آیا بازار قدیمی فرش تهران رو به فراموشی میرود؟
به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: «بازار قدیمی فرش تهران آدم را یاد خانههای قدیمی میاندازد؛ همان قدر خاکخورده اما جذاب؛ پر از رنگهایی که دیگر کمتر جایی به چشم میخورند. قرمز لاکی، سفید براق ابریشمی و سبز کلهغازی با مغازههایی که وقتی از پشت پنجره به داخل آنها خیره میشوی، فکر میکنی زمان روی سال ۱۳۴۰ شمسی گیر کرده است.
فروشندگانی پیر و کمحوصله و گاهی خوشصحبت با لهجه بازاریهای قدیم تهران که یکدیگر را میشناسند. اینجا نه از زرق و برق فروشگاههای هایپرفرش خبری است و نه از نورهای متمرکز که رنگ را چند برابر به چشم میآورد؛ فروشگاههایی که این روزها با اقساط بلندمدت و متمرکزکردن برندهای مختلف کار را برای خرید راحتتر کردهاند.
سری به بازار قدیمی فرش تهران زدیم تا از زبان کسبه قدیمی آن بشنویم که این هایپرها و فروشگاههای جدید چه تأثیری روی بازار آنها گذاشته است؟ آیا آنها هم مانند بقالیهای قدیم قربانی افزایش هایپرمارکتهای زنجیرهای میشوند؟
از متروی خیام که بیرون بیایید چند قدم آنطرفتر سردر بزرگ بازار فرش قدیم تهران را میبینید. وقتی پا را داخل محوطه بزرگ آن میگذارید همه تصاویر اطراف مانند خیل موتورهای پارکشده و سروصدا و دود جای خود را به رنگ و نقش میدهد. گوشه دیوارها، روی گاریهای کوچک یا روبهروی حجرهها همه جا پر از فرشهای کوچک و بزرگ است؛ شبیه موزهای خاکگرفته و فراموششده. مغازهها با دکورهای چوبی قدیمی، شیشههای بزرگ با قابهای آهنی آدم را یاد عکسهایی از تهران قدیم میاندازد.
محمد بهروزی به قول خودش ۷۰ سال است در بازار تهران کار میکند، حجره بزرگی دارد که از دیوار و درش قالیچههای دستباف آویزان است و یک محوطه ۱۰۰ متری هم زیر مغازه دارد پر از فرشهایی با طرح و نقشههای متنوع اما آن طور که میگوید دیگر مانند گذشته مشتری ندارد.
پیرمرد همین طور که با همکاران شوخی میکند، از روزگاری میگوید که وقت سرخاراندن نداشتند: «آن قدر عدل میبستم که جا نداشتیم. سابق ۴۰ تا کارگر داشتم اما حالا عموم مردم دیگر آن نگاه گذشته را به فرش ندارند. همه میخواهند یک تکه فرش ماشینی بگذارند زیر پا که با دکور خانه جور دربیاید و لابد در خانه بعدی و دکور بعدی آن را یکسوم قیمت میفروشند و فرش جدید میخرند.»
او که از ۹ سالگی در بازار کار میکند، میگوید: «ما اینجا به مردم بهترین فرش را میفروشیم و میگوییم ببر اگر تا یک ماه بعد هر کارشناسی گفت این قالی آن قدر نمیارزد، برگردان! کدام این فروشگاههای جدید این کار را میکنند؟»
او از قول یکی از دوستان قدیمی میگوید که حالا در کشوری خارجی کارخانه فرش ماشینی دارد و تعریف کرده که مردم یک فرش میخرند و تا به شستوشو برسد میفروشند و نو میخرند چون قیمت شستوشو بیشتر از یک فرش نو است.
داخل مغازه، مشتری مشغول قیمتگرفتن قالیچههای دستی است. قیمتها از ۲۰ و ۳۰ میلیون است و کاملاً مشخص است که چرا یک نفر با درآمد متوسط نباید در این مغازه پا بگذارد.
وارد مغازه دیگری میشوم که مردی با موهای سفید مشغول حرفزدن با تلفن است. تعارف میکند روی صندلی پر نقش و نگاری بنشینم. به فرشهای زیبای دستبافتی که به دیوار آویزان شده خیره میشود. او معتقد است فروشگاههای جدیدی که این روزها بازار قالی را متحول کردهاند، در حال انجام کار حرفهای هستند و همه جای دنیا به این روش کار میکنند: «طبعاً آنها یکی از دلایلی هستند که این بازار از رونق بیفتد.
این که چرا مردم فرش دستباف نمیخرند هم طبیعی است با این قیمتها کمتر کسی سراغ این فرش میآید. این کار با این شکل و شمایل دیگر پیر شده است. شما به همین مغازه من نگاه کن! خوب معلوم است مشتری داخل نمیآید اما ما هم به این وضع عادت کردهایم. جوانان دیگر وارد این کار نمیشوند و مثل سابق هم درآمد ندارند.»
او که یک بار به فروشگاههای مدرن فرش رفته، معتقد است طبیعی است که مردم آنجا را ترجیح بدهند: «طرف خرج کرده است وام میلیونی گرفته، پارکینگ دارد، قهوه و چای میدهد و مردم میتوانند راحت انتخاب کنند. خود من که سالهاست در این کار هستم وقتی رنگ و نور آنجا را دیدم، لذت بردم.»
او اعتراف میکند که این بازار با همه زیبایی میتواند با یک سرمایهگذاری و نقاشی و نورپردازی حسابی پر رونق شود اما کسی حوصله ندارد.
از دالان کوچکی میگذرم که متصل به محوطه دیگری است و آنجا هم بورس فرش است. بالاخره جوانی را میبینم که پشت دخل نشسته و از دیوار مغازه چند فرش طرح ترکمن و کاشان آویزان است. جواد تعریف میکند که دیگر کار مانند گذشته نیست و مردم هم کمتر به خرید فرش دستباف گرایش دارند: «مشتریها دو مدل هستند؛ یک مدل که در بازار آشنا دارند و با واسطه و اعتماد میآیند خرید میکنند و یک دسته دیگر که آشنا ندارند و قسطیخریدن برای آنها راحتتر است و به بازارهای امروزی میروند.»
جواد معتقد است دیگر مانند گذشته مردم به فرش مانند هنر نگاه نمیکنند. فرش برای بیشتر مردم کالا شده که یک روز خراب میشود: «الان بیشتر مردم به رنگ و نقش نگاه میکنند که در فرش ماشینی هم متنوعتر است. امروز مردم تجملگرا شدهاند و شیکبودن مسأله اصلی است.»
او از فرش کاشان و اردکان میگوید که مانند فرش تبریز قیمت بالایی ندارد و مردم عادی در گذشته استقبال بیشتری از آن میکردند اما آن طرحها به علت بهروزنشدن دیگر برای مشتری جذابیت ندارد.
از محوطه میگذرم و وارد میدان سرپوشیده دیگری میشوم. دالانهای تنگ و نور شکسته آفتاب روی دکور مغازههای قدیمی رنگ جذابی به بازار میدهد. کنار چند مرد که مشغول بازکردن قالیها و عکسگرفتن از آنها هستم، میایستم و از زیبایی قالیهای دستباف لذت میبرم. سر حرف را باز میکنم و میپرسم آیا رونقگرفتن فروشگاههای بزرگ فرش تأثیری روی بازار آنها داشته است؟
همه میگویند قطعاً تأثیر داشته است اما چند نفری که در کار تجارت فرش به کشورهای خارجی هستند نظر خاصی ندارند چون بازار هدف آنها فرق میکند. یکی از آنها میگوید: «من فکر میکنم بالاخره این حجم از تبلیغات که همه جا میبینیم روی مردم تأثیر میگذارد، اما ما اینجا واحدهای جدا و کوچکی هستیم و قدرت تبلیغات در آن سطح را نداریم. مسأله مهم دیگر که شاید مردم ندانند این است که دیگر مثل سابق اختلاف قیمت فرش ماشینی و دستباف زیاد نیست و ما هم فروش شرایطی داریم. از طرفی فرش دستباف همیشه پول است و هر وقت بیارید در بازار حتی اگر مال ۱۰۰ سال پیش باشد بالاخره قیمت بهروزی دارد.»
اما رساندن این حرفها به گوش مردم در هیاهوی تبلیغات فراوانی که فروشگاههای بزرگ راه انداختهاند کار راحتی نیست. از طرفی آن طور که خود بازاریان میگویند بهتر است برای خرید فرش دستباف یک کارشناس خبره به همراه داشته باشید تا خرید مناسب و باکیفیتی داشته باشید.
در راه برگشت در ایستگاه مترو خیام به هر طرف نگاه میکنم تبلیغات و آگهی فروشگاههای بزرگ فرش است اما دریغ از حتی یک نشان کوچک از حضور بازاری به این بزرگی و رنگارنگی در چند قدمی مترو.»