کد خبر: 150302129116
جامعه و فرهنگروزنامه

خانه، جایی برای عادی‌ شدن است

فردین علیخواه|عضو گروه جامعه‌شناسی دانشگاه گیلان

معمولاً آدم‌ها در خانه‌شان، کمتر شخصیتی ساختگی دارند. شاید مهم‌ترین فرق خانه با دنیای بیرون از آن، همین باشد. ما در خانه مجبور نیستیم آنچه واقعاً هستیم را پنهان کنیم. خودمان بودن، به همان شکلی که هستیم؛ در خانه فرصت ظهور می‌یابد.

درست برای همین است که خانه به معنای حریم خصوصی هم بکار می‌رود. حریم خصوصی جایی است که مرز و محدوده دارد، قلمرو دارد و ما در داخل آن قلمرو، خودمان را کتمان نمی‌کنیم.

شیوه غذاخوردن، چگونه نشستن، شکلِ حرف‌زدن، حتی نحوۀ خوابیدن ما در خانه در مقایسه با جایی غیر از خانه متفاوت است. «هیچ کجا خانۀ آدم نمی‌شود». چرا آدم‌ها به وفور از این جمله استفاده می‌کنند؟ حداقل یکی از دلایلش آن است که ما در خانۀ خودمان راحتیم و یکی از مصداق‌های این راحتی، همین رفتارهای معمولیِ ما در خانه؛ در طول زندگی روزمره است.

خیلی از هتل‌ها برای تبلیغ خودشان، به مسافران می‌گویند که ما در اینجا فضایی به‌راحتی خانه‌تان فراهم کرده ایم. البته باید بگویم که اگر تنها زندگی کنیم این موضوع کمی فرق خواهد کرد تا با وقتی که با کسی یا کسانی زندگی کنیم.

در موقعیت دوم هم ما می‌توانیم حریم خصوصی داشته باشیم؛ ولی در این موقعیت شاید بکار بردن «حریم نیمه‌خصوصی» مناسب‌تر باشد.

به‌هرحال دیگری یا دیگرانی هستند که ما باید ملاحظات آنان را در نظر بگیریم؛ آنها هستند و حضور دارند و ما را می‌بینند و ما هم آنها را. بودنِ آنها باعث می‌شود تا موقعیتِ یادشده به شکلی، اجتماعی شود و بین ما هنجارهایی حاکم باشد.

با همه این اوصاف، ما در خانه حتی وقتی با دیگرانی زندگی می‌کنیم که با آنها صمیمی و بی‌ریا هستیم راحتیم. اگر به دستشویی می‌رویم؛ مانند برخی مکان‌های غیر از خانه، خودمان را به تنگنا و تقلا نمی‌اندازیم تا در دستشویی سکوت حاکم باشد.

مهمانانمان ممکن است این کار را بکنند؛ ولی ما نه. در خانه لباس‌های راحت می‌پوشیم. اگر جایی از لباسمان سوراخ یا لکه‌ای داشته باشد ممکن است سخت نگیریم. به‌هرحال خانه است دیگر.

خلاصه کلام آنکه، خانه؛ جایی برای معمولی شدن است. زیر این «معمولی شدن» خط بکشید. شما اگر بیل نلسون، مدیر ناسا، یا فیلسوف معاصر اسلاوی ژیژک، یا آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل هم باشید در خانه، دیگر آن نیستید.

در خانه پیژامه می‌پوشید، مسواک می‌زنید، بی‌تکلف چای یا قهوه می‌نوشید و ممکن است در خواب به شکل آزاردهنده‌ای خوروپف کنید به شکلی که در هر روز، صبحِ زیبایتان را با غرولند همسر یا فرزندانتان آغاز کنید.

وقتی هم از دستشویی بیرون می‌آیید به‌خاطر سروصدایی که دقایقی قبل در دستشویی داشته‌اید در عذاب نیستید و از اعضای خانواده عذرخواهی نمی‌کنید؛ چون خانه است. آنها هم از شما عذرخواهی نمی‌کنند؛ چون خانه‌شان است.

از این مقدمه بگذریم. معمولاً در زندگی روزمره‌مان با کسانی مواجه می‌شویم که از «عادی‌شدن رابطه» در زندگی مشترکشان می‌گویند. البته ممکن است «عادی‌شدن رابطه» برای هر کس معنی خاصی داشته باشد.

می‌گویند «اصلاً در خانه همدیگر را نمی‌بینیم؛ یعنی کنار هم هستیم و هر دو در یکجا حضور داریم؛ ولی انگار نیستیم؛ چون برای هم خیلی عادی و معمولی شده‌ایم»، یا می‌گویند «هر دو برای هم مانند مجسمه دکوری چوبی فیل در کنار تلویزیون، یا سِت قوری و فنجان دکوری در داخل کمد شده‌ایم.

