چرا آستانه تحمل کاهش یافته است؟
ابوالفضل دلاوری/ استاد دانشگاه
نشانه های مختلف این نا امیدی به شکل های مختلفی در فضاهای عمومی و خصوصی نظیر شبکه های اجتماعی، خیابان و کوچه و بازار و حتی درون خانواده ها به روشنی دیده می شود. اگر به چهره مردمانی که در جاها و موقعیت های مختلف با آن ها مواجه می شویم نگاه کنیم این احساس به ما دست می دهد که گویا حال مردم در مجموع خوب نیست و به قول حافظ: نمیبینم نشاط عیش در کس/ نه درمان دلی نه درد دینی.
یا به تعبیر استاد شفیعی کدکنی: طفلی به نام شادی / دیری است گم شده است…. البته در برخی حوزه های خصوصی نظیر روابط دوستانه یا بخشی از خانواده ها درجاتی از شادی یا دلخوشی را می بینیم و مردم در سطح این گروه ها و روابط سعی می کنند خود را سرپا نگه دارند.
بررسی های مقایسه ای و سنجش های جهانی هم متاسفانه بیانگر وضعیت نامطلوب میزان شادی و رضایت از زندگی در ایران طی سال های اخیر است (گویا ایران در ردیف حدود ۱۲۰ در میان حدود ۱۵۰ کشور بررسی شده قرار دارد).
به موازات تنزل سطح شادی و نشاط، ما شاهد تشدید سطح بیگانگی ها و بی اعتمادی های اجتماعی و افزایش سطح تنش و پرخاش و خشونت در روابط بینافردی هستیم.
همچنین بنا به برخی داده های آماری و اظهار نظرهای متخصصان و همچنین تجربیات روزمره گویا گونه هائی از بیماری های روانی نظیر افسردگی و همچنین برخی بیماری های روان تنی به نحو محسوسی در حال افزایش است.
این ها همه بیانگر آن است که ما با نشانگان تشدید نابسامانی و اختلال در درون و روابط میان افراد در گستره و عمقی فزاینده روبرو هستیم. در جنین شرایطی معمولا جامعه شناسان می گویند ما با مسأله های اجتماعی و نه مساله های فردی مواجهیم.
به عبارت دیگر این مسئله اجتماعی و عمومی است و در مقیاس کل کشور باید این بحث را دید و وضعیت نگران کننده ای است.
رفتار و کلام مردم در بسیاری از موارد خیلی سریع به سمت تنش و پرخاش و خشونت می رود. بسیاری از اختلافات روزمره مردم در کوچه و بازار به سرعت به مشاجره و سپس درگیری و در موارد زیادی به خشونت و گاه جنایت های واکنشی و ناخواسته منجر می شود.
تمایل بخش فزاینده ای از جوانان و حتی نوجوانان به انواع و اقسام مواد روان گردان و مخدر لایه دیگری از این نابسامانی های روحی و روانی را نشان می دهد.
گسترش پدیده اخیر به ویژه در میان اقشاری نظیر دانشجویان و حتی در فضاهائی نظیر خوابگاه های دانشجوئی طی سال های اخیر (البته تا قبل از تعطیلی یا خلوت تر شدن این خوابگاه ها در دو سال اخیر و در اثر کرونا) نشانه بدخیم تر شدن این نابسامانی ها و گسترش و تعمیق آن در میان بخش های فرهیخته تر جوانان و به عبارت دیگر در میان سرمایه های انسانی آینده کشور است.
داشتن امنیت نسبی در زمینه جنبه های مادی و معیشتی زندگی اولین عامل تامین کننده آرامش و سپس شادی است. در صورتی که ما نگران تأمین این سطح از نیازهایمان باشیم بعید است که از درونمان شادی بجوشد (مگر در شکل بیمارگونه آن یعنی شیدائی!) کسی که نگران تأمین پایدار سرپناه شب و نان روزانه خود و اهل و عیالش است شاید برای یک لحظه این مشکلاتش را فراموش کند اما پس از اندک مدتی دوباره این مشکل روح و ذهنش را درگیر خواهد کرد.
در یک جامعه که اقتصادش به طور مزمن و برای چندین سال دچار رکود و تورم همزمان است و نرخ فلاکتش (جمع نرخ تورم و بیکاری) به ۷۰ یا ۸۰ درصد رسیده است و بنابراین، تأمین پایدار حداقلی از ملزومات معیشتی به ویژه مسکن برای بخشی روزافزونی از طبقات پایین و حتی متوسطش بسیار دشوار، طاقت فرسا و نگران کننده شده و برای بخش بزرگی از جوانانی که در سن ازدواج و استقلال هستند، این کار تقریبا غیر ممکن شده است چگونه می توان شاد و با نشاط بود؟
در ایران امروز ثروتمندان نیز این نگرانی و دغدغه را دارند که هر آن ممکن است دارائی و سرمایه آن ها در مخاطرات یک اقتصاد و سیاست بی ثبات در معرض آسیب قرار گیرد. طبعا مسئله این گروه ها نیازهای حیاتی و نان شبشان نیست، بلکه روند وضعیت اقتصادی است.
به علاوه اگر جامعه طوری دسته بندی شده باشد که در آن مرزبندی، ترس، بی اعتمادی و جناح بندی های تند و تیز و تخاصمی اجتماعی و فرهنگی و سیاسی وجود داشته باشد، مردم در آن احساس راحتی و نشاط نخواهند کرد. البته در این میان دستهبندی های تخاصمی سیاسی نقش مهم تری در آرامش زدائی اجتماعی دارند چون بقیه دسته بندی ها را نیز تقویت می کنند.
هنگامی که الگوی سیاست حاکم به گونه ای باشد که کلیت جامعه را با انواع تفاوت ها و تمایزات اجتماعی و فرهنگی و سیاسی آن بپذیرد طبعا این الگوی کثرت پذیرانه و همزیستی گرایانه به بقیه حیطه ها و حوزه ها و میان بقیه گروه بندی ها هم سرایت می کند و بر عکس، در صورتی که گروه حاکم یا رویه ها و الگوهای ارتباط سیاسی حاوی واگرائی و تخاصم و طرد و سرکوب باشد به نوبه خود دیگر عرصه های روابط اجتماعی نیز خصایص و سویه های مشابهی به خود خواهد گرفت.
به عبارت دیگر اگر یک حکومت همه شهروندانش را به یک اندازه شریک و رفیق خود نداند، آن وقت شهروندان نیز به دوست و دشمن و خودی و بیگانه تقسیم بندی می شوند و ارتباطاتشان هم مشمول این بیگانگی و جداسازی می شود و در کنار هم احساس رفاقت و اعتماد و راحتی نمی کنند و بر نگرانی هایشان نسبت به آینده افزوده می شود و به این ترتیب بسیاری از شرایط و ملزومات شادی و نشاط عمومی هم از میان می رود.