کدام عوامل غیراقتصادی آمار ازدواج را کاهش دادهاند؟
میزان کاهش ازدواج و همزمان افزایش طلاق در ایران، به حدی نگرانکننده شده که میطلبد همه کارشناسان و متولیان امر به فکر افتاده و با تدوین یک برنامه جامع، چارهای اساسی بیندیشند. طبق گزارش جدید مرکز آمار، در ۱۰ سال گذشته، بیش از ۳۶ درصد از میزان ازدواج کاهش یافته که خود مولد کاهش زاد و ولد و بسیاری دیگر از پیامدهای اجتماعی است.
به گزارش ایرناپلاس، در بخش نخست از سلسله گزارشهای تحلیلی درباره شاخص ازدواج و طلاق، به دلایل اقتصادی و برخی دلایل غیراقتصادی افت میزان ازدواج پرداخت؛ در بخش دوم، دیگر علل و ریشههای اجتماعی، فرهنگی و بینشی کاهش ازدواج را بررسی خواهیم کرد که به یک نتیجه قابل انتظار آن یعنی کاهش زاد و ولد خواهیم رسید و در چند روز آینده، عوامل و زمینههای رشد فزاینده طلاق را بررسی خواهیم کرد.
همچنان که در بخش نخست اشاره کردیم، نگرش تک عاملی و تکیه صرف به دلایل اقتصادی کاهش ازدواج، میتواند یک خطای راهبردی و گمراهکننده به ویژه برای برنامهریزان و متولیان امر باشد؛ از طرفی اگر به ریشههای فکری، عقیدتی، فرهنگی و سبکهای زندگی جدید آگاه باشیم، بهتر میتوان برای اصلاح آن چاره اندیشید و همراه با بهبود اوضاع معیشتی، روند «ازدواجگریزی» جوانان را متوقف یا شتاب آن را کند کرد.
پیش از ورود به بحث، باید اشاره کرد که بخشی از موارد مطرح شده در ادامه متن، جنبه توصیفی داشته و به دور از ارزش داوریهای مرسوم و غیرعلمی است.
یکی از مهمترین دلایل تاثیرگذار بر کاهش ازدواج، تغییر انگیزهها و نگرشهای دختران و پسران کشور است که میتوان با یک برنامهریزی میانمدت آن را اصلاح کرد؛ در بیشتر ازدواجهای دهههای گذشته، مردان به عنوان یکی از دو پایه ازدواج، درست یا نادرست، مزیتهای برتری از نظر مالی، شغلی، تحصیلاتی و … داشتند. تغییرات جمعیتی دانشگاهها و پیشیگرفتن میزان دانشجویان دختر از پسران در تحصیلات دانشگاهی، اگرچه فینفسه امری ارزشمند است و میتواند باعث تعالی و ارتقای سواد و دانش جامعه باشد، اما از آنجا که متناسب با آن فرهنگسازی لازم انجام نشده، خود به عاملی برای کاهش ازدواج تبدیل شده است.
بررسیهای آماری توزیع جمعیتی پسران و دختران در رشتههای مختلف دانشگاهی، گویای افزایش تدریجی و گاه جهشدار نسبت جمعیتی دختران در همه رشتههاست، بهگونهای که نسبت ورود دختران به کل جمعیت دانشجویان از ۲۸ درصد در سال ۱۳۵۷ به تدریج در اواخر دهه ۸۰ به رقم ۶۳ درصدی رسید.
اگر چه این نسبت در سالهای بعد کمی متعادل شد اما دختران، درصد بزرگتری از فارغ التحصیلان اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ را به نسبت پسران شکل دادند؛ این درصد، همان جامعه آماری بودند که در ۱۰ سال گذشته در سن ازدواج قرار داشته و عامل کاهش میزان ازدواج بودهاند. در واقع فرهنگی که بالاتر بودن تحصیلات مرد را یک عامل مزیتی میپندارد، طبیعی است که تمایل کمتری برای ازدواج یک دختر با تحصیلات بالاتر از یک پسر دارد.
تاثیر مدرکگرایی و توقعات بالا در کاهش ازدواج
این اما همه ماجرا نیست؛ وقتی عطش جامعه برای کسب مدارک دانشگاهی دختر و پسر بالا میگیرد، در عمل چند سالی به حداقل سن ازدواج اضافه میشود و این فرآیند در پیوند با عامل تاخیرساز یافتن شغل متناسب، به نقطهای میرسد که سالها از سن ازدواج جوانان میگذرد و بسیاری از آنها در طلب مدرک بالاتر و شغل متناسبتر، گاه دیگر ازدواج نمیکنند؛ این همان پدیدهای است که به جمعیت «در معرض تجرد قطعی» میانجامد؛ که آمار آن در سال ۱۳۹۹ به ۳۰ درصد رسید و «لشگر» مجردهای کشور را ۱۳ میلیونی کرد.
