بابا قسط داد
راضیه حسینی
«خط فقر در تهران حدود ۴۰ میلیون تومان اعلام شد.»
پیشنهاد میکنیم بهجای «بابا آب داد. بابا نان داد» بنویسید «بابا قسط داد» اینطوری برای بچه هم توقع ایجاد نمیشود که بابا هر شب با دست پر به خانه بیاید. میداند در حال حاضر همین که بابا و مامان با هم بتوانند از پس قسطها برآیند خودش موفقیتی بزرگ است. البته در ادامه میتوانید بنویسید «بابایی که قسط داد یک کارگر شریف است.»
واژهی شریف از آن کلمههایی است که از زبان مسئولان نمیافتد و همیشه پسوند کارگر و کارمند است. خوب است دانشآموزان هم از حالا با این واژه آشنا شوند و بدانند هروقت مسئولی از شرافت زیاد کارگری حرف زد، یعنی احتمالاً قرار است خیلی شریف چند پلهی دیگر هم پایین برود و به عمق فقر نزدیکتر شود. در واقع هرچه قدر واژهی شریف بین مسئولان بیشتر استفاده شود، خطر نزدیکتر شدن به هستهی فقر افزایش مییابد.
به نظرمان بد نیست دوباره داستان کوکب خانم را هم در کتاب فارسی دوم دبستان وارد کنید، اما با کمی تغییر. مثلاً آنجایی که میخواندیم:
«روزی عدهای سرزده به خانهی آنها آمدند. کوکب خانم با تخممرغ، نیمرو درست کرد. نان و کره و ماست و پنیر هم سر سفره گذاشت. همه از مهماننوازی و سلیقه کوکب خانم تعریف کردند، وقتی آنها سیر شدند خدا را شکر کردند…»
حالا بهتر است به این شکل تغییر کند:
«روزی عدهای سرزده به خانهی آنها آمدند. کوکب خانم همینطور هاجوواج ایستاد و نگاهشان کرد و بعد گفت: «این کف دست. اگه مو داره بکنید. خیال کردید بیست، سی سال پیشه الان کلی تخممرغ نیمرو کنم و با ماست و پنیر و کره بیارم جلوتون؟ مگه من سر گنج نشستم؟ خودمون یه هفتهست رنگ تخممرغ رو ندیدیم.
اصلاً بیجا کردید سرزده اومدید. مگه تلفن و موبایل و تلگرام و…. ازتون گرفته بودن؟» مهمانها بعد از دیدن روی گل کوکب خانم و شنیدن صحبتهایش همگی بهسرعت از خانه خارج شدند و خدا را شکر کردند که با جارو نیفتاد دنبالشان. درس بزرگی هم گرفتند که از این به بعد سرزده به خانهی کسی نروند.»
این درس جدید اتفاقاً خیلی هم آموزنده است و به درد این روزهای جماعت کارگر و کارمند میخورد. بچهها با کوکب خانم ورژن جدید بیشتر همذاتپنداری میکنند و او را از خودشان میدانند.
بعدتر راجع به تصمیم کبری و باقی درسها هم پیشنهادهایی ارائه میدهیم تا همه چیزمان به هم بیاید!