همان‌طور که در طول ماه و حتی شاید سال هیچ توجهی به این اشیاء خانه نداریم ما برای همدیگر هم دقیقاً این‌طور شده‌ایم». خلاصه آنکه، عادی‌شدن رابطه غالباً به معنای تبدیل یا تقلیل رابطه به امری روزمره است و یکی از ویژگی‌های امر روزمره، روتین بودن، و مکث‌نکردن روی آن و ندیدنش است.

واقعیت آن است که در زندگی روزمره تا مانع یا اختلالی پیش نیاید کسی روی آن مکث نمی‌کند، مثل دری که همیشه راحت باز می‌شده؛ ولی به ناگاه باز نمی‌شود، یا لامپی که هر روز با فشار دادن کلید روشن می‌شده ولی به ناگاه روشن نمی‌شود.

من فکر می‌کنم بخشی از این موضوع، دقیقاً به خانه و ویژگی‌های این قلمرو برمی گردد. خانه، آدم‌ها را عادی و معمولی می‌کند؛ چون خانه، خانه است و ویژگی‌های خودش را دارد. خانه، خودش را به آدم‌ها تحمیل می‌کند.

به جز جمله «هیچ کجا خانه آدم نمی‌شود» آن جمله معروف «چاردیواری، اختیاری» هم حرف‌ها دارد. ما در خانه، بیشتر از سایر مکان‌های اجتماعی اختیار خودمان را داریم. بخشی از این اختیار، مربوط به «خودمان بودن» و «بی‌ریا بودن» و «بی‌شیله‌پیله رفتارکردن» است.

ما در خانه اصیل‌تریم. ما در خانه بیشتر از مکان‌های دیگر آنچه واقعاً هستیم را بروز می‌دهیم. ممکن است برایمان خوشایند نباشد؛ ولی خانه به‌ناچار ما را نسبت به هم عادی می‌کند و همه کسانی که زندگی مشترک را آغاز می‌کنند باید در انتظار «تجربۀ عادی‌شدن» باشند.

هما سرشار گفتگویی اختصاصی با گوگوش دارد. او از گوگوش سؤال می‌کند که چرا در طول زندگی‌اش چند بار طلاق را تجربه کرده است؟ گوگوش به جایی نامعلوم خیره می‌شود و در پاسخ می‌گوید: کسانی که من با آنها ازدواج کردم در خانه هم به دنبال گوگوش بودند و گوگوش می‌خواستند؛ ولی من در خانه، دیگر گوگوش (سلبریتی و خواننده مشهور) نبودم من در خانه خانم فائقه آتشین (زنی معمولی که دلمشغول روزمرگی‌های خانه است) بودم (با چنین مضمونی).

به بیان بهتر، ایشان در خانه، زنی عادی بود و نه یک سلبریتی. او در خانه می‌خواست بی‌ریا و خودمانی زندگی کند. ولی آنها در خانه هم خواستار همان گوگوش مشهور بودند، انگار که او در خانه هم در مقابل دوربین‌هاست و باید پرطمطراق رفتار می‌کرد.

شاید بشود از شدت و قدرت جریان عادی‌سازی  جایی مانند خانه کاست. من در نوشته‌ای دیگر به نام «فضایی از آنِ خودم» گفته‌ام که ما در جهان جدید و در زندگی مشترک امروزی در قالب خانواده هسته‌ای، نیازمند آنیم تا گاهی به همدیگر فضا بدهیم.

گاهی اوقات شاید نیاز باشد تا به‌عمد و به طور موقت از همدیگر فاصله بگیریم یا به فاصله‌ها مجال و فرصت بروز دهیم تا میل به با هم بودنمان دوباره برانگیخته شود.

این اختلال‌ها در روزمرگی است که گاهی می‌تواند باعث مکث، تأمل و تجدید پیوندها شود. البته همان‌طور که در آن نوشته نیز تأکید کرده‌ام به رسمیت شناختن فضا برای دیگری نیازمند نوعی جهان‌بینی و نگرش باز است.

در برخی از کشورها، زوج‌های آلامد و روشنفکر برای چیره شدن بر فرایند معمولی شدنی که خانۀ مشترک زمینه‌ساز آن است در یک ساختمان، ساکن دو آپارتمان جداگانه می‌شوند و فقط در ساعات مشخصی در کنار هم وقت می‌گذرانند.

آنها به این شکل قصد دارند تا در مقابل «قدرت معمولی‌ساز» خانه مقاومت کنند. بی‌شک در دهه‌های آینده خانواده هسته‌ای فعلی تضعیف خواهد شد و خانواده اشکال متنوع دیگری خواهد گرفت. از خودم می‌پرسم که آیا این «زوج‌های جدانشین» آغازگر یکی از اشکال خانواده در آینده ای نه چندان دور هستند؟

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا