کد خبر: 070702139134
اقتصادجامعه و فرهنگروزنامه

مشاهیر مدیریت

بخش پنجم / ابراهام مازلو  ( Abraham Harold Maslow : 1908 -1970 )

مرتضی ایراندوست / کارشناس ارشد مدیریت صنعتی

آبراهام مازلو در سال ۱۹۰۸ در نیویورک متولد شد.او فرزند پدر و مادر فقیر روسی-یهودی بود که مانند بسیاری دیگر در آن زمان، برای فرار از آزار و شکنجه و تأمین آینده بهتر خانواده خود، از اروپا شرقی به آمریکا مهاجرت کرده بودند. دوران کودکی مازلو در تنهایی و انزوا گذشت.

او به شدت به مطالعه علاقمند بود تحصیلات عالیه خود را در دانشگاه ویسکونزین انجام داد و به دریافت دکترا نائل شد.پس از آن ابتدا در همان دانشگاه و بعد در دانشگاه و مؤسسات علمی دیگر امریکا به تدریس و تحقیق پرداخت. مازلو ابتدا رشته حقوق را برای تحصیلات دانشگاهی انتخاب کرده بود، اما بعدها به روانشناسی تغییر رشته داد و در آن خوش درخشید.او معتقد بود که مردم بطور دائم میخواهند از تمام ظرفیت توانایی خود استفاده کنند.

وی یکی از دو نام بزرگ روانشناسی انسان‌گرا محسوب می‌شود. مازلو زندگی اش را وقف تلاش برای بنیان نهادن نوعی روان شناسی کرد که به گفته خود در پی برقراری صلح و آشتی بوده است. مازلو به دنبال طرح کردن روان شناسی است که از روحیه بدبینی و جبرگرایی موجود در روان کاوی فرویدی به دور باشد. روانشناسی که به جای تامل و تعمق بر جنبه های منفی و سویه های بد انسانی، دنبال یافتن جنبه های مثبت و تحقق استعداد های ذاتی انسانهاست.

سرانجام او توانست با تلاش بی وقفه خود نگرش موسوم به روان شناسی انسان گرا یا روان شناسی نیروی سوم را با محوریت تحقق استعدادهای ذاتی انسانی مطرح؛ و به عنوان یک مکتب مهم روان شناختی عرضه کند. روانشناسی انسان گرا، الگویی فکری است که پس از اوج گرفتن روانکاوی فرویدی و روانشناسی رفتارگرا و به نوعی در پاسخ به‌آن‌ها شکل گرفت.

مازلو یکی از تأثیرگذار ترین و شناخته شده‌ترین روان شناسان قرن بیستم شناخته می‌شود.پیشرفتهای مازلو در زمینه روانشناسی انسان گرایانه و توسعه سلسله مراتب نیازهای انسانی به خصوص (خود شکوفایی) از جمله مشارکتهای فراوان وی در زمینه روانشناسی بوده است. حوزه‌ای که او در روانشناسی مورد مطالعه قرار داد اگر او نبود به احتمال زیاد بسیار متفاوت به نظر می‌رسید. آبراهام مازلو بر اهمیت تمرکز بر ویژگی‌های مثبت در افراد تاکید داشت.

با شروع جنگ جهانی دوم، تمرکز فکری مازلو تغییر کرد و این زمانی بود که او شروع به تغییر چشم انداز در حوزه روانشناسی کرد بنابراین با توجه به وحشت جنگ، مازلو تحقیقات خود را با احساس اضطرار تازه‌ای انجام داد. این امر منجر به آثار مشهور وی در زمینه مفهوم خود شکوفایی و معرفی سلسله مراتب اساسی نیازهای او در اواسط دهه ۱۹۴۰ شد.سلسله مراتب نیازهای مازلو یک نظریه انگیزشی در روانشناسی می باشد که معمولا به شکل «یک هرم پنج لایه » نشان داده می شود.

بر اساس ساسله مراتب نیازهای مازلو طی کردن هر یک از این نیازها پیش شرط برآورده شدن نیازهای دیگر است. در واقع میتوان این سلسله مراتب را همچون نردبانی دانست که باید برای رسیدن به بالای آن ابتدا پله های پایین تر آن را طی کرد. بنابراین بر طبق هرم مازلو زمانی شخص میتواند استعدادهای خود را شکوفا کند یا به تحقق اهداف خود برسد که سلسله مراتب نیازهای پیشین را برآورده سازد.مازلو در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که اساسا انسانها با داشتن برخی نیازهای سلسله مراتبی به دنیا می آیند.

نیاز هایی که بین همه انسانها مشترک بوده و این نیازها انگیزه رشد و کمال و تحقق خود را در مورد همه انسانها به وجود می‌آورد. واقعیت این نیازهای سلسه مراتبی که در طول یکدیگر و با یک ترتیب منظم کنار هم عمل می‌کنند اینست که این نیازها برسازنده و تحقق بخش استعدادها و توانایی هر فردی است. به طور کلی هرم نیازهای مازلو یا سلسله مراتب نیازهای مازلو در برگیرنده نیازهای اساسی همه انسانها در طول زندگی است.

