مسئولها وقت مسئول بودن ندارند (طنز)
راضیه حسینی
«قطع برق فدراسیون شطرنج باعث شد شطرنجبازان ایرانی در مسابقات قهرمانی آسیا که به صورت آنلاین برگزار میشد شکست بخورند.»
میگویند از زمانی که این اتفاق افتاده است تا همین الان اسبها رم کردهاند و فقط داد میزنند:«کی گفته ما اسب هستیم؟ ما خر هم نیستیم. اصلاً از عنبرنسارای الاغ هم کمتریم.»
شاه سیاه و سفید گم شده و وزیرها در به در دنبالشان میگردند. یکی از فیلها بر اثر شوک و فشار وارده یکهو زاییده و دومین زایمان فیل را در ایران به ثبت رسانده است. سربازهای سفید و سیاه همگی میدان نبرد را ترک کردهاند. خبر رسیده بعضی تصمیم گرفتهاند به شغل کشاورزی مشغول شوند و سیبزمینی و چغندر بکارند. بعضی دیگر چون طاقت شنیدن اسم برق را نداشتند و بعد از هر بار شنیدن، کف و خون بالا میآوردند، به غارها پناه بردهاند. رنگ به رخها نمانده و عنقریب است کلهم فرو بریزند. وزیرها هم بالاخره شاه سفید و سیاه را پیدا کردند، پشت یکی از رخهای در حال فروپاشی نشسته بودند و با هم حرف میزدند:
– راستی چطور میشه یه فدراسیون برق اضطراری نداشته باشه؟
– اصلاً چطور بهشون اعلام نکردن که قراره برق بره؟
و یک ساعت را به تکرار پرسیدن همین دو سؤال گذراندند.
ناگهان موجودی کوچک با شال زردی دور گردن، ظاهر شد و گفت:«شما دیگه خیلی داغونید. آدم فانوسبان بشه و هر دقیقه مجبور باشه چراغ رو روشن خاموش کنه ولی مثل شما همه چیزش با یه قطعی برق به فنا نره. این قسمت سیاره زمین رو تا حالا کشف نکرده بودم و واسه همین فکر میکردم اون پادشاه و سیارکش، مرد تاجر یا جغرافیدان خیلی عجیب و غریب هستند. ولی حالا میبینم از اینجا عجیبتر نداریم. خودشون تو مسابقه آسیایی شرکت میکنند، خودشون برق خودشون رو قطع میکنند و شکست میخورند، بعد خودشون با خودشون دعواشون میشه که چرا اینطوری شد!» بعد رو کرد به مهرههای درب و داغون شطرنج و ادامه داد: «من تو سیارکم جا برای همهتون دارم. اونجا فقط مسئول یه گلم، وقت دارم مسئول شما هم باشم. ولی مثل اینکه اینجا مسئولها اونقدر سرشون شلوغه که وقت نمیکنند مسئول چیزی باشند. اگه پایهاید بزنید بریم عشق و حال.» و مهرههای شطرنج زدند رفتند عشق و حال.