چرا «سلامت روان» نه اولویت مردم است نه مسئولان؟
اخباری که این روزها درباره وضعیت نامساعد شاخصهای روانی جامعه منتشر میشود، هر روز بیشتر از گذشته ضرورت بررسی دقیق علل و عوامل آن را برجسته میکند.
به گزارش ایرنا، در بخش نخست به آشفتگی آماری و نبود اطلاعات کافی و مستند درباره بهداشت روان جامعه اشاره کردیم و در بخش دوم به بررسی و پاسخ این پرسش می پردازیم که اساسا چرا مقوله بهداشت و سلامت روان در جامعه ما اولویت نخست نیست و به چه دلایلی این موضوع در برنامهریزیهای مردم و مسئولان اهمیت بالایی ندارد.
اجازه دهید موضوع را با یک ضربالمثل رایج در فرهنگمان آغاز کنیم؛ با این یادآوری که «در مثل مناقشه نیست»؛ همه ما بارها شنیدهایم که «عقل سالم در بدن سالم» است. در اینجا منظور از عقل سالم، عمدتا رفتارها و طرز فکرها و تصمیمهای عاقلانه و بهنجار است که در زندگی و کنشهای فردی و جمعی بروز میکند.
در واقع این نگاه، هر عقل سالمی را در یک بدن یا «جسم» سالم متصور است و به وضوح از جنبههای ذهنی، فکری و روانی سلامت غافل است؛ در ادامه خواهیم گفت این نگاه فیزیکی، در ذهن برخی متولیان هم حاکم است.
در فرهنگ عامیانه نیز، انتساب صفت «روانی» به افراد بیشتر در کاربرهای توهینآمیز و تحقیرکننده مطرح است تا صفتی که توصیفکننده مشکلات روان به معنای درست علمی آن باشد. همینطور است ننگ و عاری که هنوز هم در نگاه بسیاری از مردم در مورد داروهای روانپزشکی و یا مراجعه به روانشناس وجود دارد.
اگر سرانه درمان روانشناسی مردم را بسنجیم، به جرات میتوان ادعا کرد بخش بسیار بزرگی از مردم هیج هزینهای در سبد بهداشتی خود برای مشاوره و رواندرمانی، اختصاص نمیدهند و اساسا حل مشکلات با تکنیکهای غیردارویی روانشناختی و مشاوره را یا به رسمیت نمیشناسند یا پرداخت ویزیت را جز برای پزشک برنمیتابند.
نگاه منفی به جنبههای کاربردی درمان روانشناختی، اگرچه در جوامع دیگر هم تا حدودی حاکمیت دارد اما در ایران بهاندازهای شایع است که در میان صدها خدمت بیمهای پایه و تکمیلی، حتی یک مورد بیمه خدمات روانشناسی (نه روانپزشکی) وجود ندارد و متقاضیان ناگزیرند همه هزینهها را از جیب خود بپردازند؛ در واقع تنها بعد از کلی توصیه و خواهش و جبر شرایط (مانند اختلافهای جدی خانوادگی) شاید بتوان خانوادهای را قانع کرد که در مشکلات و گرفتاریها، به مشاور و روانشناس مراجعه کند.
اما مشکل فقط طرز فکر مردم و ریشههای فکری-فرهنگی آن نیست؛ در میان مسئولان نیز به ندرت موضوع رسیدگی اصولی به بهداشت روان جامعه مورد توجه است و در بیشتر اوقات فراتر از حرف نمیرود. این مشکل به حدی فراگیر است که در آخرین و گستردهترین موج فراگیری اختلالهای روانی کشور که محصول ویروس کرونا و پیامدهایش است، نمود یافت.
در حالی که همه پیشبینیها و شرایط جاری نشان میداد آثار روانی کرونا بسیار فراگیر و حادتر از آثار جسمانی خواهد بود، متاسفانه در دولت قبل کمترین اهمیتی به حوزه سلامت روان جامعه داده نشد؛ این موضوع در ترکیب کمیتههای تخصصی ستاد ملی مقابله با کرونا و تخصص اعضای هیات علمی آن مشهود بود.
احتمالا بسیاری از مردم و حتی کارشناسان نمیدانند که در اوج همهگیریها و خیزهای اول تا پنجم کرونا، ستاد یادشده هیچ کمیته تخصصی یا حتی اسمی، برای حوزه روان نداشته و تنها در دولت جدید است که کمیته «تخصصی سلامت روان» تشکیل شده است.
تصور اینکه در ۱۸ ماه نخست ورود کرونا، هیچ بحث تخصصی یا حتی کارگروه سادهای برای بررسی معضلات روانی درستاد کرونا وجود نداشته و همه درخواستهای کارشناسان از سوی دولت قبل بیپاسخ میماند، دشوار و غمانگیز است اما متاسفانه واقعیت دارد و با نامهنگاریهای متعدد رئیس سازمان نظام روانشناسی و مشاوره کشور و درخواستهای رسانهای، سرانجام در ۱۴ مهرماه امسال، وزارت بهداشت تشکیل کمیته سلامت روان را اعلام و مسئول آن را منصوب کرد.
اگرچه این اقدام ارزشمند وزیر بهداشت دولت سیزدهم قابل تقدیر است اما نکته قابل تامل اینکه دبیر این کمیته نیز یک پزشک است و نه یک روانشناس.
یک بررسی جامع درباره ساختار دولتی متولی یا منتسب به روانشناسی در کشور، فقط مارا به یک اداره کل (و نه معاونت) در تشکیلات بزرگ وزارت بهداشت میرساند که آن هم مشترکا مربوط است به «سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد»!
وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی با شبکه عظیم بهداشتی ودرمانی در دورترین نقاط کشور، ۹ معاونت شامل آموزشی، تحقیقات و فناوری، درمان، بهداشت، پرستاری، فرهنگی- دانشجویی و توسعه مدیریت، حقوقی و رئیس سازمان غذا و دارو و نیز چهار سازمان تخصصی دارد اما برای سلامتروان جامعه که نیمی از سلامت کلی مردم را تشکیل میدهد هیچ معاونت یا حتی اداره کل مستقلی ندارد.
یک بررسی اجمالی نشان میدهد حتی یک برنامه روانشناختی از سوی وزیران بهداشت و درمان کشور (پیش و بعد از انقلاب) به عنوان اولویت مهم در هنگام رایگیری از مجالس مختلف ارائه نشده است و نیز حتی یک بار هم یک وزیر بهداشت برای مشکلات حوزه روان جامعه مورد سوال یا استیضاح قرار نگرفته است؛ بیتوجهی ساختار انسانی و سازمانی وزارت مهم بهداشت، البته ریشه در یک نگاه اشتباه به مقوله سلامت روان دارد که در مطلبی مجزا به آن خواهیم پرداخت.
همین مقدار کافی است که در ذهن و ضمیر وزیران بهداشت و معاونان و مشاوران آنها در همه ادوار، مقوله روان فقط منحصر به موضوعهای زیستی و بیولوژیکی (ذهنی به معنای محدود مغزی) بوده و هرگز ابعاد انسانی، اجتماعی، فلسفی و «روانی» آن درک نشده و به رسمیت شناخته نشده است.
دقیقا به همین دلیل است که بدون استثنا در همه دورهها، مدیر «سلامت روانی، اجتماعی و اعتیاد» وزارت بهداشت، یک روانپزشک بوده است و نه حتی روانشناس بالینی یا روانشناس اجتماعی یا روانشناس عمومی.
گویی هیچکدام از چندین شاخه متنوع روانشناسی قابلیت و صلاحیت اداره دفتر سلامت روان را ندارند.
از همین روی است که ایرناپلاس تا کنون در چند یادداشت، از دولت دوازدهم وسیزدهم خواسته است توجهی حداقلی به مسائل روانشناختی مردم داشته باشد و اگر ساختار وزارت بهداشت، قابل تغییر نیست، یک «دستیار یا مشاور ویژه درامور بهداشت روان» برای رئیس دولت تعیین تا اهمیت آن اندکی بیشتر درک شود.
اگر ریشه بسیاری از مشکلات و آسیبهای اجتماعی را در اختلالهای روان بدانیم، بیتوجهی یا بیاهمیتی این حوزه در نگاه مسئولان و مردم، سبب شده که علاوه بر رشد اختلالهای روانی، بسیاری از آسیبها و جرمها نیز افزایش یابد؛ از طلاقهای رسمی و عاطفی تا انواع خشونتهای خانگی، کودک آزاری، نزاعهای خیابانی، اختلافهای میان فردی و میان خانوادگی، رشد پروندههای قضایی و …
دکتر محمدرضا رئیسی-روانشناس