اگر این عامل، تنها منحصر به جوانان دارای تحصیلات دانشگاهی است، در یک ارزیابی گستردهتر که شامل همه جوانان دانشگاهی و غیردانشگاهی است، عوامل فرهنگی و اجتماعی دیگری هم در کاهش ازدواج نقش داشته است؛ در دو دهه اخیر، میزان و تنوع انتظارات خانوادهها از گزینه مطلوب یا به نسبت مطلوب برای ازدواج فرزندانشان تغییر کرده است؛ اگر در دهههای گذشته، یک زوج جوان میتوانستند با شغلی حداقلی و یک خانه کوچک یا حتی اتاق اجارهای، زندگی مشترک را آغاز کنند، تحولات بینشی دو دهه اخیر، میزان توقعات اولیه را به مواردی همچون شغل ثابت و پردرآمد، خانه مستقل با ترجیح ملکی، عروسیهای مجلل و انبوهی از تجملات غیرضروری تغییر داده؛ طبیعی است در دهه گذشته که کشور با دو دور تحریم شدید مواجه و بیشترین زیانهای اقتصادی و معیشتی را متحمل شد، برآوردن این نیازها دشوارتر شد و در نتیجه امکان ازدواج ها کمتر.
سبک زندگی به کدام سو میرود؟
عامل دیگر کاهش ازدواج در یک دهه اخیر، به نوعی با تغیر سبک زندگی افراد جامعه مرتبط است؛ در واقع مدرنیته (یا درک جامعه از مدرن شدن) و مظاهر آن به اندازهای افراد را به ارزش فردیت و لذت فردی تشویق کرده است که بخشی از جوانان را مسحور خود کرده و باعث شده برخلاف جوانان دهههای پیشین، رندگی ایدهال را تنها در ازدواج و چارچوب خانواده نپندارند؛ این نگرش البته مختص جامعه ایران نیست و با رشد رسانههای اینترنتی و ماهوارهای، تاثیرات الگوپذیرانه زیادی در بسیاری از جوامع «پیش از این سنتی» گذاشته است.
از طرفی اگر برآوردن نیازهای غریزی و عاطفی افراد را یکی از مهمترین کارکردهای خانواده بدانیم، نمیتوانیم از این نکته غفلت کنیم که سالهاست جوانان ما در معرض رسانههای صوتی و تصویری غربی قرار دارند که رفع این نیازها را الزاما از طریق ازدواج، تبلیغ نمیکنند؛ برخی الگوهای داخلی و خارجی جوانان (اعم از هنرمندان یا ورزشکاران) را مجردهایی تشکیل میدهند که یا بسیار دیر ازدواج میکنند یا حتی تا پایان عمر مجرد باقی میمانند؛ طبیعی است که در راستای ضعف کارکردی رسانههای داخلی، الگوی جوان و نوجوان امروزی میتواند بهراحتی از چهرههای ملتزم به ارزشهای ایرانی_اسلامی تغییر کند و به سمت ارزشهای جوامع دیگر متمایل شود.
آنچه در این دو بخش برشمردیم، تنها بخشی از عوامل پیدا و پنهان کاهش ازدواج و امتناع جوانان به تشکیل خانواده است و دیگر عوامل آن به بررسیهای عمیقتر و متکی به پژوهشهای علمی جدیدتر نیاز دارد؛ اما کاهش بیش از ۳۰ درصدی میزان ازدواج، در نتیجه به کاهش فرزندآوری و افت شاخصهای جمعیتی منجر شده؛ بهگونهای که اکنون میزان رشد سالانه جمعیت کشور (۶ دهم درصد) به نقطهای رسیده است که بیم آن میرود در دو، سه دهه آینده جمعیت ایران پیر و پیامدهای مختلف اقتصادی، اجتماعی آن غیرقابل اجتناب شود.
بدیهی است که آثار و عواقب کاهش ازدواج، تنها مربوط به کاهش جمعیت نیست و «رشد تنهایی فردی» و «از دست دادن حمایتهای مادی و معنوی خانواده» نیز تنها بخشی دیگر از پیامدهای آن خواهد بود. در این باره در آینده مطالب بیشتری خواهیم نوشت.
محمدرضا رئیسی