فقر ایرانیزه شده در ایران
وحید محمودی/ استاد اقتصاد دانشگاه تهران
کسی که درآمد ندارد، قدرت و یا حق انتخاب ندارد. هزینه – فرصت، متمایل به صفر است، یعنی زمان در اختیارش قیمتپذیر نیست. همچنین کسی که برای برونرفت از «تلۀ فقر درآمدی» مجبور است زمان فروشی کند، به عبارتی دچار فقر زمانی است. در ادبیات متعارف اقتصادی فقیر کسی است که درآمد ندارد و توانایی تأمین حداقل نیازهای اساسی خود و خانوادهاش را ندارد.
روند فقر، حاکم بر دیدهبان فکری سیاستگذاران ما بوده و نگاه ایرانیزه شده است. «دولت رفاه» بر مبنای نگاه درآمدمحوری بوده است. وقتی که یک فقیر را به طور طبیعی میبینیم میخواهیم کمک کنیم در آستانۀ بالاتری قرار گیرد اما سیاستها با نگاههای درآمدمحور در کشورمان غالب است و منجر به فربه شدن دولت شده و هزینۀ رفاه اجتماعی را افزایش داده است؛ به گونهای که دولت به دولت سرویسدهنده به خود تبدیل شده، نه مردم. زیرا آنقدر فربه است که فقط میتواند هزینههای خودش را دهد و عملاً با این دیدهبان درآمد پمحور منجر به فقرزایی شده نه فقرزدایی.
دیدگاه منتقدان از جمله دیدگاه توسعهای انسانمحور معتقد است توسعه امکانهای آزادی است. توسعه توانایی افزایش دامنه قدرت انتخاب آدمی است. قدرت انتخاب چند بعد دارد: سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی و ریشههای فقر را در کمبود قابلیت انسانی میداند.
قابلیت دو وجه فردی و محیطی دارد. فردی به درآمد، سلامت، تجربه و تحصیلات فرد برمیگردد و زمانی به کارکرد میرسد که قابلیت محیطی هم وجود داشته باشد؛ مثل برابری فرصتها در حوزههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و امکان عمل و مشارکت مردم و فعلیت توانایی فردی.
کسی که محروم از درآمد، سلامت، آموزش با کیفیت، بیمه سلامت و بیمه بیکاری است؛ فقیر است. اگر انسانی نتواند در معرض انتخاب قرار گیرد، چه انتخاب شود و یا انتخابش کنند، در محرومیت به سر میبرد.
کسی که پول دارد ولی امکان استفاده از منابع را ندارد، خانوادهای که بالای خط فقر قرار دارند اما سوءتغذیه دارند چون دانش لازم برای مدیریت منابع خودشان را برای دستیابی به مواد غذایی مورد نیازشان را ندارند فقر هستند.
بحث فقر مترادف بحث انتخاب است. هزینه فرصت یعنی هر انسانی که انتخاب دارد، انتخابش هزینه دارد.کسی که فقیر است، هزینه فرصت ندارد. در این وضعیت، دولتمردی موفق است که بتواند وقت مردم جامعه را قیمتپذیر کند.
شروع سیاستهای تعدیل اقتصادی از دورۀ آیتاله هاشمی رفسنجانی (سال ۱۳۶۸)، در نتیجۀ سیاستهای تعدیل افزایش تورم تا ۵۰ درصد و تا امروز ۴۶ درصد تورم وجود دارد.
نظریۀ متعارف اقتصادی یعنی اگر قدرت خرید یک فرد یا خانوار در یک بازده زمانی ثابت باشد، رفاه فرد کاهش پیدا نکرده است. در سه دهۀ اخیر در ایران یک همتازی بین تورم و نانآور خانواده اتفاق افتاده، تورم میتازد و نانآور خانواده هم برای جبران تورم که خطای دولت است، میدود. افزایش حقوق ۱۵درصدی کارگر با تورم ۵۰ درصدی، همپوشانی ندارد.
جایگزینی کار و فراغت در اقتصاد ما رُخ داده است، سبک زندگی اکثر افراد هشت ساعت کار، هشت ساعت فراغت و هشت ساعت خواب است اما افراد برای جبران تورم به اضافه کاری و شغل دوم و به زمان فروشی روی آوردهاند. پدیدۀ زمان فروشی از دید سیاستگذارها و نگاه متعارف اقتصادی دور مانده است.
پاداش زمان فروشی، دریافت بیشتر است و چون درآمد بیشتر شده، رضایت و مطلوبیت فرد افزایش پیدا میکند اما از نگاه انسان محوری، فرد، سلامت روحی و فیزیکی، وقت مطالعه، معاشرت با خانواده و سرگرمی و تفریح را از دست میدهد، اینها جزیی از کیفیت زندگی انسانی است که از بین رفته تا بتواند تورم را جبران کند.
