرفاً مسخره نمودن و تخطئه آن «ملک» بی انصاف به تنهایی نیست، بلکه هدف اصلی چالش کشیدن جریان ریا و تظاهر و زهد نمایی است که «ملک» کذایی نماد بارز آن است و زهد ریایی سرپوشی شده است برای ظلم و ستم عده ای فرصت طلب…
و اگر «عبید زاکانی»
با طنازی خاص خود عده ای را به سخره می گیرد در اصل
سطحینگری و حماقت جامعه ای را به چالش می کشد که باعث و بانی بر سر کار بودن افراد نالایق شده است و زاهدان و ریاکارانی رابه استهزاء می گیرد که مذهب را وسیلهای برای کسب مال و منال باند و دسته خود قرار دادهاند.
دکتر حمزه رضایی