در واقع این هرم به بیان نیازهای انسان از ابتدایی ترین نیاز تا نهایی ترین نیاز که خودشکوفایی است می پردازد. این مدل ۵ مرحله‌ای می‌تواند به نیازهای کمبود و نیازهای رشد تقسیم‌شود. ۴ سطح اول اغلب با عنوان نیازهای کمبود و سطح‌بالایی با عنوان نیاز رشد یا وجودی شناخته میشود. نیازهای کمبود به‌واسطه محرومیت ایجاد می‌شوند و گفته ‌می‌شود که درصورت برآورده‌ نشدن باعث تحریک‌فرد می‌شود.

همچنین، هرچقدر طول دوره‌ی زمانی عدم‌دسترسی به این نیازها طولانی‌تر شود، انگیزش و میزان تحریک فرد برای دستیابی به‌چنین نیازهایی قوی‌تر می‌گردد.مازلو این امر را به‌طور اولیه مطرح‌کرد که افراد باید نیازهای مربوط‌به کمبود در سطح پایینتر را قبل از حرکت به‌سوی رفع نیازهای رشد سطح‌بالاتر مرتفع ‌سازند.

هرچند، وی بعدا تصریح‌نمود که مرتفع‌ساختن یک نیاز پدیده‌ای همه یا هیچ (صفر یا صدی) نیست و لذا بیان این موارد، اظهارات قبلی‌اش مبنی‌بر اینکه نیاز باید به‌طور صددرصدی تا قبل از ظهور نیازهای بعدی رفع‌شود را نقض‌کرد. وقتی نیاز کمبود به‌طور کم و بیش مرتفع‌می‌گردد، در ادامه آن نیاز از بین خواهدرفت و فعالیت‌هایمان به‌سمت رفع مجموعه نیازهایی‌که هنوز مرتفع نشده‌اند پیش‌می‌رود.

این موارد بعدا تبدیل‌به نیازهای برجسته‌ی دیگرمان می‌شوند. هرچند باوجود این، نیازهای رشد کماکان احساس‌می‌شوند و حتی زمانی‌که روی کار می‌آیند ممکن‌است قوی‌تر نیز بشوند. نیازهای رشد از فقدان چیزی ناشی‌نمی‌شوند، بلکه از میل به‌رشدی که در وجود فردی قرار دارد منشأ می‌گیرد. وقتی این نیازهای رشد به‌طور معقول برآورده‌شوند، فرد ممکن‌است بتواند به بالاترین سطح که خودشکوفایی نامیده‌می‌شود برسد.

-نیازهای فیزیولوژیک: نیازهای فیزیولوژیک، برای همه‌ ارگانیسم‌ها وجود دارند. نیازهایی که به حفظ وضعیت بیولوژیک ارگانیسم و بقاء آن کمک می‌کنند. غذا، آشامیدنی‌ها، خواب، اکسیژن، سرپناه در این گروه قرار می‌گیرند.اگر نیازهای فیزیولوژیک برای مدت نسبتاً طولانی تأمین نشوند، فرد برای تأمین نیازهای دیگر برانگیخته نخواهد شد.

– نیازهای مربوط به امنیت: این نیازها به ارگانیسم کمک می‌کنند تا بتواند دنیایی منظم، پایدار و قابل پیش‌بینی در اطراف خود ایجاد کند.نبودن شرایط پایداری و ثبات، می‌تواند به اضطراب و حس ناامنی منتهی شود.تأمین‌نشدن نیازهای مربوط به امنیت، باعث می‌شود که فرد، بخش مهمی از زمان و انرژی خود را به این سطح از هرم نیازها اختصاص دهد و انرژی و انگیزه‌ی کمتری برای پرداختن به لایه‌های بالاتر باقی بماند.

– نیاز به عشق و تعلق: پس از تأمین نیازهای فیزیولوژیک و نیازهای مربوط به امنیت، نیاز به عشق و تعلق خاطر، برانگیخته می‌شود.فرد به جستجو روابط نزدیک و صمیمی برمی‌خیزد و می‌کوشد خود را به گروه‌های مختلف (خانواده،گروه‌های حرفه‌ای، همسایگان، گروه رفقا و دوستان و مانند این‌ ها) نسبت دهد.

– نیازهای مربوط به احترام به خود: احترام به خود، در قالب دو نیاز مختلف نمایان می‌شود:

• میل به کسب احترام از سوی دیگران (پذیرش اجتماعی، موقعیت اجتماعی، پرستیژ و مانند این‌ها)

• احترام خودم به خودم (توضیحات مزلو در این بخش، بسیار به مفهوم عزت نفس نزدیک است).

– نیاز به خودشکوفایی : اگر همه‌ی نیازهای لایه‌های قبل، تأمین شوند، نیاز‌های مرحله‌ی خودشکوفایی فرصتی برای ظهور و بروز پیدا می‌کنند؛ البته به شرطی که خود فرد هم در این‌جا خودشکوفایی‌ را آگاهانه انتخاب کند.

در شناخت آبراهام مزلو باید به یک نکته‌ مهم توجه داشته باشیم.آن نکته‌ مهم اینست که او نسبتاً زود فوت کرد. منظور از فوت زودهنگام این است که برخلاف برخی افراد که پس از مدتی روند رشدشان کُند یا متوقف می‌شود، دقیقاً در اوج شکوفایی و رشد، فوت کرد و به نوعی می‌توان روند فعالیت او را یک مسیر ناتمام دانست.آبراهام مازلو در حالیکه ذهنش پر از ایده ها و نظریات جدید بود، در سن ۶۲ سالگی از دنیا رفت. اما باز هم نظریات ارزشمندی را از خود به یادگار گذاشت.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا