کد خبر: 23120074556
روزنامهعصر انقراض (طنز)

آدمیزاد موجود غریبی است (طنز)

راضیه حسینی

مهدی طغیانی نماینده موافق حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی می‌گوید: «نگفتیم با حذف ارز ترجیحی کالاها گران نمی شوند، بلکه دولت باید با کالابرگ و یارانه این گرانی را کنترل کند.»

دولت:

ما هم نگفتیم کالابرگ و یارانه نمی‌دهیم. بلکه مردم باید با قناعت و کم‌خوردن یک‌جوری بالارفتن قیمت‌ها را مدیریت کنند.

مردم:

ما که کلاً حرفی نداریم. تا حالا مدیریت کردیم. از این به بعد هم یک خاکی توی سرمان می‌ریزیم. نگران نباشید. به هیچ‌کس نمی‌گوییم قرار است به عهد کوپن‌ برگردیم. منتظر اعلام شماره کوپن از اخبار شویم. توی صف روغن، قند، شکر و… زنبیل بگذاریم. منتظر بمانیم نوبت‌مان شود و از تعاونی لوازم خانکی شش تا نعلبکی چینی بگیریم. شاید گل‌سرخی در بیاید. شاید هم سبز گندمی. روی کوپن‌ها چسب‌نواری بزنیم تا یک‌وقت پاره نشوند. بعد با کش پول، همه را منظم کنیم و بگذاریم توی قوطی سرلاک. احتمالاً تنها تفاوت‌ش با آن موقع همین قوطی‌های جدید است. رنگ و وارنگ شده‌اند. آن‌وقت‌ها بیشتر قوطی‌ها یک رنگ بودند و همه مال شیرخشک.

البته خدا را شکر، وضع‌مان خیلی بهتر از دهه شصت است. الان فضای مجازی هم هست. می‌توانیم شماره کوپن‌ها را از کانال‌های خبری ببینیم و یک وقت جا نمانیم. این خودش یعنی حرکت رو به جلو. تازه شبکه‌های تلویزیونی هم خیلی زیادتر از قبل شده‌اند. قبلاً فقط دو تا شبکه بود که آن هم دوازده شب به بعد می‌رفت روی برفک. الان کلی شبکه برای خبررسانی وجود دارد. باید حواس‌مان به زیرنویس‌ها باشد. حتی می‌شود وسط پیام‌های بازرگانی هم شماره کوپن اعلام کرد. مثلاً وسط پخش پیامی که خانواده‌ای خوشبخت و شلوغ را نشان می‌دهد. بچه چهارمی در یخچال ساید‌بای‌ساید را باز می‌کند. جشنواره‌ای از رنگ‌ها و طعم‌ها. کیک خامه‌ای، کمپوت آناناس، شیرنارگیل، دسر تیرامیسو و.. بعد یک‌هو صدایی اعلام کند:«بینندگان عزیز لطفاً توجه کنید. کوپن شماره یک هزار و سیصد و شصت و هشت اعلام شد. لطفاً هرچه سریع‌تر به فروشگاه‌های مشخص شده بروید و کالای موردنظر را خریداری کنید. بعد دوباره خانواده خوشبخت و یخچال پر، پخش می‌شود.

برای تکمیل نوستالژی‌های‌مان یک چیز مانده.  بنزین را هم مثل نفت آن زمان، جیره‌بندی کنید. واقعاً خیلی دل‌مان برای شب تا صبح ایستادن توی صف نفت تنگ شده. شب‌هایی که از سرما دندان‌های‌مان شش و هشت می‌زد. یکی خواب‌ش می‌برد، آن یکی می‌زد توی صورت‌ش و می‌گفت:« نه، تو باید زنده بمونی. طاقت بیار. همه این روزها می‌گذره. یه روزی فراوونی نصیب‌مون می‌شه. این‌قدر داریم که نمی‌دونیم باهاش چیکار کنیم.» خون توی رگ‌هایش جریان پیدا می‌کرد. از خواب بیدار می‌شد و باز هم امیدوار توی صف می‌ماند.

 همین است که از قدیم‌ندیم‌ها گفته‌اند «آدمیزاد به امید زنده‌ست.» ولی ما آدم‌هایی را دیده‌ایم که بدون امید هم زنده ماندند. آدمیزاد موجود غریبی است. غریب و جان‌سخت.

بیشتر بخوانید
عصر اقتصاد
دکمه بازگشت به بالا