با تورم چیزی بیشتر از درآمد را از دست میدهیم، اگر تورم سفرههای ما را کوچک میکند، به همان اندازه کیفیت سلامت روان، آینده و روابط ما را تحت تأثیر قرار میدهد و تبعات آن سالها بعد نمایان میشود. قرار گرفتن در حجم وسیعی از محرومیتها و از دست دادنها باعث افزایش خشونت، افزایش طلاق، افزایش بزهکاریهای اجتماعی شده که جزیی از پیامدهای منفی تورم اقتصادی است. همه اینها عزت و کرامت انسانی را مخدوش میکند و بعد از آن، موضوعهایی همچون آیندهنگری، توسعه، پیشرفت فراموش میشود.
در کشورهای اروپایی برای مثال در آلمان، روز یکشنبه همۀ مکانها بسته است و یا پزشکها یک زمان مشخصی برای طبابت دارند و باید مدیریت زمان کنند تا افراد بتواند به زندگی خودشان برسند. ۱۸۰سال پیش لایحهای به تصویب انگلستان رسیده است که در آن فقیر را اینگونه تعریف میکند: فقیر کسی است که برای تأمین معیشت خود بیشتر از هشت ساعت کار کند.
اقتصاد ما ظرفیت بالایی دارد اما تا وقتی دیدگاه فکری اصلاح نشود، تصمیمگیری دولتمردان ما با روشهای غلط و کهنۀ فقرزدایی جواب نمیدهد و باید از روشهای نوین استفاده کنیم. در سال ۱۳۹۷ پژوهشی روی معلمان شهر تهران انجام شد که بر اساس آن، ۵۱ درصد معلمان در تهران دچار فقر درآمدی هستند، ۴۹ درصد دچار فقر زمانی، ۵۴ درصد دچار فقر چند بعدی هستند،۳۲ درصد تلاش کردن از فقر درآمدی خارج شوند، ولی وارد تله فقر زمانی شدند.
مطالعۀ دیگری امسال انجام شد که مربوط به کادر درمانی خانم در بیمارستانهای دولتی شهر تهران است که بر اساس آن ۴۹ درصد فقر درآمدی، ۵۳ درصد فقر زمانی و ۶۳ درصد فقر چند بعدی را تجربه میکنند و ۴۴ درصد از افراد برای گریز از فقر درآمدی وارد فقر زمانی شدهاند.
برخی افرادی با وجود اینکه از لحاظ مالی در جایگاه مطلوبی قرار دارند اما دچار فقر زمانی هستند. آنقدر زمان برای کسب درآمد میگذارند که حتی زمان برای صرف آن درآمد را ندارند که باید آن را «فقر اغنیا» نامید.
رفاه و شادابی مردم نیازمند سیاستگذاری و مدیریت زمان است. خیلی از ادارهها، میتوانند این امکان را به کارمندان بدهند که وظایفشان را داخل منزل به صورت آنلاین انجام دهند. در خانه ماندن افراد در دوران کرونا باعث میشود زمان فروشی کمتری اتفاق افتد و فرد زمانش را به شکل خاص خود مدیریت میکند.
در حوزۀ علمی و در سطح دانشگاهها، خصوصاً دانشکدههای جامعهشناسی و مدیریت باید نسبت به موضوعهای جدید همفکری کنند و تلاش کنند دید مردم را نسبت به این موضوعها بازتر کنند. خود سیاستگذاران هم نظرهای بهتری دهند تا رفاه اجتماعی بهتر شود که یکی از بعدهای رفاه اجتماعی تنظیم شادابی و کار است.
اگر فردی میزان ساعت کارش جبران خدمت باشد دلیلی برای زمان فروشی ندارد، ولی وقتی هیچ نسبت معقولی میان تورمی که در جامعه ایجاد میشود با حقوق کارمندان و کارگران وجود ندارد، بهطور طبیعی مجبور به زمان فروشی میشویم که این ناهماهنگی به سیاستهای رفاه اجتماعی، پولی، بازرگانی و بینالمللی برمیگردد.
بخشی وسیعی از مسائل و مشکلات اقتصادی ما به حوزۀ سیاست مربوط است، مسائل بینالمللی، داخلی را حل کنیم، آرامش اقتصادی ایجاد کنیم، ظرفیت اشتغال را بالا ببریم، فرصتهای سرمایهگذاری داخلی و خارجی ایجاد کنیم و با افزایش اشتغال، درآمد خانواده و وضعیت اقتصادی را بهبود بخشیم.