بادبادک جان چه میبینی از آن بالا؟ (طنز)
راضیه حسینی
نماینده مجلس همزمان با عبور دلار از ۳۵ هزار تومان: «مدتی است دارم بررسی میکنم؛ اینکه دولت اداره کشور را به تحریم گره نزده، جای افتخار دارد.»
ما هم مدتی است داریم بررسی میکنیم، اینکه دولت اداره کشور را کلاً به هیچ چیز گره نزده جای افتخار دارد یا وحشت؟ شما در بررسیهایتان نشانهای از گره و وصل کردن به چیزی پیدا کردید؟
اداره کشور مثل بادبادکی شده با بند پاره. شاد و سرخوش در هوا تاب میخورد. اصلاً به هیچ کدام از اضلاعش نیست که قرار است چه بشود؟ اگر باد نباشد کجا فرود میآید؟
نکند در دریا بیفتد و غرق شود؟ نکند صاف بخورد بر فرق سر عابری بیچاره و مغزش را سوراخ کند؟ نکند اصلاً فرود نیاید و برای همیشه در هوا بماند؟ اگر به درختی گیر کرد و وسط زمین و هوا ماند چه؟
اما مثل اینکه بادبادک، خیلی سرخوشتر از این حرفهاست، در حال، زندگی میکند و از آن لذت میبرد. آنقدر اوج گرفته که از حال زمینیها خبر ندارد. همه را ریز میبیند.
همین که یک سری آدمیزاد وجود دارند و هنوز در حال جنب وجوشاند کافی است. مهم نیست در حال انجام چه کاریاند؟ دعوا یا آشتی؟ جشن یا جنگ؟ مهم این است که دارند تکان میخورند.
بادبادک، آنقدر جا دارد که همه مسئولان سوار شوند و در آسمان چرخ بزنند. کیف کنند و از آن بالا کلی نطق بفرستند سر ما پایینیها. بادبادک در هوا چرخ میخورد و مسئولان «یوهو» کنان کیف میکنند.
میگویند: «همینه دیگه. اداره کشور باید همینقدر جذاب باشه و خوش بگذره…نخ که وصل باشه هی مجبوری تو یه مسیر مشخص بری و بیای. ولی حالا رها و آزادی. از هفت دولت خط داری… اصلش اداره کشور باید بینخ و وصل باشه…هر چی ولتر بهتر.»
مدتی است بادبادک آنقدر بالا رفته که از دید ما مردم خارج شده.
شاید هم آنقدر پایین آمده که نمیتوانیم پیدایش کنیم.